English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unhouseled U محروم از عشاء ربانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
massing U مراسم عشاء ربانی
mass U مراسم عشاء ربانی
housel U ایین عشاء ربانی
masses U مراسم عشاء ربانی
mystagogy U نماز عشاء ربانی
post communion U دعای بعد از عشاء ربانی
annals U برنامه سالیانهء عشاء ربانی
communion U ایین عشاء ربانی صمیمیت وهمدلی
High Mass U عشاء ربانی توام با موسیقی وبخور
corporale U پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
tunicle U لباس رویی کشیش در عشاء ربانی
communicant U اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
communicants U اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
blessed sacrament U مراسم عشاء ربانی که با نان وشراب برگزار میشود
the loard's supper U عشا ربانی
the loard's prayer U دعای ربانی
low mass U عشای ربانی ساده
paten U بشقاب نان عشای ربانی
Holy Communion U ایین عشای ربانی مسیحیان
altar of credence U [محل میز عشای ربانی]
supper U عشای ربانی یا شام خداوند
suppers U عشای ربانی یا شام خداوند
paternosters U دعای ربانی یا دعایی که عیسی تعلیم داده
paternoster U دعای ربانی یا دعایی که عیسی تعلیم داده
no paternosterŠno p U تادعای ربانی نخوانی پول نخواهی داشت
lord's table U میز مخصوص شراب ونان وعشای ربانی
prothesis U چیدن نان وشراب عشای ربانی روی میز
impanate U داخل نانی که درشام خداوندبا عشا ربانی میخورند
altar-stair U [بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
altar-steps U [بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
lavabo U ایین دست شستن کشیش هنگام پیش بردن عشاه ربانی
maniple U بازوبندیانواری که کشیشان هنگام انجام ایین ربانی ازبازوی خودمی اویزند
monstrance U فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
ostensory U فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان دران گذاشته نمایش میدهند
transubstantiation U اعتقادباینکه نان وشراب مصرفی درایین عشای ربانی مسیحیان هنگام ورود ببدن شخص تبدیل بجسم وخون عیسی میگردد
sans U محروم از
disadvantaged U محروم
cold turkey U محروم
deprived U محروم
blighted U محروم
bereaved U محروم
bereave U محروم کردن
abdicates U محروم کردن
deprivable U محروم کردنی
abdicated U محروم کردن
depriving U محروم کردن
abdicating U محروم کردن
exclusion U محروم سازی
exclude U محروم کردن
abdicate U محروم کردن
choiceless U محروم از حق انتخاب
disinherited U محروم ازارث
cut off U محروم کردن
deprives U محروم کردن
devest U محروم کردن
excludes U محروم کردن
dis- U محروم کردن
underclass U طبقهی محروم
lower class U طبقه محروم
subclass U طبقه محروم
strip U محروم کردن از
underclass U طبقه محروم
to be defected U محروم شدن
to cut off U محروم کردن
deprive U محروم کردن
disadvantaged children U کودکان محروم
excludable U محروم کردنی
have not nations U ملل محروم
unsight U از دیدن محروم کردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
estopel U امرخاصی محروم شود
dispossessor U ازتصرف محروم کننده
disseisin U محروم شدگی ازتصرف
unvoice U محروم از صدا کردن
dispossessing U محروم کردن دورکردن
disinheriting U از ارث محروم کردن
disinherits U از ارث محروم کردن
dispossesses U از تصرف محروم کردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
dispossessed U محروم کردن دورکردن
dispossess U محروم کردن دورکردن
disinherit U از ارث محروم کردن
dispossesses U محروم کردن دورکردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
inalienable U محروم نشدنی لایتجزا
dispossessing U از تصرف محروم کردن
disendow U از عطیه محروم کردن نبخشیدن
disfranchise U از حق رای یا انتخاب محروم کردن
disestablish U کلیسا را از ازادی محروم کردن
deprive the heirs of inheritance U وراث را از ارث محروم کردن
attaint U مقصر دانستن محروم کردن
disbar U از شغل وکالت محروم کردن
mayhen U ازوسیله دفاع محروم کردن
privation U محروم سازی تعلیق مقام
privations U محروم سازی تعلیق مقام
infamous U محروم از حقوق مدنی ترذیلی
underprivileged U محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
To be deprived of something . U از چیزی محروم شدن ( ماندن )
To cut somebody out of a wI'll. U کسی را از ارث محروم کردن
unsex U از خواص جنسی محروم کردن
disestablished U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishes U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishing U کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracism U محروم کردن از حقوق اجتماعی
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
dehumanising U از خصائص انسانی محروم شدن
ostracize U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizing U از حقوق اجتماعی محروم کردن
dehumanizes U از خصائص انسانی محروم شدن
ostracised U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises U از حقوق اجتماعی محروم کردن
dehumanises U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanised U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizing U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanized U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanize U از خصائص انسانی محروم شدن
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
ostracized U از حقوق اجتماعی محروم کردن
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
ostracizes U از حقوق اجتماعی محروم کردن
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
ostracising U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass U کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracised U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
disfranchisement U محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
The referee put a boycott on him . U داور اورا از بازی محروم کرد
ostracizing U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
She has had many privations in her youth . U درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
These trees deprive the house of light . U این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
lumpen U محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
disincorporate U ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalize U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
disqualification U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualifications U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
tantalises U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
exclusion U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
tantalised U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
thefts U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
theft U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
lock out U تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
To tantalize someone . To keep someoneguessing . U دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
disbarment U محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
dispossesses U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
depriving U محروم کردن معزول کردن
foreclosed U محروم کردن سلب کردن
frustrations U خنثی سازی محروم سازی
deprives U محروم کردن معزول کردن
deprive U محروم کردن معزول کردن
cut off U قطع کردن محروم کردن
curtail U محروم کردن قطع کردن
curtailed U محروم کردن قطع کردن
curtailing U محروم کردن قطع کردن
curtails U محروم کردن قطع کردن
divest U محروم کردن عاری کردن
divesting U محروم کردن عاری کردن
divests U محروم کردن عاری کردن
foreclose U محروم کردن سلب کردن
frustration U خنثی سازی محروم سازی
divested U محروم کردن عاری کردن
disappoints U ناکام کردن محروم کردن
evacuate U ترک کردن محروم کردن
foreclosing U محروم کردن سلب کردن
evacuated U ترک کردن محروم کردن
evacuates U ترک کردن محروم کردن
evacuating U ترک کردن محروم کردن
disappoint U ناکام کردن محروم کردن
geld U بی تخمدان کردن محروم کردن
interdict U قدغن کردن محروم کردن
ouster U بی بهره سازی محروم سازی
forecloses U محروم کردن سلب کردن
denationalising U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com