English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fence month U ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
galiot U کرجی باری یاماهی گیری هلندی
dry town U شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
gill net U دامی که چون ماهی دران بیافتد
marinades U اب نمک که سرکه وشراب وادویه بان زده وگوشت ماهی را دران می خوابانند
marinaded U اب نمک که سرکه وشراب وادویه بان زده وگوشت ماهی را دران می خوابانند
marinading U اب نمک که سرکه وشراب وادویه بان زده وگوشت ماهی را دران می خوابانند
marinade U اب نمک که سرکه وشراب وادویه بان زده وگوشت ماهی را دران می خوابانند
piscatology U فن ماهی گیری
halieutics U ماهی گیری
fishing vessel U کشتی ماهی گیری
fishingboat U قایق ماهی گیری
fish line U ریسمان ماهی گیری
fishing line U ریسمان ماهی گیری
fishing boat U کرجی ماهی گیری
grizzly king U مگس ماهی گیری
fosher boat U کرجی ماهی گیری
angle U قلاب ماهی گیری
halieutic U وابسته به ماهی گیری
ledger bait U طمعه ماهی گیری
creel U سبد ماهی گیری
creels U سبد ماهی گیری
trotline U نخ قلاب ماهی گیری
fyke U کیسه ماهی گیری
angles U قلاب ماهی گیری
gimp U نوعی ریسمان ماهی گیری
night line U ریسمان ماهی گیری شبانه
galliot U کرجی باری یا ماهی گیری
nets U تور ماهی گیری و امثال ان
common fishery U حق ماهی گیری درابهای عمومی
nett U تور ماهی گیری و امثال ان
common of piscary U حق ماهی گیری درابهای دیگری
common of fishery U حق ماهی گیری درابهای دیگر
seine U تور بزرگ ماهی گیری
net U تور ماهی گیری و امثال ان
gaff U قلاب یانیزه خاردار ماهی گیری
gang hook U دو یا سه قلاب ماهی گیری متصل بهم
kiddle U بند توردار برای ماهی گیری
purse seine U تور کیسهای برای ماهی گیری
venison U گوشت اهو شکارگوزن واهو
gig U نیزه ماهی گیری قایق پارویی سریع السیر
gigs U نیزه ماهی گیری قایق پارویی سریع السیر
free fishery U حق انحصاری ماهی گیری درابهای عمومی بموجب فرمان شاه
long shoreman U گماشته بارگیری و بار خالی کنی در بندریا ماهی گیری در کرانه
to souse a meat or fish U درترشی گذاشتن گوشت یاماهی
broth U غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
grains U نیزه ماهی گیری که دارای چهارپنجه یابیشترباشد نیزه چنگالی
sinker U وزنه ریسمان ماهی گیری وزنه
sinkers U وزنه ریسمان ماهی گیری وزنه
pomfret U یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
sea horse U موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
heck U ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
escolar U نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
fished U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
mackerel U ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
fish U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
guppies U ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
guppy U ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
fishes U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
haddock U ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
grayfish U نوعی ماهی روغن سگ ماهی
He's a wet blanket. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
taboo U ممنوع
prohibited U ممنوع
taboos U ممنوع
impermissible U ممنوع
in d. U ممنوع
barred U ممنوع
forbidden U ممنوع
disallowable U ممنوع
prohibbited U ممنوع
illicit U ممنوع
NO PARKING U پارکینگ ممنوع
debarring U ممنوع کردن
prohibited goods U اشیاء ممنوع
prohibit U ممنوع کردن
prohibiting U ممنوع کردن
prohibits U ممنوع کردن
debarred U ممنوع کردن
no parking U توقف ممنوع
no waiting U توقف ممنوع
forbid U ممنوع کردن
forbids U ممنوع کردن
debars U ممنوع کردن
closed U ممنوع الورود
rule out U ممنوع ساختن
debar U ممنوع کردن
forbidden U ممنوع شده
prohibited U ممنوع شده
restrict U ممنوع کردن
it's forbidden to ... U ممنوع است که...
restricting U ممنوع کردن
restricts U ممنوع کردن
forbidden vibration U ارتعاشات ممنوع
forbidden zone U ناحیه ممنوع
forbidden band U نوار ممنوع
No left [right] turn! U گردش به چپ [راست] ممنوع!
No camping U اردو زدن ممنوع
No camping U چادر زدن ممنوع
no smoking allowed U استعمال دخانیان ممنوع
it is strictly forbidden U اکیدا ممنوع است
forbidden energy zone U ناحیه انرژی ممنوع
forbidden transition U جهش الکترونی ممنوع
bar U بازداشتن ممنوع کردن
bars U بازداشتن ممنوع کردن
ban item U کالای ممنوع الورود
to be absolutely forbidden [prohibited] U مطلقا ممنوع بودن
no thoroughfare U امدو شدیاعبور) ممنوع است
proscribing U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed U ممنوع ساختن تحریم کردن
the import of which is prohibited U ان کالا ممنوع الورود است
proscribe U ممنوع ساختن تحریم کردن
therein U دران
sea calf U گوساله ماهی سگ ماهی
offing U دران نزدیکی ها
thereabout U دران حدود
therabout U دران حدود
slideway U راهی که دران سر
dut of court U ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
to bar somebody from a competition U شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
to bar somebody from something [doing something] U ممنوع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
therewith U دران هنگام بدانوسیله
then U انگاه دران هنگام
it is not subject to review U دران روا نیست
nautch U که دران رقاص میرقصند
pickerel U اردک ماهی کوچک گوشت اردک ماهی
talking is not permitted U سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
outlaw U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
commit no nuisance U ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
outlawing U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
weather bound U ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
outlawed U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
i had no voice in that matter U من دران قضیه رایی نداشتم
thereis not a p of truth init U ذرهای راستی دران نیست
thumbhole U حفرهای که شست دران جابگیرد
errors slipped in U اشتباهاتی دران راه یافت
polytonality U ایجاد چندلحن دران واحد
scrinium U لوله یاصندوقی که دران طوماربگذارند
swimming bath U تن شو یاحوضی که دران شناتوان کرد
pot liquor U اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
polytony U ایجادچند لحن دران واحد
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
crates U صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
oast U کورهای که رازک را دران خشک می کنند
flashpoint U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
flashpoints U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
flashingpoint U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
deadfall U دامی که جانوران بزرگ دران زیراوارمیمانند
dish wash U ابی که دران فرف شسته باشند
actinology U دانشی که دران از خواص نورگفتگو میکند
dish water U ابی که دران فرف شسته باشند
crate U صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
cellaret U گنجهای که شیشههای باده دران میگذارند
dripping pan U فرفی که چکیده کباب دران میریزد
mainstream U مسیر جویباری که دران اب جریان دارد
heath U زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
slugfest U مسابقهای که دران ضربات سنگین ردوبدل میشود
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
heaths U زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
there is nothing in it U چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
protoxide U ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
the bill defined his powers U حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
vortex filament U خطی که شدت یا تمرکزجریانهای حلقوی دران بیشتراست
crematoriums U کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
effective beaten zone U منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
crematorium U کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematoria U کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
book message U نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
black book U دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
the room was seated for 00 U جای سدکرسی دران خانه تهیه کرده بودند
clearinghouse U سازمانی که چکهای بانکهای مختلف را دران مبادله میکنند
turbulent flow U جریانی است که دران عدد رینولدز از0032 بیشتراست
isocracy U حکومتی که اختیارات سیاسی همه دران یکسان است
polyandry U اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
oxyhydrogen blowpipe U بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
coulisse U ناویا شیاری که دریچه بند اب دران حرکت میکند
lyophobic U دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
bearbaiting U نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
he is a proficient that art U در ان هنر زبر دست است دران فن متخصص یا ماهراست
ringthe bull U بازی ای که دران حلقهای راپرتاب میکنندتابه قلابی بیاویزد
polygram U طرح یانقشه که خطهای زیاد دران بکاربرده شده است
jardiniere U جعبهای که گل دران سبز کرده و برای ارایش اطاق می گذارند
vasculum U کبریت قوطی ای که گیاه شناسان دران نمونه جمع میکنند
registering U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
indirect speech U گفته کسی که تغییرات دستوری دران داده نقل کنند
register U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
ready reckoner U کتابچه یاجدولی که حسابهای عمل شده واماده دران موجوداست
registers U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
tragi comedy U نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
mince pies U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
tie in sales U حالتی که دران فروشنده چند کالا رابصورت مجموعه میفروشد
mince pie U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
catastasis U بخش سوم داستانهای باستانی که اوج مطلب دران بود
his severity relaxed U از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
paranoia or noea U دیوانگی خیالی که دران انسان مردم دیگر رازیردست وسزاوارمی پندارد
to prove an a U اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
light trap U اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com