Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
landlocked
U
محاط در خشکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
girdler
U
محاط
inscribable
U
محاط کردنی
rock bound
U
محاط بصخره
sea girt
U
محاط بدریا
seagirt
U
محاط دریا
enclave economices
U
اقتصادهای محاط
embed
U
محاط کردن
embeds
U
محاط کردن
inscribable
U
محاط شدنی
embed
U
خواباندن محاط کردن
embeds
U
خواباندن محاط کردن
planchette
U
احاطه کننده محاط
belay
U
وسیله پیچیدن محاط کردن
barrenness
U
خشکی
aridity
U
خشکی
stiffness
U
خشکی
land n
U
خشکی
droughts
U
خشکی
drought
U
خشکی
leanness
U
خشکی
crispness
U
خشکی
parchedness
U
خشکی
xeransis
U
خشکی
dry land
U
خشکی
dry gap bridge
U
پل خشکی
drouth
U
خشکی
dryness
U
خشکی
mainland
U
خشکی
rigidity
U
خشکی
constipation
U
خشکی
terra firma
U
خشکی
land
U
خشکی
loosens
U
از خشکی در اوردن
landing
U
ورود به خشکی
xerophytes
U
خشکی پسند
huskiness
U
درشتی خشکی
loosened
U
از خشکی در اوردن
loosen
U
از خشکی در اوردن
land breeze
U
باد خشکی
spits
U
یک نقطه از خشکی
loosening
U
از خشکی در اوردن
overland
U
از راه خشکی
stiff neck
U
خشکی گردن
lands man
U
اهل خشکی
landsman
U
اهل خشکی
zerophytes
U
خشکی پسند
overland route
U
راه خشکی
landings
U
ورود به خشکی
landward
U
بسوی خشکی
absolute drought
U
خشکی مطلق
spit
U
یک نقطه از خشکی
constipate
U
خشکی اوردن
waterfront
U
پیشرفتگی خشکی در اب
waterfronts
U
پیشرفتگی خشکی در اب
landfalls
U
دیدن خشکی
landfall
U
دیدن خشکی
landlocked
U
محصور در خشکی
ankylosis
U
خشکی بند
chapt
U
خشکی زدن
hypnotic rigidity
U
خشکی هیپنوتیسمی
catatonic rigidity
U
خشکی کاتاتونیایی
corkiness
U
سبکی خشکی
aground
U
به خشکی نشسته
terrarium
U
نمایشگاه جانوران خشکی
terraqueous
U
شامل خشکی ودریا
xerostomia
U
خشکی دهان
[پزشکی]
dyschezia
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
He is curt ( rigid , strict ) .
U
آدم خشکی است
costiveness
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
dry mouth syndrome
U
خشکی دهان
[پزشکی]
constipation
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
dry mouth
U
خشکی دهان
[پزشکی]
chap
U
خشکی زدن پوست
spit
U
پیشرفت خشکی در دریا
land lubber
U
ادم خشکی مانده
landside
U
طرف روبه خشکی
spits
U
پیشرفت خشکی در دریا
welter
U
درهم و برهمی خشکی
eschar
U
خشکی پوست زخم
land carriage
U
حمل و نقل خشکی
land
U
به خشکی امدن پیاده شدن
amphibian vehicle
U
وسیله نقلیه برای خشکی و اب
overland mail
U
پستی که از راه خشکی برود
landfall
U
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landsman
U
کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
road haulier
U
حمل کننده کالا از طریق خشکی
landfalls
U
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
portage
U
حمل قایق سبک روی خشکی
landfall n
U
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
holm
U
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
horse
U
اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
played
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
landing net
U
تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
gaff
U
میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
exsiccative
U
داروی خشکاننده داروی خشکی اوز
exsiccant
U
داروی خشکاننده داروی خشکی اور
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...