English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
indict U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicting U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
presentment U اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
discharge U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharges U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
embraceor U متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
indict U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicting U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicted U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicts U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
perverse verdict U رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
summings up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
special verdict U رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
arraign U احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
provcation U در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
jury U هیات منصفه
juries U هیات منصفه
verdicts U رای هیات منصفه
verdicts U تصمیم هیات منصفه
grand juries U هیات منصفه عالی
verdict U تصمیم هیات منصفه
jury man U عضو هیات منصفه
juror U عضو هیات منصفه
verdict U رای هیات منصفه
jurors U عضو هیات منصفه
grand jury U هیات منصفه عالی
member of the jury U عضو هیات منصفه
forewoman U سخنگوی هیات منصفه
foreman U سخنگوی هیات منصفه
foremen U سخنگوی هیات منصفه
challenging a juror U جرح عضو هیات منصفه
striking a jury U تعیین هیات منصفه با روش حذفی
criminal court U دادگاه جنایی
assize court U دادگاه جنایی
principal challenger U رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
struck U هیات منصفه تعیین شده باروش حذفی
state's evidence U گواه دادگاه جنایی
criminal court division U بخش دادگاه جنایی
contempt [criminal offence] U توهین به دادگاه [جرم جنایی]
contempt of court U توهین به دادگاه [جرم جنایی]
contempt [criminal offence] U اهانت به دادگاه [جرم جنایی]
contempt of court U اهانت به دادگاه [جرم جنایی]
assize town U شهر مقر دادگاه جنایی
panels U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panel U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
inquisitions U نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
inquisition U نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
summary conviction U حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
open verdict U رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
rider U ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
riders U ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
peremptory challenge U رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
dock U جایگاه متهم در دادگاه
committed for trial U تسلیم متهم به دادگاه
docked U جایگاه متهم در دادگاه
docks U جایگاه متهم در دادگاه
embracery U جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
summing up evidence U نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
prisoner at the bar U کسیکه در نزد دادگاه متهم است
challenge U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
misdirection U در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
criminal investigation U شعبه بازجویی جنایی تحقیقات جنایی
referees U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereed U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referee U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereeing U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
arrest of judgment U سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
continuance U تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
datum point U نقطه مبنای مختصات شبکه ایستگاه مبنای نقشه برداری
time base U ایستگاه مبنای اندازه گیری زمان مبنای زمانی
to revisit a criminal case [judicial proceedings] U یک پرونده جنایی [رسیدگی قضائی] را بازدید کردن
missions U هیات اعزامی هیات تبلیغی
mission U هیات اعزامی هیات تبلیغی
accuses U متهم کردن
denounce U متهم کردن
accuse U متهم کردن
denouncing U متهم کردن
to give one the lie U متهم کردن
inculpate U متهم کردن
denounced U متهم کردن
denounces U متهم کردن
indicts U متهم کردن
tax U متهم کردن
taxed U متهم کردن
taxes U متهم کردن
impeaches U متهم کردن
impeached U متهم کردن
indict U متهم کردن
impeach U متهم کردن
delate U متهم کردن
indicted U متهم کردن
indicting U متهم کردن
impeaching U متهم کردن
charge U متهم کردن
charges U متهم کردن
bewary U متهم کردن
datum U سطح اب دریا سطح مبنای ارتفاع در نقشه برداری سطح مبنای مختصات
challenged U سرتافتن متهم کردن
renounced U سرزنش یا متهم کردن
challenge U سرتافتن متهم کردن
renounces U سرزنش یا متهم کردن
challenges U سرتافتن متهم کردن
incriminate U بگناه متهم کردن
criminate U متهم بجنایت کردن
renouncing U سرزنش یا متهم کردن
criminiate U متهم بجایت کردن
incriminating U بگناه متهم کردن
incriminated U بگناه متهم کردن
incriminates U بگناه متهم کردن
renounce U سرزنش یا متهم کردن
to press charges against someone U ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
incriminated U به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminating U به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminates U به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminate U به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
redargue U متهم ساختن تکذیب کردن
to set up somebody [for something] U کسی بیگناه را متهم کردن
to frame someone U کسی بیگناه را متهم کردن
judge advocate U دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
prize courts U دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause U احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
geodetic datum U سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
parquet U محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court U جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
micr U سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
manadamus U حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
remanet U احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
upbraided U متهم کردن ملامت کردن
imputing U تقسیم کردن متهم کردن
imputes U تقسیم کردن متهم کردن
upbraids U متهم کردن ملامت کردن
imputed U تقسیم کردن متهم کردن
upbraid U متهم کردن ملامت کردن
impute U تقسیم کردن متهم کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
writs U دستور دادگاه حکم دادگاه
writ U دستور دادگاه حکم دادگاه
summary court U دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
datum error U اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
exceptions U روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
exception U روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
false origin U مبنای مختصات فرضی مبنای فرضی
criminals U جنایی
criminal U جنایی
criminous U جنایی
pleads U در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead U در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded U در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
semi processed data U داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
sue U به دادگاه شکایت کردن
jurisdiction U تسلیم دادگاه کردن
sued U به دادگاه شکایت کردن
sues U به دادگاه شکایت کردن
suing U به دادگاه شکایت کردن
state's evidence U گواه جنایی
criminal low U حقوق جنایی
criminals U جنایی کیفری
criminal conviction U محکومیت جنایی
criminal U جنایی کیفری
assize U محکمهء جنایی
to seek redress in court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
remits U به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
court martial U در دادگاه نظامی محاکمه کردن
remitted U به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
to have recourse to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
to apply to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
remitting U به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
remit U به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
criminals U جانی جنایتکار جنایی
assize court U محاکم سیار جنایی
criminal U جانی جنایتکار جنایی
to have recourse to arbitration U به دادگاه حکمیت رجوع کردن [حقوق]
rogatory commission U موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
to apply to the court of arbitration U به دادگاه حکمیت رجوع کردن [حقوق]
identified U مربوط کردن تشخیص دادن
identify U مربوط کردن تشخیص دادن
identifies U مربوط کردن تشخیص دادن
identifying U مربوط کردن تشخیص دادن
height datum U سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
map plane U سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
identifying U تشخیص هویت دادن یکی کردن
identify U تشخیص هویت دادن یکی کردن
identifies U تشخیص هویت دادن یکی کردن
identified U تشخیص هویت دادن یکی کردن
trial lawyer U وکیل دادگستری که دردادگاههای جنایی حضورمییابد
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
serve a sentence U به حکم دادگاه زندانی شدن دوره حبس خود را طی کردن
peine for et dure U مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
jury U هیئت منصفه
juries U هیئت منصفه
petty jury U هیئت منصفه
trial jury U هیئت منصفه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com