English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
call it quits <idiom> U متوقف کردن تمام کار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
terminates U تمام شدن تمام کردن
terminate U تمام شدن تمام کردن
terminated U تمام شدن تمام کردن
halt U متوقف کردن
halted U متوقف کردن
halts U متوقف کردن
put under the ban U متوقف کردن
lapped U یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap U یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
shut down U خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
gravel U شن دار متوقف کردن
stopped U متوقف کردن ایستگاه
stopping U متوقف کردن ایستگاه
to bring traffic to a standstill U ترافیک را متوقف کردن
stops U متوقف کردن ایستگاه
stopping the work U متوقف کردن کار
stop U متوقف کردن ایستگاه
checks U کم یا متوقف کردن سرعت بدن
check U کم یا متوقف کردن سرعت بدن
checked U کم یا متوقف کردن سرعت بدن
tie up <idiom> U آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
phaseout U تدریجا متوقف کردن کار یاتولید
end U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
fielding U متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
ended U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
pull over <idiom> U متوقف کردن ماشین گوشه جاده
to suspend payment U پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
to stop cold something U چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
abort U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborting U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
stall U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
aborts U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
stalling U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
aborted U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
cancellation U عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
cancelling U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancels U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancel U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
appel U پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
lay to rest <idiom> U رها کردن ،متوقف کردن
raster U سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
beta software U نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
fulfills U تمام کردن
to fill out U تمام کردن
to eat up U تمام کردن
fulfils U تمام کردن
integrating U تمام کردن
integrates U تمام کردن
fiddle away U تمام کردن
use up U تمام کردن
fulfill U تمام کردن
attains U تمام کردن
attained U تمام کردن
attain U تمام کردن
run out of U تمام کردن
go through with <idiom> U تمام کردن
to run away with U تمام کردن
to see out U تمام کردن
get (something) over with <idiom> U تمام کردن
fulfil U تمام کردن
forth U تمام کردن
integrate U تمام کردن
fulfilled U تمام کردن
fulfilling U تمام کردن
attaining U تمام کردن
get through U تمام کردن
to finish off U تمام کردن
to see through U تمام کردن
deadlines U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadline U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
make a day of it <idiom> U تمام روزکار کردن
nip and tuck <idiom> U به سختی تمام کردن
to apply for written testimony U استشهاد تمام کردن
exhaust U تمام کردن بادقت بحث کردن
exhausts U تمام کردن بادقت بحث کردن
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
processes U بانجام رساندن تمام کردن
ceased U بند امدن تمام کردن
ceases U بند امدن تمام کردن
done with <idiom> U تمام کردن استفاده از چیزی
to get done with U خاتمه دادن تمام کردن
cease U بند امدن تمام کردن
for all one is worth <idiom> U تمام سعی خودرا کردن
process U بانجام رساندن تمام کردن
use up U تمام شدن مصرف کردن
ends U تمام کردن خاتمه دادن
put one's foot down <idiom> U با تمام وجود اعتراض کردن
ceasing U بند امدن تمام کردن
ended U تمام کردن خاتمه دادن
see out <idiom> U تمام کردن وخارج شدن
shoot one's wad <idiom> U تمام پول را خرج کردن
dost U بپایان رسانیدن تمام کردن
end U تمام کردن خاتمه دادن
unquote U نقل قول را تمام کردن
throw a monkey wrench into <idiom> U آرام آرام متوقف کردن چیزی
finish U تمام کردن رنگ وروغن زدن
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
finishes U تمام کردن رنگ وروغن زدن
fish out U تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
polish off U از جلو کسی درامدن تمام کردن
erase U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erased U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
strike out U تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
speeds U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erases U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erasing U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
speed U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
speeding U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
zapped U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapping U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zaps U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zap U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
to make an end of U موقوف کردن تمام کردن
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
to listen with rapt attention U با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
clears U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
zero in on <idiom> U تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
clearer U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearest U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
installed U متوقف
insolvent U متوقف
crashingly U متوقف
abeyant U متوقف
halted U متوقف
halts U متوقف
dead in the water U متوقف در اب
halt U متوقف
abeyant abeyance U متوقف
crashed U متوقف
crashes U متوقف
crash U متوقف
crashing U متوقف
stopple U متوقف کننده
stand fast U متوقف شدن
slap down U متوقف ساختن
halts U متوقف شدن
holding attack U تک متوقف کننده
hold on <idiom> U متوقف شدن
let up <idiom> U کم کم متوقف شدن
halted U متوقف شدن
stoppers U متوقف کننده
stopper U متوقف کننده
to come to a stand U متوقف شدن
halt U متوقف شدن
suppressible U متوقف کردنی
pull-in U متوقف شدن
lay off U متوقف ساختن
come to a stand U متوقف شدن
throwback U متوقف سازی
fetch up U متوقف شدن
stops U متوقف کننده
stopping U متوقف کننده
pull-ins U متوقف شدن
stopped U متوقف کننده
pull in U متوقف شدن
to put to a pause U متوقف ساختن
stop U متوقف کننده
pt down U متوقف ساختن
dead in the water U متوقف در دریا
throwbacks U متوقف سازی
crash U متوقف شدن ناگهانی
windbound U متوقف دراثر باد
taper off U تدریجا متوقف شدن
halt U فرآیند را متوقف میکند.
stop in one's tracks <idiom> U سریه متوقف شدن
to come to a stop U متوقف شدن [مهندسی]
crashing U متوقف شدن ناگهانی
halted U فرآیند را متوقف میکند.
halts U فرآیند را متوقف میکند.
crashes U متوقف شدن ناگهانی
strays U که متوقف نشده باشد
put down <idiom> U بازور متوقف کرن
crashed U متوقف شدن ناگهانی
crashingly U متوقف شدن ناگهانی
stray U که متوقف نشده باشد
straying U که متوقف نشده باشد
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
elevation stop U متوقف کننده حرکت ارتفاع
arresting system reset unit U متوقف کننده سیستم مهارهواپیما
pull in U نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-in U نقشه یا عملی را متوقف ساختن
flameout U متوقف ساختن موتور هواپیما
pull-ins U نقشه یا عملی را متوقف ساختن
to stop taking [pills] , [to go off a drug] U متوقف شدن [از خوردن قرص]
to bung up U با چوب پنبه [یا متوقف کننده] بستن
to bung U با چوب پنبه [یا متوقف کننده] بستن
earom U Only Read Alterableحافظه فقط خواندنی تغییرپذیرالکتریکی RO که میتواند بدون پاک کردن تمام اصلاعات ذخیره شده به طور انتخابی تغییرکند
She laid the book aside . U کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
cry down U چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
tilting mixer U نوعی بتن ساز دوار که با کج کردن مخزن ان تمام بتن خارج میشود
logs U وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
log U وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
shut off mechanism U وسیلهای که در صورت بروز خرابی فرایند را متوقف میکند
end of page halt U ویژگی ای که چاپگر را درپایان هر صفحه خروجی متوقف میکند
force U ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com