English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
territorialization U محدود کردن بیک ناحیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
Other Matches
blitter U عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
botany U گیاهان یک ناحیه زندگی گیاهی یک ناحیه
illmitable U محدود نکردنی محدود نشدنی
weapons tight U جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
curb U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
abounds U محدود کردن
stints U محدود کردن
stint U محدود کردن
containment U محدود کردن
abounding U محدود کردن
abounded U محدود کردن
abound U محدود کردن
straiten U محدود کردن
restricting U محدود کردن
delimitate U محدود کردن
peg down U محدود کردن
restricts U محدود کردن
restrict U محدود کردن
limit U محدود کردن
restrictions U محدود کردن
qualify U محدود کردن
restriction U محدود کردن
qualifies U محدود کردن
set out U محدود کردن
banding U روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
bound U خیز محدود کردن مقید کردن بستن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
compass U محدود کردن فهمیدن
narrowest U محدود باریک کردن
narrow U محدود باریک کردن
narrower U محدود باریک کردن
narrowed U محدود باریک کردن
impale U محدود کردن میله کشیدن
limitation clause U شرط محدود کردن مسئوولیت
impales U محدود کردن میله کشیدن
terminated U محدود کردن خاتمه یافتن
terminate U محدود کردن خاتمه یافتن
terminates U محدود کردن خاتمه یافتن
restrictive trade practices U روشهای محدود کردن تجارت
narrowed U محدود کردن کوته فکر
narrow U محدود کردن کوته فکر
narrower U محدود کردن کوته فکر
impaled U محدود کردن میله کشیدن
impaling U محدود کردن میله کشیدن
narrowest U محدود کردن کوته فکر
grid current limiting U محدود کردن جریان شبکه
zoom U بزرگ کردن یک ناحیه از متن
zooms U بزرگ کردن یک ناحیه از متن
zoomed U بزرگ کردن یک ناحیه از متن
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
gags U پوزه بند بستن محدود کردن
gag U پوزه بند بستن محدود کردن
gagged U پوزه بند بستن محدود کردن
gagging U پوزه بند بستن محدود کردن
fire restriction U محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
paint U رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه
zooming U بزرگ کردن یک ناحیه از متن یا گرافیک
paints U رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه
confining U محدود کردن منحصر کردن
limit U محدود کردن تعیین کردن حد
confine U محدود کردن منحصر کردن
areas U دستورالعمل پر کردن یک ناحیه از صفحه یا یک الگوی بسته با یک رنگ یا الگو
area U دستورالعمل پر کردن یک ناحیه از صفحه یا یک الگوی بسته با یک رنگ یا الگو
withhold U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withheld U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholds U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholding U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
exchange control U جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
elastic banding U روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
dammed U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
pattern U محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
patterns U محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
fanned U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
horizons U افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizon U افق فکری بوسیله افق محدود کردن
clamper U مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
terminates U محدود
limited U محدود
incomprehensive U محدود
indeterminable U نا محدود
finite U محدود
incomprehensible U نا محدود
lock step U محدود
ambient U محدود
moderates U محدود
moderating U محدود
limited access U محدود
limitary U محدود
terminate U محدود
moderated U محدود
finte U محدود
moderate U محدود
limiting U محدود
indefinite U نا محدود
terminated U محدود
limit U محدود
zone U ناحیه
sectors U ناحیه
shires U ناحیه
district U ناحیه
output area U ناحیه
ranges U ناحیه
areas U ناحیه
subregion U ناحیه
regional <adj.> U ناحیه ای
local <adj.> U ناحیه ای
range U ناحیه
ranged U ناحیه
partition U ناحیه
partitions U ناحیه
area U ناحیه
zones U ناحیه
reach U ناحیه
districts U ناحیه
shire U ناحیه
wards U ناحیه
realms U ناحیه
reaching U ناحیه
reaches U ناحیه
reached U ناحیه
realm U ناحیه
region U ناحیه
regions U ناحیه
demesne U ناحیه
sector U ناحیه
situs U ناحیه
proclimax U ناحیه
ward U ناحیه
sympatric U هم ناحیه
limited power U اختیارات محدود
restricted U محدود الاستعمال
straightlaced U محدود درفشار
containment U محدود نگاهداشتن
parochial U ناحیهای محدود
finite integral U انتگرال محدود
narrow market U بازار محدود
qualified U مقید محدود
limited integrator U انتگرال محدود
limited divorce U طلاق محدود
limited denied war U جنگ محدود
restrictive U محدود سازنده
circumscribed amnesia U یادزدودگی محدود
de escalation U محدود سازی
unbound U غیر محدود
catathymic amnesia U یادزدودگی محدود
finitely U بطور محدود
limitative U محدود کننده
finite population U جامعه محدود
delimitation U محدود ساختن
trammel U محدود ساختن
confined U محدود شده
straitlaced U محدود درفشار
copyrighted U محدود به حق کپی
sex limited U محدود به جنس
restrictive U محدود کننده
inter play U حرکت محدود
restrainable U محدود ساختنی
confined equifer U سفره محدود
limited edition U چاپ محدود
limited edition U کالای محدود
limited edition U فرآوردهی محدود
limited editions U کالای محدود
limited editions U فرآوردهی محدود
controlled war U جنگ محدود
contracted U مختصر محدود
bottomless U غیر محدود
bound U مرز محدود
limiter U محدود کننده
limiting size U اندازه محدود
limited editions U چاپ محدود
limiting speed U سرعت محدود
qualified property U مالکیت محدود
qualificatory U محدود سازنده
limited objective U هدف محدود
infinite U نا محدود بی اندازه
fixed area U ناحیه ثابت
broca's area U ناحیه بروکا
sectors U خط کش ریاضی ناحیه
sector U خط کش ریاضی ناحیه
littoral U ناحیه ساحلی
work area U ناحیه کاری
motor area U ناحیه حرکتی
arid area U ناحیه خشک
frequency region U ناحیه فرکانس
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com