English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
power struggle U مبارزه برای صاحب مقام شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
challenge round U مبارزه با صاحب عنوان
in power U صاحب مقام
office-holder U صاحب مقام
office-holders U صاحب مقام
man of place U صاحب مقام
in the saddle U یراق صاحب مقام
pooh bah U صاحب چندین مقام
struggle for survival U مبارزه برای بقاء
struggle for existence U مبارزه برای زندگی
in a battle for world domination U مبارزه برای سلطه جهان
attentions U شمشیرباز اماده برای مبارزه
attention U شمشیرباز اماده برای مبارزه
gantelope U باند برای دست دعوت به مبارزه
rematch U مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
jujitsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujutsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujitsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
pass book U برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
place setting U برای یک نفر مقام پشت میز
place settings U برای یک نفر مقام پشت میز
fence off U کوشش برای کسب مقام نخست شمشیربازی
advowson U حق تعیین مقام برای تصدی اموروقفی کلیسا
starting fee U مبلغی که صاحب اسب برای کسب اجازه شرکت در مسابقه شرطبندی می پردازد
jointer U صاحب شیره کش خانه صاحب مشروب فروشی
plate milling stand U مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
turn to U مبارزه
kumite U مبارزه
struggle U مبارزه
struggles U مبارزه
struggling U مبارزه
campaigns U مبارزه
campaigning U مبارزه
campaigned U مبارزه
campaign U مبارزه
bu U مبارزه
fight U مبارزه
fights U مبارزه
struggled U مبارزه
embassage U مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
jousted U مبارزه کردن
defied U به مبارزه طلبیدن
combating U مبارزه کردن
combats U مبارزه کردن
combat U مبارزه کردن
defiance U مبارزه طلبی
combated U مبارزه کردن
jousting U مبارزه کردن
passives U مبارزه منفی
joust U مبارزه کردن
jousts U مبارزه کردن
defying U به مبارزه طلبیدن
defy U به مبارزه طلبیدن
to take up the gauntlet U مبارزه راپذیرفتن
passive U مبارزه منفی
economic warfare U مبارزه اقتصادی
combativeness U مبارزه طلبی
literacy campaign U مبارزه با بی سوادی
battle U مبارزه ستیز
battled U مبارزه ستیز
battles U مبارزه ستیز
battling U مبارزه ستیز
electioneering U مبارزه انتخاباتی
election campaign U مبارزه انتخاباتی
Anti – corruption campaign . U مبارزه با فساد
class struggle U مبارزه طبقهای
class struggle U مبارزه طبقاتی
challengo U مبارزه کردن
defies U به مبارزه طلبیدن
challenger U مبارزه طلب
face down <idiom> U به مبارزه طلبیدن
budo U روش مبارزه
challengers U مبارزه طلب
the campaign against terrorism U مبارزه با تروریسم
sensei U مبارزه مسابقهای
brave U به مبارزه طلبیدن
sambon kumite U مبارزه سه ضربهای
braved U به مبارزه طلبیدن
braver U به مبارزه طلبیدن
braves U به مبارزه طلبیدن
press campaign U مبارزه مطبوعاتی
bravest U به مبارزه طلبیدن
braving U به مبارزه طلبیدن
outdare U به مبارزه طلبیدن
kachi make U مبارزه تا مرگ
ippon kumite U مبارزه تک ضربهای
jisen U مبارزه واقعی
jiya kumite U مبارزه ازاد
kyorougei U مبارزه تکواندو
gage U مبارزه طلبی گروگذاشتن
campaign U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigning U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
combatants U جنگی مبارزه طلب
fuku shiki kumite U بکارگیری کاتا در مبارزه
hajime U اغاز مبارزه کاراته
combatant U جنگی مبارزه طلب
go dan kumite U مبارزه با ضربههای 5 تایی
swordplay U مبارزه زور ازمایی
campaigns U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
sparring match U مبارزه تمرینی بوکس
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
champion U مبارزه دفاع کردن از
campaigned U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
championed U مبارزه دفاع کردن از
championing U مبارزه دفاع کردن از
champions U مبارزه دفاع کردن از
tatemi U میدان مبارزه کاراته
jia ippon kumite U مبارزه ازاد تک ضربهای
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
throw down the gauntlet <idiom> U به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
campaign U رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
to conduct [run] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
to launch [start] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
pit U درگود مبارزه قرار دادن
pits U درگود مبارزه قرار دادن
conflict U ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts U ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicted U ناسازگار بودن مبارزه کردن
bushwhack U ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
crusade [against somebody or something] U مبارزه [با کسی یا چیزی] [اصطلاح مجازی]
tilting yard U میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
trench knitfe U چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
tiltyard U میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
press campaingn or stunt U مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. U بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
owners U صاحب
ownerless U بی صاحب
padrone U صاحب
master U صاحب
mastered U صاحب
lords U صاحب
masters U صاحب
lord U صاحب
owner U صاحب
appel U پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
down U توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
manufaturer U صاحب کارخانه
restaurateur U صاحب رستوران
official U صاحب منصب
signatory U صاحب امضا
shareholder U صاحب سهم
master of the time U صاحب الزمان
restaurateurs U صاحب رستوران
shareholders U صاحب سهم
stray U جانور بی صاحب
restauranteur U صاحب رستوران
feudatory U صاحب تیول
seignior U صاحب تیول
innkeepers U صاحب مسافرخانه
land lady U زن صاحب ملک
feudary U صاحب تیول
sharecropper U صاحب نسق
shipowner U صاحب کشتی
clear-sighted U صاحب نظر
stock holder U صاحب سهم
industrialist U صاحب صنعت
industrialists U صاحب صنعت
innkeeper U صاحب مسافرخانه
in the saddle U صاحب اختیار
housemother U زن صاحب خانه
landholder U صاحب ملک
housemothers U زن صاحب خانه
signatories U صاحب امضا
slaveholder U صاحب برده
titlist U صاحب سندمالکیت
man of place U صاحب منصب
liege U صاحب تیول
officer U صاحب منصب
licence owner U صاحب امتیاز
lessor U صاحب ملک
officers U صاحب منصب
master U ارباب صاحب
grantee U صاحب امتیاز
owner of a property U صاحب ملک
landladies U زن صاحب ملک
printer U صاحب چاپخانه
building owner U صاحب کار
officiary U صاحب منصب
of consequence U صاحب شان
sovereign U صاحب سیادت
landlady U زن صاحب ملک
free ball U توپ بی صاحب
concessioner U صاحب امتیاز
mastered U ارباب صاحب
concessionary U صاحب امتیاز
concessionaire U صاحب امتیاز
masters U ارباب صاحب
homeowners U صاحب خانه
Distinguished . Titled. U صاحب عنوان
permit holder U صاحب جواز
homeowner U صاحب خانه
shop keeper U صاحب دکان
strays U جانور بی صاحب
stockholders U صاحب سهم
stockholder U صاحب سهم
nursery man U صاحب قلمستان
manufacturers U صاحب کارخانه
manufacturer U صاحب کارخانه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com