English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gage U مبارزه طلبی گروگذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
combativeness U مبارزه طلبی
defiance U مبارزه طلبی
pawn U گروگذاشتن
pawned U گروگذاشتن
pawning U گروگذاشتن
pawns U گروگذاشتن
impledge U گروگذاشتن
engage U گیردادن گروگذاشتن
pledging U گروگذار گروگذاشتن
mortgage U گرونامه گروگذاشتن
mortgages U گرونامه گروگذاشتن
mortgaging U گرونامه گروگذاشتن
engages U گیردادن گروگذاشتن
To lay oneself under an obligation. U ریش گروگذاشتن
pledges U گروگذار گروگذاشتن
pledged U گروگذار گروگذاشتن
pledge U گروگذار گروگذاشتن
pledged U تعهد والتزام گروگذاشتن
pledging U تعهد والتزام گروگذاشتن
pledges U تعهد والتزام گروگذاشتن
pledge U تعهد والتزام گروگذاشتن
to stake money on something U سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
expansionism U توسعه طلبی
contentiousness U نزاع طلبی
expandsionism U توسعه طلبی
bellicosity U جنگ طلبی
authoritarianism U قدرت طلبی
alarmism U اشوب طلبی
ambitiousness U جاه طلبی
ambition U جاه طلبی
expansionist U توسعه طلبی
militancy U نزاع طلبی
meliorism U بهبود طلبی
indolence U راحت طلبی
pacifism U صلح طلبی
opportunism U فرصت طلبی
abasement U خواری طلبی
ambitions U جاه طلبی
monopolism U انحصار طلبی
reformism U اصلاح طلبی
royalism U سلطنت طلبی
secessionism U تجزیه طلبی
isolationism U انزوا طلبی
monopolization U انحصار طلبی
nomadism U اوارگی طلبی
poriomania U اوارگی طلبی
monarchical U سلطنت طلبی
anarchism U هرج و مرج طلبی
Unbounded ambition. U جاه طلبی بی حد واندازه
pacifism U ارامش طلبی صلحجویی
He is a man of leisure. U مردراحت طلبی است
revisionism U تجدید نظر طلبی
agoraphobia U مرض انزوا طلبی
separatism U تفکیک تجزیه طلبی
hedonism U مکتب رفاه طلبی
pacificism U ارامش طلبی صلحجویی
adventurously U باجرات مخاطره طلبی
quarrelsomeness U نزاع طلبی جنگجوئی
feminism U برابری طلبی زنان
reformism U تجدید نظر طلبی
He is an opportunist. U آدم فرصت طلبی است
secession U تجزیه طلبی انشعاب حزبی
power politics U سیاست جبر زور طلبی
he fell a v to his ambition U قربانی جاه طلبی خودشد
quarelsomeness U نزاع طلبی فتنه جوئی
bad dept U طلبی که امکان وصول ان کم باشد
anarchistic U وابسته به هرج و مرج طلبی
radicalism U روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
bu U مبارزه
kumite U مبارزه
fights U مبارزه
fight U مبارزه
turn to U مبارزه
struggle U مبارزه
struggled U مبارزه
campaigns U مبارزه
campaigning U مبارزه
campaigned U مبارزه
campaign U مبارزه
struggling U مبارزه
struggles U مبارزه
kyorougei U مبارزه تکواندو
kachi make U مبارزه تا مرگ
face down <idiom> U به مبارزه طلبیدن
jiya kumite U مبارزه ازاد
to take up the gauntlet U مبارزه راپذیرفتن
jisen U مبارزه واقعی
ippon kumite U مبارزه تک ضربهای
battle U مبارزه ستیز
battled U مبارزه ستیز
challengers U مبارزه طلب
sambon kumite U مبارزه سه ضربهای
the campaign against terrorism U مبارزه با تروریسم
literacy campaign U مبارزه با بی سوادی
passives U مبارزه منفی
passive U مبارزه منفی
sensei U مبارزه مسابقهای
Anti – corruption campaign . U مبارزه با فساد
press campaign U مبارزه مطبوعاتی
outdare U به مبارزه طلبیدن
brave U به مبارزه طلبیدن
jousted U مبارزه کردن
joust U مبارزه کردن
combated U مبارزه کردن
braving U به مبارزه طلبیدن
braver U به مبارزه طلبیدن
bravest U به مبارزه طلبیدن
combating U مبارزه کردن
braves U به مبارزه طلبیدن
combats U مبارزه کردن
defied U به مبارزه طلبیدن
defies U به مبارزه طلبیدن
braved U به مبارزه طلبیدن
defy U به مبارزه طلبیدن
defying U به مبارزه طلبیدن
combat U مبارزه کردن
battling U مبارزه ستیز
economic warfare U مبارزه اقتصادی
election campaign U مبارزه انتخاباتی
electioneering U مبارزه انتخاباتی
jousts U مبارزه کردن
class struggle U مبارزه طبقهای
class struggle U مبارزه طبقاتی
challengo U مبارزه کردن
challenger U مبارزه طلب
jousting U مبارزه کردن
budo U روش مبارزه
battles U مبارزه ستیز
tatemi U میدان مبارزه کاراته
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
campaign U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
championed U مبارزه دفاع کردن از
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
swordplay U مبارزه زور ازمایی
struggle for survival U مبارزه برای بقاء
struggle for existence U مبارزه برای زندگی
fuku shiki kumite U بکارگیری کاتا در مبارزه
jia ippon kumite U مبارزه ازاد تک ضربهای
champion U مبارزه دفاع کردن از
challenge round U مبارزه با صاحب عنوان
championing U مبارزه دفاع کردن از
combatants U جنگی مبارزه طلب
champions U مبارزه دفاع کردن از
combatant U جنگی مبارزه طلب
hajime U اغاز مبارزه کاراته
sparring match U مبارزه تمرینی بوکس
campaigned U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigning U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigns U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
go dan kumite U مبارزه با ضربههای 5 تایی
imperialism U استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
in a battle for world domination U مبارزه برای سلطه جهان
attentions U شمشیرباز اماده برای مبارزه
to conduct [run] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
campaign U رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
attention U شمشیرباز اماده برای مبارزه
to launch [start] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
conflict U ناسازگار بودن مبارزه کردن
pits U درگود مبارزه قرار دادن
conflicted U ناسازگار بودن مبارزه کردن
throw down the gauntlet <idiom> U به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
conflicts U ناسازگار بودن مبارزه کردن
pit U درگود مبارزه قرار دادن
gantelope U باند برای دست دعوت به مبارزه
bushwhack U ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
power struggle U مبارزه برای صاحب مقام شدن
rematch U مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
crusade [against somebody or something] U مبارزه [با کسی یا چیزی] [اصطلاح مجازی]
tilting yard U میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tiltyard U میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
trench knitfe U چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
press campaingn or stunt U مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. U بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
jiujutsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
appel U پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
down U توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
jujitsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujitsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
third area conflict U جنگ در منطقهای غیر ازسرزمین دو طرف جنگ مبارزه در کشور سوم
fire fighting U عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
To stay the course . U تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
struggling U تلاش کردن مبارزه کردن
struggle U تلاش کردن مبارزه کردن
oppugn U مبارزه کردن با دعوا کردن
struggles U تلاش کردن مبارزه کردن
struggled U تلاش کردن مبارزه کردن
levee en masse U عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com