Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 68 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
snowbound
U
محصور در برف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
field
U
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fielded
U
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fields
U
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
bind
U
محصور کردن بهم پیوستن
binds
U
محصور کردن بهم پیوستن
pale
U
ناحیه محصور قلمروحدود
paler
U
ناحیه محصور قلمروحدود
palest
U
ناحیه محصور قلمروحدود
closed
U
محصور
closure
U
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
closures
U
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
ring
U
محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
entanglement
U
محصور با شبکه سیم خاردار
entanglements
U
محصور با شبکه سیم خاردار
populated
U
مسکون محصور
fenced
U
محصور
wall
U
محصور کردن
walls
U
محصور کردن
pound
U
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded
U
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding
U
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds
U
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
compass
U
جهت کردن محصور کردن
garrison
U
محصور کردن حصار کشیدن
garrisons
U
محصور کردن حصار کشیدن
entangle
U
باسیم خاردارمحصور کردن محصور کردن
close
U
جای محصور
closer
U
جای محصور
closes
U
جای محصور
closest
U
جای محصور
restricted
U
محصور
park
U
شکارگاه محصور مرتع
parked
U
شکارگاه محصور مرتع
parks
U
شکارگاه محصور مرتع
landlocked
U
محصور درخشکی
landlocked
U
محصور در خشکی
caged storage
U
قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
caged storage
U
انبار کردن به طریقه محصور
circumvallate
U
باسنگریابارو محصور شده سنگربندی کردن
drylot
U
محوطه محصور ومحدودی برای زراعت وغیره
embank
U
با خاک یا سنگ محصور کردن
embay
U
محصور کردن
ensheathe
U
درغلاف محصور کردن
ensphere
U
محصور کردن
enwind
U
محصور کردن
hoosegow
U
محبس محل محصور
immure
U
در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
impark
U
در پارک یا جنگل محصور کردن
inbound
U
محصور در حدود معینی
lock up
U
در محلی محصور کردن
locked up
U
در محلی محصور کردن
mure
U
محصور کردن
pent
U
محصور
pent up
U
محصور
poundage
U
وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
redoubt
U
موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
scaling ladder
U
نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
seagirt
U
محصور بوسیله دریا
wire entanglement
U
با سیم خاردار محصور کردن حصار سیم خاردار
walled
U
محصور
cooped up
U
محصور و محبوس
courtyard
U
محوطه محصور
degagement
U
[حریم محصور بین راهرو و دهلیز]
impark
U
محصور کردن
to limit something
U
چیزی را محصور کردن
to restrict something
U
چیزی را محصور کردن
to confine something to something
U
چیزی را محصور کردن
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com