English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
limitable U محدودیت پذیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mixable U امیزش پذیر امتزاج پذیر
reparable U اصلاح پذیر تعمیر پذیر
repairable U اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendable U تفوق پذیر فراز پذیر
ascendible U تفوق پذیر فراز پذیر
educable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
adaptable organism U موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
constraints U محدودیت ها
incomprehensiveness U محدودیت
restraints U محدودیت
finitude U محدودیت
restraint U محدودیت
circumscription U محدودیت
limitations U محدودیت
limitation U محدودیت
constraint U محدودیت
restrictions U محدودیت
restriction U محدودیت
narrowness U محدودیت
finiteness U محدودیت
adjustable wheel U چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
import restriction U محدودیت واردات
exchange restriction U محدودیت ارزی
monetary deflation U محدودیت پولی
restraint of trade U محدودیت تجارت
exclusiveness U محدودیت انحصار
appropriation limitation U محدودیت بودجه
limitation period U دوره محدودیت
constraint of supply U محدودیت امادی
tie up <idiom> U محدودیت استفاده
freely U بدون محدودیت
time bar U محدودیت زمانی
restrictions U منع محدودیت
compute bound U محدودیت محاسباتی
monetary restriction U محدودیت پولی
monopoly restriction U محدودیت انحصاری
time limit U محدودیت زمانی
economic constraint U محدودیت اقتصادی
budget constraint U محدودیت بودجه
in line <idiom> U با محدودیت متداول
age limit U محدودیت سنی
fire restriction U محدودیت اتش
budget constaint U محدودیت بودجهای
exchange restricition U محدودیت ارزی
economic stringency U محدودیت اقتصادی
capital constraint U محدودیت سرمایه
trade restriction U محدودیت تجاری
wage constraint U محدودیت دستمزد
restriction of imports U محدودیت واردات
free play U بدون محدودیت
restrictionism U سیاست محدودیت
restriction U منع محدودیت
time limits U محدودیت زمانی
restriction of range U محدودیت دامنه
modular constraint U محدودیت در جابجایی تصاویر
appropriation limitation U محدودیت تخصیص اعتبار
exclusion U محدودیت در دستیابی به سیستم
in restraint of trade U تحت محدودیت تجارتی
import quotas U محدودیت کمی واردات
parochialism U محدودیت در افکار وعقایدمحلی
airspace restricted area U منطقه محدودیت پرواز
free U کمی محدودیت نوع اسلحه
freed U کمی محدودیت نوع اسلحه
limited access U دراری محدودیت مدارک محدود
frees U کمی محدودیت نوع اسلحه
freeze U محدودیت عدم امکان تغییر
freeing U کمی محدودیت نوع اسلحه
unconstrained optimization U بهینه سازی بدون محدودیت
freezes U محدودیت عدم امکان تغییر
array U محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
arrays U محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
bounds U محدودیت یا فضایی که کسی میتواند عمل انجام دهد
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
unlimited U وسیله مسابقه بدون محدودیت از لحاظ حجم یا نوع موتور
parochialism U محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
withheld U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholds U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withhold U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholding U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
input limited U ای که خیلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
input U ای که خلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
inputted U ای که خلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
wraparound U توسعه و بسط اتوماتیک خطی از یک متن به دو خط یا بیشتر به واسطه محدودیت ناحیهای از صفحه نمایش
gridding U محدودیت ساختمان یک تصویرگرافیکی که مستلزم افتادن نقاط پایانی خطوط روی نقاط شبکه است
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
pi acceptor U پی پذیر
solvable U حل پذیر
soluble U حل پذیر
pliable U خم پذیر
cleavable U رخ پذیر
programmable read only memory U حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
refutable U تکذیب پذیر
protean U شکل پذیر
proprotionable U تناسب پذیر
expansible U گسترش پذیر
severable U تفکیک پذیر
expandable U بسط پذیر
shapeable U شکل پذیر
semi solvable U نیم حل پذیر
reducible U تقلیل پذیر
reclaimable U ادعا پذیر
regulable U تنظیم پذیر
remediable U درمان پذیر
remediable U چاره پذیر
proton acceptor U پرتون پذیر
remediable U گزیر پذیر
exepandable U بسط پذیر
resolvable U تفکیک پذیر
protractile U امتداد پذیر
revocable U ابطال پذیر
sequacious U نصیحت پذیر
rotatable U چرخش پذیر
reflexible U انعکاس پذیر
fissile U شکاف پذیر
figurable U شکل پذیر
fatiguable U خستگی پذیر
perfectible U کمال پذیر
impressible U تاثیر پذیر
incompressible U تراکم نا پذیر
incondensable U ناچگال پذیر
increasable U افزایش پذیر
indemonstrable U اثبات نا پذیر
indocile U تعلیم نا پذیر
inexpugnable U شکست نا پذیر
inextensible U تمدید نا پذیر
improvably U اصلاح پذیر
improvable U بهبود پذیر
healable U درمان پذیر
fissionable U شکافت پذیر
fixable U ثبات پذیر
practicable <adj.> U صورت پذیر
flexible cable U کابل خم پذیر
flxible U خمش پذیر
fusible U گداز پذیر
gaugeable U پیمایش پذیر
generable U زایش پذیر
glass jaw U بوکسوراسیب پذیر
inflamable U اشتعال پذیر
infusible U گداز نا پذیر
inoculable U تلقیح پذیر
fatigable U خستگی پذیر
fatig U خستگی پذیر
pilable U انحنا پذیر
placable U دلجویی پذیر
fathomable U پیمایش پذیر
extensible U توسعه پذیر
liquefiable U گداز پذیر
placative U تسکین پذیر
plunderable U چپاول پذیر
precipitable U تعلیق پذیر
extendible U کشش پذیر
magnetizable U مغناطیس پذیر
pervious U نفوذ پذیر
perturbable U اشوب پذیر
irremeable U برگشت نا پذیر
irresoluble U تجیزیه نا پذیر
maintainable U نگهداشت پذیر
miscible U امیزش پذیر
miscible U امتزاج پذیر
mutable U تغییر پذیر
open cheque U چک انتقال پذیر
pacifiable U تسکین پذیر
partible U بخش پذیر
passible U فساد پذیر
penetrable U رخنه پذیر
expiable U کفاره پذیر
feasible <adj.> U انجام پذیر
doable <adj.> U اجرا پذیر
executable <adj.> U اجرا پذیر
feasible <adj.> U اجرا پذیر
practicable <adj.> U اجرا پذیر
workable <adj.> U اجرا پذیر
possible [doable, feasible] <adj.> U اجرا پذیر
makeable <adj.> U اجرا پذیر
contrivable <adj.> U اجرا پذیر
makable [spv. makeable] <adj.> U اجرا پذیر
manageable <adj.> U اجرا پذیر
makable <adj.> U امکان پذیر
achievable <adj.> U اجرا پذیر
workable <adj.> U انجام پذیر
makable [spv. makeable] <adj.> U انجام پذیر
makeable <adj.> U انجام پذیر
manageable <adj.> U انجام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.> U انجام پذیر
practicable <adj.> U انجام پذیر
executable <adj.> U امکان پذیر
workable <adj.> U امکان پذیر
executable <adj.> U صورت پذیر
workable <adj.> U صورت پذیر
executable <adj.> U انجام پذیر
makable <adj.> U صورت پذیر
annullable <adj.> U فسخ پذیر
callable <adj.> U فسخ پذیر
cancelable [American] <adj.> U فسخ پذیر
cancellable [British] <adj.> U فسخ پذیر
rescindable <adj.> U فسخ پذیر
voidable <adj.> U فسخ پذیر
annullable <adj.> U بطلان پذیر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com