Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
qualities
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
quality
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
objectify
U
خاصیت و ماهیت چیزی رامعین کردن
denature
U
طبیعت یا ماهیت چیزی راعوض کردن
identifying
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
organisations
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organizations
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
slowdowns
U
کاستن سرعت یا میزان چیزی
skew
U
میزان عدم تناسب چیزی
slowdown
U
کاستن سرعت یا میزان چیزی
skewing
U
میزان عدم تناسب چیزی
skews
U
میزان عدم تناسب چیزی
to buoy something
[up]
U
چیزی را به میزان بالا آوردن
slippage
U
میزان لغزش یا کم وزیادی چیزی از حد عادی ان
yardage
U
میزان و مقدار چیزی بحسب یارد
skews
U
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skew
U
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skewing
U
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
bond albedo
U
نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
availability
U
میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
tune
U
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tunes
U
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
quiddity
U
ماهیت
navigate
U
ماهیت
natures
U
ماهیت
essence
U
ماهیت
navigated
U
ماهیت
navigates
U
ماهیت
navigating
U
ماهیت
nature
U
ماهیت
human nature
U
ماهیت آدم
natures
U
ماهیت خوی
nature
U
ماهیت خوی
denaturation
U
قلب ماهیت
matter
U
ماهیت جوهر
mertis of the case
U
ماهیت دعوی
mattering
U
ماهیت جوهر
nature of the operation
U
ماهیت عملیات
matters
U
ماهیت جوهر
essence
U
وجود ماهیت
transmutation
U
قلب ماهیت
transubstantiation
U
قلب ماهیت
mattered
U
ماهیت جوهر
transubstantiate
U
قلب ماهیت کردن
substantivize
U
دارای ماهیت کردن
substantiating
U
ماهیت جسمانی دادن به
transmutable
U
قلب ماهیت یافتنی
transmutative
U
قلب ماهیت یافتنی
transshape
U
تغییر ماهیت دادن
substantiates
U
ماهیت جسمانی دادن به
coessentiality
U
هم جوهری وحدت ماهیت
substantiated
U
ماهیت جسمانی دادن به
transmutation
U
قلب ماهیت تکامل
substantiate
U
ماهیت جسمانی دادن به
ipso facto
U
بواسطه ماهیت خود فعل
substantive
U
دارای ماهیت واقعی حقیقی
the nature of the case
U
ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
demurring
U
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurred
U
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurs
U
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
nature
[of things]
U
سرشت
[ماهیت]
[خوی]
[ذات]
[طبیعت]
demur
U
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
His speech was in the nature of an apology.
U
ماهیت سخنرانی او
[مرد]
عذرخواهی بود.
anthroposophy
U
علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی
transmute
U
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmuted
U
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmutes
U
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmuting
U
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
self adjusting
U
بخودی خود میزان شونده خود میزان
goodliness
U
خوبی
wellness
U
خوبی
Excellency
U
خوبی
agreeableness
U
خوبی
agreeability
U
خوبی
admirableness
U
خوبی
goodness
U
خوبی
primeness
U
خوبی
nicety
U
خوبی
niceties
U
خوبی
charmingness
U
خوبی
niceness
U
خوبی
Excellencies
U
خوبی
good wishes
U
ارزوی خوبی
lambhood
U
بره خوبی
epicurus
U
و خوبی است
the work was well paid
U
پول خوبی
poverty is a good test
U
خوبی است
a nice guy
U
آدم خوبی
bovarism
U
بوواری خوبی
a nice guy
U
مرد خوبی
fineness
U
لطافت خوبی
as good as
U
بهمان خوبی
our library is well stocked
U
خوبی دارد
with the best of them
<idiom>
U
به خوبی هرکس
graced
U
زیبایی خوبی
the watch is warranted
U
خوبی ساعت
excellence
U
خوبی تفوق
I made a decent profit.
U
سود خوبی بر دم
graces
U
زیبایی خوبی
grace
U
زیبایی خوبی
gracing
U
زیبایی خوبی
isobath
U
خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
He is a good ( nice ) fellow(guy)
U
اوآدم خوبی است
maintains
U
به خوبی مراقبت شده
kick up one's heels
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
have a time
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
maintained
U
به خوبی مراقبت شده
they put up a good fight
U
جنگ خوبی کردند
He pocketed a tidy sum.
U
پول خوبی به جیب زد
what a nice man he is!
U
چه ادم خوبی است !
He writes well . he wields a formidable pen .
U
قلم خوبی دارد
Both of us will make a good team.
U
ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
worse for wear
<idiom>
U
نهبه خوبی جدیدتر
maintain
U
به خوبی مراقبت شده
feel like a million dollars
<idiom>
U
احساس خوبی داشتن
out of kilter
<idiom>
U
دربالانس خوبی نبودن
cash cow
<idiom>
U
منبع خوبی از پول
He has a good permanent job.
U
شغل ثابت خوبی دارد
bite the hand that feeds you
<idiom>
U
جواب خوبی را با بدی دادن
have an eye for
<idiom>
U
سلیقه خوبی درچیزی داشتن
to pocket a tidy sum
<idiom>
U
پول خوبی به جیب زدن
to set a good example
U
سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
he has a fine p in the town
U
اوخانه خوبی در شهر دارد
live it up
<idiom>
U
روز خوبی راداشته باشید
I got good marks in the exams .
U
نمرات خوبی درامتحان آوردم
he is a bad husband
U
خانه دار خوبی نیست
Good number !
U
حقه
[نمایش]
خوبی بود!
It is avery good ( an original ) idea.
U
فکر بسیار خوبی است
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
She has been a good wife to him.
U
همسر خوبی برایش بوده
She made a good wife.
U
اوزن خوبی ازآب درآمد
It has been a very enjoyable stay.
اقامت بسیار خوبی داشتیم.
What find bath.
U
عجب حمام خوبی است
fizzle out
<idiom>
U
خراب شدن بعداز شروع خوبی
well handled
U
بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
get to first base
<idiom>
U
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
we went for a good round
U
گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
paragons
U
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
paragon
U
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
He has a poor service record in this company.
U
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
auxiliary contours
U
خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
He has a strong punch.
U
ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
coloury
U
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
He left a great name behid him .
U
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
This is a good residential are ( neighbourhood ) .
U
اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
We all think he is very nice.
U
ما همه فکر می کنیم که او
[مرد]
آدم خوبی است.
blessing in disguise
<idiom>
U
[چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
beauty is in the eyes of the beholder
<proverb>
U
اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
optical
U
طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
graphics
U
UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
identification
U
حرف که بر کامپیوتر میزبان ارسال میشود تا ماهیت و محل کامپیوتر دور یا ترمینال مشخص شود
depth contour
U
خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
dark bulb
U
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
utilitarianism
U
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
letter quality printing
U
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
aniline
U
رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
the end sanctifies the means
U
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
He's a good director but he doesn't bear
[stand]
comparison with Hitchcock.
U
او
[مرد ]
کارگردان خوبی است اما او
[مرد]
قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
He shoots well
U
خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
onion skin
U
پوست پیاز
[از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
the well was a bad producer
U
ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
Energy Star
U
استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com