Perdic | محدب | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 45 (4 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	crowning U	محدب
	convex U	محدب
	crowned U	محدب
	bulgy U	محدب
	gibbous U	محدب

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	gadroon U	اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه
	convexty U	بشکل محدب
	convexo convex U	ازدوسو محدب
	convexo concave U	محدب ومقعر
	panduriform U	محدب الطرفین
	pulvinate U	محدب نازبالشی
	pulvinated U	نازبالشی محدب
	quasi convex U	شبه محدب
	quasi convex U	نیمه محدب
	convex slope U	شیب محدب
	convex mirror U	اینه محدب
	convex U	محدب گوژ
	biconvex U	محدب الطرفین
	camber weld U	جوش محدب
	convex lens U	عدسی محدب
	convexly U	حالت محدب داشتن
	pulvinated frieze U	کتیبه کوژ یا محدب
	quasi convex function U	تابع شبه محدب
	quasi convex function U	تابع نیمه محدب
	spherical faceplate U	صفحه محدب تلویزیون
	crown gear U	چرخ دنده محدب
	convex set U	مجموعه محدب [ریاضی]
	knull U	[تزئین محدب شکل]
	plano convex lens U	عدسی مسطح- محدب
	biconvex lens U	عدسی محدب الطرفین
	convex fillet weld U	جوش مغزی محدب
	double convex lens U	عدسی محدب الطرفین
	gibbously U	بطور محدب یا قوز
	burning glass U	عدسی محدب یاایینه مقعر
	condenser U	الت تقصیر عدسی محدب
	pandurate U	شبیه ویولون محدب الطرفین
	bowtell U	[ابزاری با سر محدب و فیتیله تخم مرغی]
	carbuncle U	لعلی که تراش محدب داشته باشد
	carbuncles U	لعلی که تراش محدب داشته باشد
	bowtelle U	[ابزاری با سر محدب و فیتیله تخم مرغی]
	biconvex U	بالی که هر دو سطح فوقانی و تحتانی ان به صورت محدب باشد
	egg-and-dart U	[تزئینات کلاسیک با ابزار محدب به شکل تخم مرغ و نیش]
	meniscus U	سطح منحنی بالای ستونی ازمایع که میتواند محدب یامقعر باشد
	godroon U	اشکال محدب حاشیه بشقاب وفروف قدیمی که برای زینت ترسیم میشود
	ro round off U	کاو کردن محدب کردن

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy