English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dermotropic U متمایل به پوست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
endermic U انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
scleroderma U مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
dermatological U مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
skin U پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning U پوست کندن با پوست پوشاندن
skins U پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned U پوست کندن با پوست پوشاندن
oriented U متمایل به
prone U متمایل
swept U متمایل
partial U متمایل به
inclinatory U متمایل
amenable U متمایل
avid U متمایل
inclinable U متمایل
minded U متمایل
propense U متمایل
yellowy U متمایل به زردی
contractive U متمایل به انقباض
cephalad U متمایل بطرف سر
biassed U متمایل بیکسو
dancy U متمایل به رقص
swimmy U متمایل بگیجی
trepan U متمایل شدن
grayish U متمایل به خاکستری
longish U متمایل به درازی
apt U متمایل اماده
greenish U متمایل به سبز
fattish U متمایل به چاق
downward U متمایل بپایین
fain U متمایل بخشنودی
liked U متمایل به تساوی
incline U متمایل شدن
runny U متمایل بدویدن
incline U متمایل کردن
inclines U متمایل شدن
inclines U متمایل کردن
likes U متمایل به تساوی
expansive U متمایل به توسعه
like U متمایل به تساوی
tendentious U متمایل متوجه
pneumotropic U متمایل به نسج ریوی
zenkatsu dachi U ایستادن متمایل به جلو
deasil U متمایل بطرف راست
gravitate U متمایل شدن بطرف
gravitated U متمایل شدن بطرف
bossiness U متمایل به ریاست مابی
gravitating U متمایل شدن بطرف
bossy U متمایل به ریاست مابی
mind to do a thing U متمایل کردن به کاری
gravitates U متمایل شدن بطرف
adaxial U متمایل بطرف محور
suicidal U وابسته یا متمایل به خودکشی
pruplish U متمایل به رنگ ارغوانی
cephalad U متمایل بطرف راس
forward slope U شیب متمایل به جلو
slough U پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
bias U بیک طرف متمایل کردن
antrorse U خمیده بجلو یا متمایل ببالا
tending U متمایل بودن به گرایش داشتن
neologian U متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
tends U متمایل بودن به گرایش داشتن
tend U متمایل بودن به گرایش داشتن
south wards U بطرف جنوب متمایل بجنوب
soiuth ward U بطرف جنوب متمایل بجنوب
biases U بیک طرف متمایل کردن
tended U متمایل بودن به گرایش داشتن
lie over U بتاخیر افتادن متمایل شدن
lie over U متمایل بودن منتظر ماندن
lopsided U متمایل بیک طرف بی قرینه
sways U متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
swayed U متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
sway U متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
coral pink U رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
the odds are in our favour U احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
banks U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
beryl U سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
tint U [هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
tegumnentum U پوست طبیعی پوست
peel U پوست انداختن پوست
peels U پوست انداختن پوست
fullwrite professional U یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
xanthochroid U شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
blae U ابی متمایل به سیاه خاکستری ابی رنگ
shelling U پوست
skin U پوست
neurilemma or lema U پوست پی
shells U پوست
skinning U پوست
skinned U پوست
peel پوست
integument U پوست
peels U پوست
scalp U پوست سر
hides U پوست
dermis U پوست
husks U پوست
dermatalgia U پوست
rind U پوست
rinds U پوست
skins U پوست
shale U پوست
flayer U پوست کن
peeling U پوست
goat U پوست بز
glume U پوست
shell U پوست
goats U پوست بز
cuticle U پوست
crustal U پوست
hide U پوست
barked U پوست
encrustations U پوست
tegmentum U پوست
tegmen U پوست
barks U پوست
stripper U پوست کن
strippers U پوست کن
husk U پوست
swanskin U پوست قو
skinner U پوست کن
barking U پوست
goatskin U پوست بز
skinless U بی پوست
goatskins U پوست بز
bark U پوست
encrustation U پوست
hull U پوست
cortices U پوست
tunc U پوست
cortex U پوست
peltry U پوست
hulls U پوست
parer U پوست کن
calfskin U پوست گوساله
derm U زیر پوست
calf skin U پوست گوساله
dermatographia U پوست نگاری
sheep skin U پوست گوسفند
blach hulled U سیاه پوست
decorticate U پوست کندن از
hardshell U سخت پوست
Afrikaners U سفید پوست
encrustations U پوست زخم
cuticular U پوست مانند
cuticular U وابسته به پوست
Afrikaner U سفید پوست
whity U سفید پوست
debark U پوست کندن از
whitey U سفید پوست
rhytidome U پوست درخت
encrustation U پوست زخم
cutis U پوست زیرین
broadtail U پوست بره
alphosis U بیرنگی پوست
chap U شکاف [در پوست]
chap U ترک [در پوست]
chap U خشگی پوست
skinning U پوست پوستی
skin U پوست پوستی
skinned U پوست پوستی
onion skin U پوست پیاز
to strip something off U کندن [پوست]
skins U پوست پوستی
chafe U پوست رفتگی
apple peel U پوست سیب
barky U پوست دار
corticate U پوست دار
corticated U پوست دار
bast U پوست درخت
albinism U سفیدی پوست
chafes U پوست رفتگی
chafing U پوست رفتگی
taxidermy U پوست ارایی
picked U پوست کنده
aboveboard U پوست کنده
flense U پوست کندن
hypodermis U پوست زیرین
impassiveness U پوست کلفتی
in plain english U پوست کنده
scalable U پوست کندنی
ross U پوست کندن
ross U پوست درخت
kid skin U پوست بزغاله
pityriasis U شوره پوست
scarf skin U پوست برونی
scscalable U پوست کندنی
skinner U پوست فروش
skin effect U اثر پوست
glumaceous U پوست دار
skin and bone U پوست واستخوان
shuck U پوست نخودوغیره
hard shell U سخت پوست
hulled U پوست کنده
husked U پوست کنده
kipskin U دسته پوست
phyma U برامدگی پوست
periderm U پوست اطراف
negress U زن سیاه پوست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com