English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
disfranchisement U محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ouster U بی بهره سازی محروم سازی
frustration U خنثی سازی محروم سازی
frustrations U خنثی سازی محروم سازی
exclusion U محروم سازی
privation U محروم سازی تعلیق مقام
privations U محروم سازی تعلیق مقام
relinquishes U اعراض ازحق کردن
relinquish U اعراض ازحق کردن
relinquished U اعراض ازحق کردن
sequestrate U اعراض کردن ازحق یا مال
elections U انتخابات
election U انتخابات
Rigged elections . U انتخابات قلابی
pollsters U نافر انتخابات
law of election U قانون انتخابات
proportional representation U انتخابات نسبی
enfranchize U حق رای در انتخابات
ballot rigging U تقلبدر انتخابات
pollster U نافر انتخابات
by election U انتخابات فرعی
bye election U انتخابات فرعی
general election U انتخابات عمومی
general elections U انتخابات عمومی
Rigged elections ? U انتخابات فرمایشی
by-elections U انتخابات میان دورهای
returning officer U سرپرست انتخابات برزن
election supervisor council U انجمن نظارت بر انتخابات
election supervisory council U انجمن نظارت بر انتخابات
election of the committee U انتخابات هیات رئیسه
by-election U انتخابات میان دورهای
returning officers U سرپرست انتخابات برزن
genral election U انتخابات عمومی برای مجلس
campaigners U سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
campaigner U سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
canvasser U پروپاکاندچی انتخابات و غیره رای جمع کن
rectification U یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
disqualified U محرومیت
forfeits U محرومیت
disqualify U محرومیت
forfeiting U محرومیت
vitiosity U محرومیت
disqualifying U محرومیت
bereavement U محرومیت
forfeit U محرومیت
exclusion U محرومیت
disqualifies U محرومیت
forfeited U محرومیت
bereavements U محرومیت
deprivation U محرومیت
privations U محرومیت
privation U محرومیت
proscription U محرومیت
deprivations U محرومیت
deprivable U قابل محرومیت
deprivation from inheritance U محرومیت از ارث
sleep deprivation U محرومیت از خواب
cultural deprivation U محرومیت فرهنگی
deprived U توام با محرومیت
deprival U بی نصیبی محرومیت
sensory deprivation U محرومیت حسی
privative U ناشی از محرومیت
emotional deprivation U محرومیت هیجانی
principle of exclusion U اصل محرومیت
binocular deprivation U محرومیت دو چشمی
disherison U محرومیت ازارث
disinheritance U محرومیت از ارث
deprived U محرومیت کشیده
stimulus deprivation U محرومیت تحریکی
monocular deprivation U محرومیت یک چشمی
reprobate U هرزه محرومیت
reprobates U هرزه محرومیت
food deprivation U محرومیت غذایی
civil death U محرومیت از حقوق مدنی
civic d. U محرومیت از حقوق کشوری
attainder U محرومیت از حقوق مدنی
disbarment U محرومیت از شغل وکالت
Deprivation of ones civil rights . U محرومیت از حقوق مدنی
civil degradation U محرومیت از حقوق مدنی
corruption of blood U محرومیت از حقوق اجتماعی و مدنی
sheriff U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriffs U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
salique law U محرومیت اولاداناث از توارث تاج وتخت
ostracism U محرومیت از حقوق اجتماعی و وجهه ملی
outlawry U بی بهره گی از حقوق وحمایت قانونی محرومیت ازحقوق
salic law U محرومیت اولاد اناث از توارث تاج وتخت
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out. U خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
calculating U دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
pilot materials U وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
occupation franchise U حق رای در انتخابات درصورتی که مستلزم درتصرف داشتن مقداربخصوصی از اراضی در حوزه محل رای گیری باشد
put-up U برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put up U برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
sans U محروم از
blighted U محروم
bereaved U محروم
disadvantaged U محروم
deprived U محروم
cold turkey U محروم
bereave U محروم کردن
disinherited U محروم ازارث
cut off U محروم کردن
excludable U محروم کردنی
lower class U طبقه محروم
to cut off U محروم کردن
devest U محروم کردن
disadvantaged children U کودکان محروم
to be defected U محروم شدن
have not nations U ملل محروم
deprivable U محروم کردنی
underclass U طبقه محروم
exclude U محروم کردن
strip U محروم کردن از
choiceless U محروم از حق انتخاب
dis- U محروم کردن
underclass U طبقهی محروم
subclass U طبقه محروم
excludes U محروم کردن
abdicates U محروم کردن
depriving U محروم کردن
abdicating U محروم کردن
deprives U محروم کردن
abdicate U محروم کردن
abdicated U محروم کردن
deprive U محروم کردن
jagger U الت کنگره سازی یادندانه سازی
ordnance plant U کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
dispossess U از تصرف محروم کردن
dispossessing U محروم کردن دورکردن
disinherit U از ارث محروم کردن
estopel U امرخاصی محروم شود
inalienable U محروم نشدنی لایتجزا
dispossessing U از تصرف محروم کردن
dispossess U محروم کردن دورکردن
dispossessor U ازتصرف محروم کننده
disseisin U محروم شدگی ازتصرف
dispossessed U محروم کردن دورکردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
dispossesses U محروم کردن دورکردن
unhouseled U محروم از عشاء ربانی
dispossesses U از تصرف محروم کردن
unsight U از دیدن محروم کردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
disinheriting U از ارث محروم کردن
unvoice U محروم از صدا کردن
disinherits U از ارث محروم کردن
To be deprived of something . U از چیزی محروم شدن ( ماندن )
disestablishes U کلیسا را از ازادی محروم کردن
attaint U مقصر دانستن محروم کردن
underprivileged U محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
ostracizing U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize U از حقوق اجتماعی محروم کردن
disestablished U کلیسا را از ازادی محروم کردن
mayhen U ازوسیله دفاع محروم کردن
disestablishing U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disbar U از شغل وکالت محروم کردن
disendow U از عطیه محروم کردن نبخشیدن
disestablish U کلیسا را از ازادی محروم کردن
dehumanised U از خصائص انسانی محروم شدن
ostracised U از حقوق اجتماعی محروم کردن
dehumanized U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanize U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanising U از خصائص انسانی محروم شدن
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
dehumanises U از خصائص انسانی محروم شدن
unsex U از خواص جنسی محروم کردن
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
ostracism U محروم کردن از حقوق اجتماعی
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
dehumanizing U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizes U از خصائص انسانی محروم شدن
To cut somebody out of a wI'll. U کسی را از ارث محروم کردن
disfranchise U از حق رای یا انتخاب محروم کردن
ostracized U از حقوق اجتماعی محروم کردن
infamous U محروم از حقوق مدنی ترذیلی
ostracising U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises U از حقوق اجتماعی محروم کردن
deprive the heirs of inheritance U وراث را از ارث محروم کردن
ostracizes U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass U کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracising U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
She has had many privations in her youth . U درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
The referee put a boycott on him . U داور اورا از بازی محروم کرد
ostracizing U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
suffrage U حق رای وشرکت در انتخابات رای
pre-treatment U عملیات مقدماتی و آماده سازی [مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
one level address U سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
formularization U کوتاه سازی ضابطه سازی
imagery U مجسمه سازی شبیه سازی
subjugation U مقهور سازی مطیع سازی
irritancy U پوچ سازی باطل سازی
lumpen U محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
These trees deprive the house of light . U این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
disincorporate U ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
erasable U 1-رسانه ذخیره سازی که قابل استفاده مجدد است . 2-ذخیره سازی موقت
tantalized U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com