Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 107 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
charged
U
متهم شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
charge
U
متهم ساختن
charge
U
متهم کردن
charges
U
متهم ساختن
charges
U
متهم کردن
tax
U
متهم کردن
taxed
U
متهم کردن
taxes
U
متهم کردن
probation officer
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officers
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
renounce
U
سرزنش یا متهم کردن
renounced
U
سرزنش یا متهم کردن
renounces
U
سرزنش یا متهم کردن
renouncing
U
سرزنش یا متهم کردن
challenge
U
سرتافتن متهم کردن
challenged
U
سرتافتن متهم کردن
challenges
U
سرتافتن متهم کردن
charge sheet
U
ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheets
U
ورقه حاوی مشخصات متهم
culprit
U
متهم
culprits
U
متهم
accused
U
متهم
upbraid
U
متهم کردن ملامت کردن
upbraided
U
متهم کردن ملامت کردن
upbraids
U
متهم کردن ملامت کردن
incriminate
U
بگناه متهم کردن
incriminate
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminated
U
بگناه متهم کردن
incriminated
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminates
U
بگناه متهم کردن
incriminates
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminating
U
بگناه متهم کردن
incriminating
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
impeach
U
متهم کردن
impeached
U
متهم کردن
impeaches
U
متهم کردن
impeaching
U
متهم کردن
denounce
U
متهم کردن
denounced
U
متهم کردن
denounces
U
متهم کردن
denouncing
U
متهم کردن
accuse
U
متهم کردن
accuses
U
متهم کردن
impute
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputed
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputes
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputing
U
تقسیم کردن متهم کردن
dock
U
جایگاه متهم در دادگاه
docked
U
جایگاه متهم در دادگاه
docks
U
جایگاه متهم در دادگاه
redirect
U
بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirected
U
بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirecting
U
بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirects
U
بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
indict
U
متهم کردن
indict
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict
U
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicted
U
متهم کردن
indicted
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted
U
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicting
U
متهم کردن
indicting
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicting
U
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicts
U
متهم کردن
indicts
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts
U
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
accuser
U
متهم کننده
accusers
U
متهم کننده
accusable
U
قابل اتهام متهم
arraign
U
احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
arretted
U
متهم
be charge with
U
متهم شدن به
bewary
U
متهم کردن
co respondent
U
مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
committed for trial
U
تسلیم متهم به دادگاه
criminate
U
متهم بجنایت کردن
criminator
U
متهم کننده
criminiate
U
متهم بجایت کردن
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
delate
U
متهم کردن
embraceor
U
متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
incriminatory
U
متهم کننده
inculpable
U
متهم شدنی
inculpate
U
متهم کردن
muck rack
U
کسی که عادتا" می خواهدکارمندان خدمات عمومی و یاجمیع مردم را به رشوه خواری و فساد و خلافکاری متهم کند
nemo tenetur se impum accusare
U
هیچ کس مجبور نیست خود رابه گناهی متهم کند
plea of accused
U
دفاع متهم
plea of accused
U
مدافعات متهم
prisoner at the bar
U
کسیکه در نزد دادگاه متهم است
prisoner at the bar
U
متهم
provcation
U
در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
purgation
U
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
recriminate
U
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
redargue
U
متهم ساختن تکذیب کردن
sef accusatory
U
متهم کننده نفس خود
speaking with prosecutor
U
در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
taxed with
U
متهم به
they accused him of the ft
U
اورابه دزدی متهم ساختند
to give one the lie
U
متهم کردن
to press charges against someone
U
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
to frame someone
U
کسی بیگناه را متهم کردن
Other Matches
primary accused
U
متهم اصلی
second defendant
U
متهم ردیف دوم
to set up somebody
[for something]
U
کسی بیگناه را متهم کردن
Excuses always proceed from a guilty conscience.
<proverb>
U
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
He who excuses accuses himself.
<proverb>
U
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
A guilty conscience needs no accuser.
<proverb>
U
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com