Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fatidic
U
متضمن پیشگویی
prophetical
U
متضمن پیشگویی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
prognosticative or ticatory
U
خبر دهنده متضمن نشانه برای پیشگویی
Other Matches
omens
U
پیشگویی
omen
U
پیشگویی
prognostications
U
پیشگویی
prediction
U
پیشگویی
predictions
U
پیشگویی
auguries
U
پیشگویی
augury
U
پیشگویی
prophecy
U
پیشگویی
prognostication
U
پیشگویی
bodement
U
پیشگویی
prophecies
U
پیشگویی
embodying
U
متضمن
underlying
U
متضمن
informational
U
متضمن
containing
U
متضمن
embodied
U
متضمن
embody
U
متضمن
embodies
U
متضمن
foretell
U
پیشگویی کردن
presaged
U
پیشگویی کردن
presage
U
پیشگویی کردن
mantic
U
وابسته به پیشگویی
predicts
U
پیشگویی کردن
predicting
U
پیشگویی کردن
foretelling
U
پیشگویی کردن
foretells
U
پیشگویی کردن
predict
U
پیشگویی کردن
presages
U
پیشگویی کردن
presaging
U
پیشگویی کردن
prophecies
U
پیغمبری پیشگویی
prophetic
U
مبنی بر پیشگویی
prophecy
U
پیغمبری پیشگویی
predictably
U
قابل پیشگویی
unpredictable
U
غیرقابل پیشگویی
forespeak
U
پیشگویی کردن
foretoken
U
پیشگویی کردن
oracles
U
وحی پیشگویی
oracle
U
وحی پیشگویی
predictable
U
قابل پیشگویی
foreshown
U
پیشگویی کردن
presignify
U
پیشگویی کردن
predictor
U
پیشگویی کننده
vatical
U
از روی پیشگویی
abode
U
پیشگویی کردن
abodes
U
پیشگویی کردن
vatic
U
از روی پیشگویی
sooth
U
تفال پیشگویی
self fulfilling prophecy
U
پیشگویی کامبخش
bode
U
پیشگویی کردن
foretold
U
پیشگویی کرد
prophesier
U
پیشگویی کننده
portends
U
پیشگویی کردن
portending
U
پیشگویی کردن
portended
U
پیشگویی کردن
portend
U
پیشگویی کردن
vaticinate
U
پیشگویی کردن
invitatory
U
متضمن دعوت
torturous
U
متضمن زجروشکنجه
expositorv
U
متضمن تفسیر
retaliator
U
متضمن تلافی
punitory
U
متضمن مجازات
purposive
U
متضمن مقصود
exonerative
U
متضمن معافیت
declaratory
U
متضمن بیان
embody
U
متضمن بودن
pergnant
U
حاصلخیز متضمن
embodying
U
متضمن بودن
interdictory
U
متضمن نهی
mission type
U
متضمن ماموریت
embodies
U
متضمن بودن
embodied
U
متضمن بودن
presupposing
U
متضمن بودن
comprising
U
دربرگیرنده متضمن
presupposes
U
متضمن بودن
presupposed
U
متضمن بودن
inclusively
U
بطور متضمن
presuppose
U
متضمن بودن
forebedement
U
اخبار قبلی پیشگویی
prophesied
U
غیبگویی یا پیشگویی کردن
auspicate
U
گشودن پیشگویی کردن
prophesying
U
غیبگویی یا پیشگویی کردن
anticipative
U
دارای قدرت پیشگویی
prophesy
U
غیبگویی یا پیشگویی کردن
prophesies
U
غیبگویی یا پیشگویی کردن
budget forecasting model
U
مدل پیشگویی بودجهای
tortuose
U
متضمن شبه جرم
modificatory
U
متضمن تعدیل یااصلاح
theorematic
U
متضمن برهان قضیهای
telic
U
متضمن نتیجه غایی
proclamatory
U
متضمن اگهی یا اعلام
directives
U
متضمن دستور امریه
entail
U
متضمن بودن دربرداشتن
entailed
U
متضمن بودن دربرداشتن
entails
U
متضمن بودن دربرداشتن
directive
U
متضمن دستور امریه
good humoured
U
متضمن خوش خلقی
entailing
U
متضمن بودن دربرداشتن
premonitory
U
متضمن اخطار قبلی
good-humoured
U
متضمن خوش خلقی
retributive
U
متضمن مکافات جزایی
gestural
U
متضمن حرکات واشارات
invocatory
U
متضمن دعا استمدادی
spearman brown prophecy formula
U
فرمول پیشگویی اسپیرمن-براون
oneiromancy
U
تفال و پیشگویی از روی خواب
soothsay
U
طالع دیدن پیشگویی کردن
refutatory
U
تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutative
U
تکذیب کننده متضمن جواب رد
exclamatory
U
شگفت اور متضمن فریاد
sinecure
U
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
it spells ruin to the workmen
U
متضمن خانه خرابی کارگران است
sinecures
U
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
gesticulatory
U
متضمن اشارات وحرکات بادست وسر
necromantic
U
وابسته به پیشگویی یا جادوگری بوسیله مردگان سحری
augural
U
تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
caveatemptor
U
اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
escapism
U
هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
injunction
U
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunctions
U
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
declaratory judgment
U
حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
reported
U
گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report
U
گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reports
U
گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
writ of error
U
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
include
U
شامل بودن متضمن بودن
includes
U
شامل بودن متضمن بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com