English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
siege U محاصره حصار
sieges U محاصره حصار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
beleaguered U در محاصره یکان محاصره شده
blockage U محاصره محاصره کردن
blockages U محاصره محاصره کردن
barriers U حصار
kraals U حصار
barracoon U حصار
enceinte U حصار
fenceless U بی حصار
barrier U حصار
haw U حصار
hawed U حصار
hawing U حصار
haws U حصار
fence U حصار
fences U حصار
enclosure U حصار
enclosures U حصار
kraal U حصار
walls U حصار
wall U حصار
fold U حصار
hedges U حصار
hedged U حصار
hedge U حصار
binds U حصار
bind U حصار
within U در حصار
folded U حصار
folds U حصار
entanglements U حصار
entanglement U حصار
crush barrier U حصار
encompassment U محاصره
block age U محاصره
besiegement U محاصره
siege U محاصره
sieges U محاصره
blockades U محاصره
blockaded U محاصره
blockade U محاصره
blockading U محاصره
cramps U محدودکننده حصار
cramp U محدودکننده حصار
backstop U حصار سیمی
hedges U پرچین حصار
inclose U چهاردیواری حصار
churchyard U حصار کلیسا
Cat U حصار مرتفع
stockades U حصار بندی
hag U مه سفید حصار
hedged U پرچین حصار
stockade U حصار بندی
hags U مه سفید حصار
fort U حصار قلعه
ring wall or ring fence U حصار گرد
fencing U محجر حصار
brick up U حصار کشیدن
churchyards U حصار کلیسا
mason U حصار کشیدن
masons U حصار کشیدن
hedge U پرچین حصار
a breach in the fence U سوراخی در حصار
pocket U محاصره شدن
beseige U محاصره کردن
beleaguer U محاصره کردن
blockaded U محاصره اقتصادی
enclave U تحت محاصره
siege U محاصره کردن
besieging U محاصره کردن
enclaves U تحت محاصره
sieges U محاصره کردن
battering train U توپخانه محاصره
pockets U محاصره شدن
girt U محاصره کردن
encircling U محاصره کردن
leaguer U محاصره کردن
envelop U محاصره کردن
enveloped U محاصره کردن
enveloping U محاصره کردن
envelops U محاصره کردن
0To break thru a blockade ( siege ) . U محاصره را شکستن
Economic enciclement ( blockade , embargo ) . U محاصره اقتصادی
Naval blockade . U محاصره دریایی
to lay siege to U محاصره کردن
state of siege U حالت محاصره
paper blockade U محاصره بی حاصل
paper blockade U محاصره کاغذی
blockage U محاصره دریایی
besieges U محاصره کردن
blockades U محاصره اقتصادی
besiege U محاصره کردن
blockaded U محاصره دریائیsortie
blockades U محاصره کردن
blockade U محاصره کردن
encompassing U محاصره کردن
blockade U محاصره اقتصادی
encompassed U محاصره کردن
blockade U محاصره دریائیsortie
encompasses U محاصره کردن
blockaded U محاصره کردن
blockades U محاصره دریائیsortie
besieged U محاصره کردن
blockages U محاصره دریایی
encircle U محاصره کردن
encircled U محاصره کردن
encircles U محاصره کردن
encompass U محاصره کردن
beleaguered U محاصره شده
ambient U محاصره شده
blockading U محاصره کردن
blockading U محاصره اقتصادی
blockading U محاصره دریائیsortie
paddocks U در حصار قراردادن غوک
paddock U در حصار قراردادن غوک
enclosures U چینه کشی حصار
palest U حصار دفاعی دفاع
crash barrier U حصار کنار جاده
paling U حصار کشی نرده
paler U حصار دفاعی دفاع
backstop U حصار انتهای زمین
batten fence U حصار با میله چوبی
enclosure U چینه کشی حصار
extramural U خارج از حصار شهر
walls U حصار دار کردن
inclosure U چهار دیواری حصار
wall U حصار دار کردن
pale U حصار دفاعی دفاع
belted U بستن محاصره ردن
belt U بستن محاصره ردن
To rais ( lift, remove ) an embargo. U رفع محاصره کردن
To lay siege to a city . U شهری را محاصره کردن
leaguer U محاصره عضو اتحادیه
belts U بستن محاصره ردن
lift a blockade U محاصره را پایان دادن
garrisons U محصور کردن حصار کشیدن
garrison U محصور کردن حصار کشیدن
surrounded U محاصره کردن احاطه شدن
surround U محاصره کردن احاطه شدن
surrounds U محاصره کردن احاطه شدن
burg U حصار یانرده اطراف خانه یاشهر
gird U احاطه کرده محاصره کردن نیرومندکردن
enclosing U به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
encloses U به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
enclose U به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
batting cage U حصار توری برای تمرین بیس بال
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
sortie U حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
sorties U حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
paddocks U میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
paddock U میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
contravallation U استحکامات وسنگرخارجی که محاصره کنندگان میان اردوی خودوشهرمیس
leg theory U روش تهاجمی محاصره کردن توپزن در سمت محدوده او
We cloced in on the enemy . U حلقه محاصره خودمان را روی دشمن تنگ تر کردیم
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
seal off U محاصره کردن ممنوع الورود کردن
surrounded U احاطه کردن محاصره کردن
surrounds U احاطه کردن محاصره کردن
surround U احاطه کردن محاصره کردن
wire entanglement U با سیم خاردار محصور کردن حصار سیم خاردار
breakaway U شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com