Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
narrow
U
محدود باریک کردن
narrowed
U
محدود باریک کردن
narrower
U
محدود باریک کردن
narrowest
U
محدود باریک کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
illmitable
U
محدود نکردنی محدود نشدنی
swathe
U
ردیف باریک راه باریک
swathes
U
ردیف باریک راه باریک
swath
U
ردیف باریک راه باریک
weapons tight
U
جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
curbs
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
stints
U
محدود کردن
delimitate
U
محدود کردن
set out
U
محدود کردن
limit
U
محدود کردن
abounds
U
محدود کردن
stint
U
محدود کردن
qualifies
U
محدود کردن
qualify
U
محدود کردن
restricts
U
محدود کردن
restrictions
U
محدود کردن
abounding
U
محدود کردن
peg down
U
محدود کردن
abounded
U
محدود کردن
containment
U
محدود کردن
restrict
U
محدود کردن
abound
U
محدود کردن
restriction
U
محدود کردن
straiten
U
محدود کردن
restricting
U
محدود کردن
banding
U
روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
quantifies
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
bound
U
خیز محدود کردن مقید کردن بستن
quantified
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
compass
U
محدود کردن فهمیدن
point
U
باریک کردن
grid current limiting
U
محدود کردن جریان شبکه
narrow
U
محدود کردن کوته فکر
impale
U
محدود کردن میله کشیدن
territorialization
U
محدود کردن بیک ناحیه
impaled
U
محدود کردن میله کشیدن
restrictive trade practices
U
روشهای محدود کردن تجارت
impales
U
محدود کردن میله کشیدن
impaling
U
محدود کردن میله کشیدن
terminated
U
محدود کردن خاتمه یافتن
narrower
U
محدود کردن کوته فکر
narrowed
U
محدود کردن کوته فکر
limitation clause
U
شرط محدود کردن مسئوولیت
terminates
U
محدود کردن خاتمه یافتن
terminate
U
محدود کردن خاتمه یافتن
narrowest
U
محدود کردن کوته فکر
diminution
U
باریک کردن ستون
clip someone's wings
<idiom>
U
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
gagged
U
پوزه بند بستن محدود کردن
gagging
U
پوزه بند بستن محدود کردن
gag
U
پوزه بند بستن محدود کردن
gags
U
پوزه بند بستن محدود کردن
fire restriction
U
محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
shredding
U
پاره کردن باریک بریدن
shred
U
پاره کردن باریک بریدن
shredded
U
پاره کردن باریک بریدن
shreds
U
پاره کردن باریک بریدن
slenderize
U
لاغر اندام شدن باریک کردن
straiten
U
باریک کردن درتنگی ومضیقه گذاردن
confining
U
محدود کردن منحصر کردن
limit
U
محدود کردن تعیین کردن حد
confine
U
محدود کردن منحصر کردن
withheld
U
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholding
U
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withhold
U
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholds
U
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
privacy
U
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
elastic banding
U
روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
exchange control
U
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
dam
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
fanned
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
terrtorialize
U
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
horizons
U
افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizon
U
افق فکری بوسیله افق محدود کردن
clamper
U
مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
terminates
U
محدود
ambient
U
محدود
moderate
U
محدود
incomprehensive
U
محدود
moderated
U
محدود
moderates
U
محدود
terminate
U
محدود
moderating
U
محدود
indefinite
U
نا محدود
limitary
U
محدود
limited access
U
محدود
lock step
U
محدود
terminated
U
محدود
limiting
U
محدود
limited
U
محدود
incomprehensible
U
نا محدود
limit
U
محدود
indeterminable
U
نا محدود
finte
U
محدود
finite
U
محدود
confined
U
محدود شده
limited objective
U
هدف محدود
limited power
U
اختیارات محدود
inter play
U
حرکت محدود
copyrighted
U
محدود به حق کپی
trammel
U
محدود ساختن
sex limited
U
محدود به جنس
unbound
U
غیر محدود
qualified
U
مقید محدود
limited edition
U
کالای محدود
restrictive
U
محدود سازنده
limited editions
U
فرآوردهی محدود
infinite
U
نا محدود بی اندازه
confined equifer
U
سفره محدود
limited editions
U
کالای محدود
limited editions
U
چاپ محدود
limited edition
U
فرآوردهی محدود
restricted
U
محدود الاستعمال
controlled war
U
جنگ محدود
limited divorce
U
طلاق محدود
limited edition
U
چاپ محدود
limited integrator
U
انتگرال محدود
limitative
U
محدود کننده
straightlaced
U
محدود درفشار
restrictive
U
محدود کننده
bottomless
U
غیر محدود
delimitation
U
محدود ساختن
qualificatory
U
محدود سازنده
finitely
U
بطور محدود
limited denied war
U
جنگ محدود
containment
U
محدود نگاهداشتن
catathymic amnesia
U
یادزدودگی محدود
circumscribed amnesia
U
یادزدودگی محدود
straitlaced
U
محدود درفشار
finite integral
U
انتگرال محدود
qualified property
U
مالکیت محدود
parochial
U
ناحیهای محدود
bound
U
مرز محدود
de escalation
U
محدود سازی
limiting speed
U
سرعت محدود
limiting size
U
اندازه محدود
narrow market
U
بازار محدود
finite population
U
جامعه محدود
limiter
U
محدود کننده
contracted
U
مختصر محدود
restrainable
U
محدود ساختنی
limitary
U
دارای قدرت محدود
one idead
U
دارای فکر محدود
finite element method
U
روش المان محدود
stenophagous
U
غذای محدود خوار
airspace restricted area
U
منطقه پرواز محدود
extensive agricultuse
U
کشاورزی غیر محدود
sinedie
U
تاتاریخ غیر محدود
corporation
U
شرکت بامسئولیت محدود
man
U
شبکه با گسترده محدود
mans
U
شبکه با گسترده محدود
provincialism
U
عقایدوافکار محدود محلی
double limiter
U
محدود کننده مضاعف
narrow mindedly
U
با فکر محدود متعصبانه
illimitable
U
نامحدود محدود نشدنی
limiting factor
U
عامل محدود کننده
blind bombing zone
U
منطقه بمباران محدود
infintate
U
منفی و نا محدود ساختن
limited denied war
U
جنگ ناخواسته محدود
current limiter
U
محدود کننده جریان
restricted area
U
منطقه اتش محدود
diode limiter
U
محدود کننده دیودی
rectilineal
U
محدود بخطوط راست
local
U
محدود بیک محل
your vocabulary is limited
U
شما محدود است
determinative
U
محدود کننده صفت
partial jurisdiction
U
حق خود گردانی محدود
determinate
U
تعیین شده محدود
incomprehensively
U
بطور غیرجامع یا محدود
i/o bound
U
محدود به ورودی خروجی
input limiter
U
محدود کننده ورودی
autonomy
U
استقلال محلی محدود
transfinite
U
خارج ازاعداد محدود
voltage limiter
U
محدود کننده ولتاژ
limited liability company
U
شرکت با مسئولیت محدود
transfinite
U
ماوراء اعداد محدود
locals
U
محدود بیک محل
limited access road
U
راه با ورودی محدود
controlled access road
U
راه با ورودی محدود
semipermanent
U
دارای مدت محدود
limited liability company
U
شرکت با مسئوولیت محدود
restriction
U
یک چیز محدود شده
limited war
U
جنگ محدود وموضعی
corporations
U
شرکت بامسئولیت محدود
restrictions
U
یک چیز محدود شده
closed
U
مسابقه محدود به سن یاجنس
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com