English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the nature of the case U ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sequential access U فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queues U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queue U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread U این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herrings U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition U موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
reversing U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
doggishness U سگ خویی
ill himour U بد خویی
ill humour U بد خویی
ill humouredness U بد خویی
temperamental U خویی
ill naturedness U بد خویی
ill temper U بد خویی
impishness U جن خویی
temperamentally U خویی
puerilism U کودک خویی
to fall into a habit U خویی گرفتن
apery U بوزینه خویی
apishness U بوزینه خویی
baboonery U بوزینه خویی
beastliness U جانور خویی
brutality U جانور خویی
brutalities U جانور خویی
brutalization U جانور خویی
combativeness U جنگ خویی
cyclothymia U ادواری خویی
ferocity U درنده خویی
dysthymia U افسرده خویی
good humour U خوش خویی
good temperedly U باخوش خویی
good temper U خوش خویی
good nature U خوش خویی
ill humouredly U ازروی بد خویی
monkishness U راهب خویی
fury U درنده خویی
f.of spirits U خوش خویی
parrotry U طوطی خویی
premsia U نرم خویی
irascibility U تند خویی
priggism U دزد خویی
temperamental U خلق و خویی
temperamentally U خلق و خویی
ill naturedly U ازروی بد خویی
wolfishness U درنده خویی
rapacity U یغماگری درنده خویی
maidenliness U محجوبیت دوشیزه خویی
hellishness U خویی که شایسته دوزخ باشد
to cut up rough U کینه جویی یا کج خویی کردن
infernality U دیو خویی شیطان صفتی
navigated U ماهیت
nature U ماهیت
natures U ماهیت
essence U ماهیت
navigate U ماهیت
navigates U ماهیت
navigating U ماهیت
quiddity U ماهیت
circulars U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
matters U ماهیت جوهر
mattering U ماهیت جوهر
mattered U ماهیت جوهر
nature of the operation U ماهیت عملیات
mertis of the case U ماهیت دعوی
transubstantiation U قلب ماهیت
natures U ماهیت خوی
essence U وجود ماهیت
denaturation U قلب ماهیت
human nature U ماهیت آدم
matter U ماهیت جوهر
nature U ماهیت خوی
transmutation U قلب ماهیت
transmutable U قلب ماهیت یافتنی
transshape U تغییر ماهیت دادن
substantiating U ماهیت جسمانی دادن به
transmutative U قلب ماهیت یافتنی
transmutation U قلب ماهیت تکامل
transubstantiate U قلب ماهیت کردن
substantivize U دارای ماهیت کردن
substantiates U ماهیت جسمانی دادن به
substantiate U ماهیت جسمانی دادن به
coessentiality U هم جوهری وحدت ماهیت
substantiated U ماهیت جسمانی دادن به
night brawler U شب دعوا کن
dustup U دعوا
strife U دعوا
substantive U دارای ماهیت واقعی حقیقی
ipso facto U بواسطه ماهیت خود فعل
quarrelling U دعوا ستیزه
quarrelled U دعوا ستیزه
quarreling U دعوا ستیزه
quarreled U دعوا ستیزه
quarrels U دعوا ستیزه
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
imparlance U تعویق دعوا
To be itching fo r a fight . To be on the war path. U سر دعوا داشتن
bust-up U دعوا-مشاجره
dust-ups U جنگ و دعوا
dust-up U جنگ و دعوا
action U اقامهء دعوا
quiteclaim U ترک دعوا
wrangler U دعوا کننده
contest U رقابت دعوا
squeal U دعوا نزاع
squeals U دعوا نزاع
contested U رقابت دعوا
contesting U رقابت دعوا
contests U رقابت دعوا
quarrel U دعوا ستیزه
discord U دعوا نزاع
actions U اقامهء دعوا
cat-and-dog <adj.> U پر جنگ و دعوا
champerty U شرکت در دعوا
disclamation U ترک دعوا
callet U دعوا و غوغا
squealed U دعوا نزاع
nature [of things] U سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت]
quality U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
demurring U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
qualities U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
His speech was in the nature of an apology. U ماهیت سخنرانی او [مرد] عذرخواهی بود.
demurred U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
anthroposophy U علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی
demur U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
denature U طبیعت یا ماهیت چیزی راعوض کردن
objectify U خاصیت و ماهیت چیزی رامعین کردن
demurs U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
to instigate an argument U تحریک به دعوا کردن
to instigate an argument U دعوا راه انداختن
debatable ground U زمین یامرزمورد دعوا
kick up a row U دعوا راه انداختن
brabble U مشاجره کردن دعوا
nonjoinder U عدم ورود در دعوا
to quarrel with somebody <idiom> U با کسی دعوا کردن
rivals U طرف مقابل دعوا
rivaled U طرف مقابل دعوا
rivaling U طرف مقابل دعوا
rival U طرف مقابل دعوا
rivalled U طرف مقابل دعوا
rivalling U طرف مقابل دعوا
transmuting U تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmutes U تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmuted U تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmute U تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
identifying U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
cut both ways <idiom> U به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
disclaim U ترک دعوا کردن نسبت به
disclaimed U ترک دعوا کردن نسبت به
disclaiming U ترک دعوا کردن نسبت به
To settle upon a price during a dispute. <proverb> U میان دعوا نرخ طى کردن .
jar U دعوا و نزاع طنین انداختن
disclaims U ترک دعوا کردن نسبت به
jars U دعوا و نزاع طنین انداختن
jarred U دعوا و نزاع طنین انداختن
to stir [things] up U دعوا راه انداختن [اصطلاح روزمره]
They fight like cat and dog . U باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
have a bone to pick U بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
to live like cat and dog U دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
In a quarrel they do not distribute sweetmeat. <proverb> U توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
interplead U پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
identification U حرف که بر کامپیوتر میزبان ارسال میشود تا ماهیت و محل کامپیوتر دور یا ترمینال مشخص شود
mattering U موضوع
subjected U موضوع
subject U موضوع
plotless U بی موضوع
matters U موضوع
proposition U موضوع
propositioned U موضوع
mattered U موضوع
subjecting U موضوع
subjects U موضوع
motif U موضوع
motifs U موضوع
matter U موضوع
propositioning U موضوع
propositions U موضوع
object U موضوع
indirect objects U موضوع
direct objects U موضوع
topics U موضوع
objected U موضوع
afair U موضوع
criteria U موضوع
objects U موضوع
objecting U موضوع
topic U موضوع
issued U موضوع
point U موضوع
head U موضوع
text U موضوع
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com