Perdic | متوسط بارندگی سالینه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	average annual precipitation U	متوسط بارندگی سالینه

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	rain discharge U	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
	rain fall U	بارندگی
	snowfalls U	بارندگی
	onfall U	بارندگی
	rainfall U	بارندگی
	precipitation of moisture U	بارندگی
	the rainy season U	بارندگی
	snowfall U	بارندگی
	rain U	بارندگی باریدن
	downpour U	بارندگی زیاد
	rained U	بارندگی باریدن
	rainfall intensity U	شدت بارندگی
	rains U	بارندگی باریدن
	monsoon U	موسم بارندگی
	monsoons U	موسم بارندگی
	raining U	بارندگی باریدن
	downpours U	بارندگی زیاد
	annual precipitation U	بارندگی سالیانه
	onding U	بارندگی زیاد
	precipitation U	میزان بارندگی
	effective rainfall U	بارندگی موثر
	hyerograph U	نقشه بارندگی
	hyetology U	علم یا مبحث بارندگی
	pluviometric U	مبنی بر سنجش مقدار بارندگی
	rainfall area U	منطقه بارش ناحیه بارندگی
	rain gage U	وسیله سنجش میزان بارندگی
	lapseratc U	میزان بارندگی به نسبت بلندی ها
	intensity of rain fall U	شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
	ephemeral stream U	رودی که درموقع بارندگی اب در ان جریان دارد
	these cloud promise rain	این ابرها خبر از بارندگی میدهند
	These clouds are a sign of rain .	این ابرها علامت بارندگی است
	dry year U	سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
	wet year U	سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
	quady U	رودی که فقط در فصل بارندگی جریان دارد و دربقیه فصول خشک میباشد
	hyetography U	نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
	storm water U	فاضلاب ناشی از بارندگی فاضلاب سطحی
	mean sea level U	ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
	runoff coefficient U	ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
	rainfall index U	شاخص بارش شاخص بارندگی
	averaging U	حد متوسط
	averaging U	متوسط
	modal U	متوسط
	modals U	متوسط
	tolerable U	متوسط
	life expectancies U	سن متوسط
	life expectancy U	سن متوسط
	average limit of ice U	حد متوسط یخ
	moderate U	متوسط
	moderated U	متوسط
	moderates U	متوسط
	moderating U	متوسط
	mediums U	متوسط
	intermediate U	متوسط
	meant U	متوسط
	osculant U	متوسط
	mesne U	متوسط
	medium gravle U	شن متوسط
	mediocre U	متوسط
	medium U	متوسط
	intermedial U	متوسط
	averaged U	متوسط
	average U	متوسط
	average U	حد متوسط
	meaner U	متوسط
	averaged U	حد متوسط
	meanest U	متوسط
	averages U	حد متوسط
	averages U	متوسط
	mean U	متوسط
	mean daily U	متوسط روزانه
	m.f. U	فرکانس متوسط
	m.f. U	بسامد متوسط
	mean income U	درامد متوسط
	mean depth U	عمق متوسط
	mean deviation U	انحراف متوسط
	mean chord U	وتر متوسط
	intermediately U	بطور متوسط
	average voltage U	ولتاژ متوسط
	average variable cost U	هزینه متوسط
	average value U	مقدار متوسط
	a modest income U	درآمدی متوسط
	average speed U	سرعت متوسط
	average revenue U	درامد متوسط
	average yield U	بازده متوسط
	average return U	بازده متوسط
	averagely U	بطور متوسط
	averagly U	بطور متوسط
	intermediate pressure U	فشار متوسط
	intermediate lampholder U	سر پیچ متوسط
	intermediate hurdle U	مانع متوسط
	intermediate high voltage line U	خط فشار متوسط
	intermediate contrast U	تغایر متوسط
	middlingly U	بطور متوسط
	girder bridge U	پل بیلی متوسط
	average productivity U	بازدهی متوسط
	weighted average U	متوسط وزنی
	above average <adj.> U	بالاتر از حد متوسط
	above-average <adj.> U	بالاتر از حد متوسط
	over-average <adj.> U	بالاتر از حد متوسط
	on the a U	بطور متوسط
	monthly average U	متوسط ماهیانه
	moderate speed U	سرعت متوسط
	middle price U	قیمت متوسط
	mid range U	برد متوسط
	medium voltage U	ولتاژ متوسط
	over-average <adj.> U	بیش از حد متوسط
	every Tom, Dick and Harry <idiom> U	طبقه متوسط
	a medium sized car U	یک اتومبیل متوسط
	subaverage U	زیر حد متوسط
	sort of U	بمیزان متوسط
	sort of U	بمقدار متوسط
	secondarily U	بطور متوسط
	medium scale U	در مقیاس متوسط
	above average <adj.> U	بیشتر از حد متوسط
	medium frequency U	بسامد متوسط
	mean velocity U	سرعت متوسط
	mean variation U	تغییر متوسط
	mean value U	مقدار متوسط
	true power U	توان متوسط
	mean time U	ساعت متوسط
	mean time U	زمان متوسط
	mean stress U	خستگی متوسط
	mean speed U	سرعت متوسط
	mean price U	قیمت متوسط
	mean life U	عمر متوسط
	medial U	میانه متوسط
	medially U	بطورمیانه یا متوسط
	medium cloud U	ابرهای متوسط
	medium carbon steel U	فولادباکربن متوسط
	medium artillery U	توپخانه متوسط
	mediterranean sea U	بحر متوسط
	above-average <adj.> U	بیشتر از حد متوسط
	median income U	درامد متوسط
	over-average <adj.> U	بیشتر از حد متوسط
	median gray U	خاکستری متوسط
	above average <adj.> U	بیش از حد متوسط
	above-average <adj.> U	بیش از حد متوسط
	midway U	متوسط میانجی
	halftone U	رنگ متوسط
	average depth U	عمق متوسط
	average deviation U	انحراف متوسط
	average discharge U	بده متوسط
	average efficiency U	بازده متوسط
	duffers U	بازیگر متوسط
	duffer U	بازیگر متوسط
	average expense U	هزینه متوسط
	medium wave U	موج متوسط
	thins U	تیم متوسط
	thinnest U	تیم متوسط
	thinners U	تیم متوسط
	average flow U	جریان متوسط
	thinned U	تیم متوسط
	thin U	تیم متوسط
	averaging U	مقدار متوسط
	halftones U	رنگ متوسط
	middle class U	طبقه متوسط
	life expectancies U	عمر متوسط
	life expectancy U	عمر متوسط
	mediums U	مقدار متوسط
	mediums U	متوسط معتدل
	medium U	مقدار متوسط
	medium U	متوسط معتدل
	mediocrity U	اندازه متوسط
	average total cost U	هزینه متوسط کل
	average conditions U	شرایط متوسط
	average cost U	هزینه متوسط
	middle classes U	طبقه متوسط
	averaging U	میانه متوسط
	average payment U	پرداخت متوسط
	average U	مقدار متوسط
	average product U	محصول متوسط
	average latency U	رکود متوسط
	average latency U	تاخیر متوسط
	meaner U	میانه متوسط
	averaged U	مقدار متوسط
	average life U	عمر متوسط
	mean U	میانه متوسط
	average price U	قیمت متوسط
	averages U	میانه متوسط
	averages U	مقدار متوسط
	normal U	میانه متوسط
	average input U	نهاده متوسط
	meanest U	میانه متوسط
	average output U	محصول متوسط
	average U	میانه متوسط
	par U	میزان متوسط
	average product U	تولید متوسط
	averaged U	میانه متوسط
	medium energy particle U	ذره با انرژی متوسط
	meaner U	متوسط میانه روی
	median lethal dose U	دوز متوسط کشنده
	mean solar day U	روز متوسط خورشیدی
	mean solar time U	زمان متوسط شمسی
	fairer U	نسبتا خوب متوسط
	mean spherical candlepower U	شمع کروی متوسط
	fair U	نسبتا خوب متوسط
	bourgeois U	طبقه متوسط بورژوا
	bourgeois U	عضوطبقه متوسط جامعه
	meanest U	متوسط میانه روی
	mean U	متوسط میانه روی