English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
narrow U محدود کردن کوته فکر
narrowed U محدود کردن کوته فکر
narrower U محدود کردن کوته فکر
narrowest U محدود کردن کوته فکر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
illmitable U محدود نکردنی محدود نشدنی
weapons tight U جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
curbing U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
containment U محدود کردن
restrict U محدود کردن
restriction U محدود کردن
restricting U محدود کردن
abounded U محدود کردن
abounding U محدود کردن
abounds U محدود کردن
peg down U محدود کردن
restricts U محدود کردن
limit U محدود کردن
stint U محدود کردن
stints U محدود کردن
qualify U محدود کردن
qualifies U محدود کردن
set out U محدود کردن
delimitate U محدود کردن
abound U محدود کردن
restrictions U محدود کردن
straiten U محدود کردن
banding U روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
bound U خیز محدود کردن مقید کردن بستن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
narrow U محدود باریک کردن
compass U محدود کردن فهمیدن
narrowest U محدود باریک کردن
narrower U محدود باریک کردن
narrowed U محدود باریک کردن
restrictive trade practices U روشهای محدود کردن تجارت
terminate U محدود کردن خاتمه یافتن
limitation clause U شرط محدود کردن مسئوولیت
impaled U محدود کردن میله کشیدن
grid current limiting U محدود کردن جریان شبکه
impaling U محدود کردن میله کشیدن
territorialization U محدود کردن بیک ناحیه
impales U محدود کردن میله کشیدن
terminated U محدود کردن خاتمه یافتن
terminates U محدود کردن خاتمه یافتن
impale U محدود کردن میله کشیدن
gags U پوزه بند بستن محدود کردن
gagging U پوزه بند بستن محدود کردن
fire restriction U محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
gagged U پوزه بند بستن محدود کردن
gag U پوزه بند بستن محدود کردن
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
limit U محدود کردن تعیین کردن حد
confine U محدود کردن منحصر کردن
confining U محدود کردن منحصر کردن
one idead U کوته فکر
laconism U کوته نویسی
laconicism U کوته نویسی
laconicism U کوته سخنی
prudery U کوته فکری
parochialism U کوته نظری
foreshortening U کوته نمایی
Lilliputian U کوته فکر
provinciality U کوته فکری
low-minded U کوته فکر
low minded U کوته نظر
low browed U کوته جبین
narrow minded U کوته فکر
illiberal U کوته فکر
localism U کوته بینی
narrow mindedly U کوته نظرانه
low minded U کوته فکر
sectarian U کوته بین
dogmatic U کوته فکر
parochial U کوته نظر
provincial U کوته فکر
provincialism U کوته فکری
low-minded U کوته نظر
small-minded U کوته نظر
shallow brained U کوته نظر
short circuit U کوته مداری
insularism U کوته فکری
short sighted U کوته بین
short sighted U کوته نظر
abbreviation U کوته سازی
abbreviations U کوته سازی
small minded U کوته نظر
fanaticism U کوته فکری
smugness U کوته نظر
smugly U کوته نظر
narrow-minded U کوته فکر
prude U کوته فکر
smug U کوته نظر
gnomical U کوته سخن
infantilism of thought U کوته فکری
prudes U کوته فکر
withholding U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withhold U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholds U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withheld U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
short sighted U ناشی از کوته نظری
swinging cross U کوته مداری وزشی
hidebound U خودرای کوته نظر
small-minded opinions U عقاید کوته نظر
elastic banding U روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
exchange control U جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
bigmouth U آدم پرحرف و کوته بین
laconism U کوته سخنی سخن پر مغز
short sight U نزدیک بین کوته نظر
dams U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
horizon U افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizons U افق فکری بوسیله افق محدود کردن
clamper U مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
terminated U محدود
limited access U محدود
finite U محدود
limited U محدود
moderating U محدود
incomprehensive U محدود
terminate U محدود
terminates U محدود
indefinite U نا محدود
incomprehensible U نا محدود
limit U محدود
ambient U محدود
limiting U محدود
moderate U محدود
moderated U محدود
moderates U محدود
indeterminable U نا محدود
limitary U محدود
lock step U محدود
finte U محدود
inter play U حرکت محدود
delimitation U محدود ساختن
parochial U ناحیهای محدود
straitlaced U محدود درفشار
limiting speed U سرعت محدود
copyrighted U محدود به حق کپی
narrow market U بازار محدود
limitative U محدود کننده
restrainable U محدود ساختنی
controlled war U جنگ محدود
limited denied war U جنگ محدود
limited divorce U طلاق محدود
circumscribed amnesia U یادزدودگی محدود
limited edition U چاپ محدود
bottomless U غیر محدود
limited editions U فرآوردهی محدود
limited editions U چاپ محدود
finitely U بطور محدود
finite population U جامعه محدود
finite integral U انتگرال محدود
catathymic amnesia U یادزدودگی محدود
de escalation U محدود سازی
restricted U محدود الاستعمال
limited edition U فرآوردهی محدود
sex limited U محدود به جنس
limited edition U کالای محدود
contracted U مختصر محدود
limited integrator U انتگرال محدود
qualificatory U محدود سازنده
restrictive U محدود کننده
confined equifer U سفره محدود
qualified property U مالکیت محدود
limiting size U اندازه محدود
bound U مرز محدود
qualified U مقید محدود
limiter U محدود کننده
trammel U محدود ساختن
limited power U اختیارات محدود
restrictive U محدود سازنده
limited editions U کالای محدود
confined U محدود شده
limited objective U هدف محدود
straightlaced U محدود درفشار
containment U محدود نگاهداشتن
unbound U غیر محدود
infinite U نا محدود بی اندازه
sinedie U تاتاریخ غیر محدود
rectilineal U محدود بخطوط راست
diode limiter U محدود کننده دیودی
partial jurisdiction U حق خود گردانی محدود
blind bombing zone U منطقه بمباران محدود
limited access road U راه با ورودی محدود
transfinite U ماوراء اعداد محدود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com