Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He stands there like a duck in a thunder storm.
<idiom>
U
مانند خر در گل گیر کرده.
[اصطلاح مجازی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
as like as two peas
مانند سیبی که دو نیم کرده باشند
Other Matches
scarf joint
U
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
U
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
U
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
bushbaby
U
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbabies
U
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
lamellate
U
لایه مانند ورقه مانند
fossiliferous
U
فسیل مانند سنگواره مانند
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
adjustable wheel
U
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
infusions
U
دم کرده
gelid
U
یخ کرده
puff pastry
U
پف کرده
soufflTs
U
پف کرده
souffle
U
پف کرده
unconscious
U
غش کرده
souffles
U
پف کرده
infusion
U
دم کرده
off the trail
U
پی گم کرده
unconsciously
U
غش کرده
beastby
U
کرده
i am 0 rials out of pocket
U
کرده ام
bloat
U
پف کرده
turgid
<adj.>
U
پف کرده
tumid
<adj.>
U
پف کرده
puffy
<adj.>
U
پف کرده
puffed out
<adj.>
U
پف کرده
puffed
<adj.>
U
پف کرده
bouffant
U
پف کرده
I have a flat
[tire]
.
U
من پنچر کرده ام.
protuberant
U
باد کرده
deep rooted
U
ریشه کرده
picked
U
پاک کرده
intumescent
U
اماس کرده
refined
U
تمیز کرده
fled
U
فرار کرده
distent
U
ورم کرده
purified
U
پاک کرده
clarified
U
صاف کرده
chose
U
انتخاب کرده
inwrought
U
از تو کار کرده
grown-ups
U
رشد کرده
it is very easily done
U
کرده میشود
grown-up
U
رشد کرده
begotten
U
تولید کرده
intumescent
U
باد کرده
swollen
U
اماس کرده
in flower
U
شکوفه کرده
whey
U
شیرچرخ کرده
warm infusion
U
چیز دم کرده
swollen
U
ورم کرده
iced
U
خنک کرده
off the track
U
ازخط پی گم کرده
overage
U
کم رشد کرده
blubbery
U
ورم کرده
billowy
U
باد کرده
decorated
U
زینت کرده
bendon
U
نیت کرده
knotted
U
ازدحام کرده
puffy
<adj.>
U
باد کرده
beheld
U
مشاهده کرده
pulled
U
خشک کرده
strained
U
صاف کرده
inveterate
U
ریشه کرده
sawn
U
اره کرده
mistaken
U
اشتباه کرده
risen
U
طلوع کرده
educated
U
تحصیل کرده
let it be done
U
کرده شود
airless
U
گرفته یا دم کرده
baggily
U
بطورباد کرده
restrained
U
لگام کرده
tinned
U
قوطی کرده
rooted
U
ریشه کرده
wedded
U
ازدواج کرده
nodular
U
ورم کرده
sweated
U
عرق کرده
carpeted
U
فرش کرده
fubsy
U
قوز کرده
puffy
<adj.>
U
ورم کرده
puffed out
<adj.>
U
ورم کرده
blown
U
ورم کرده
full-grown
U
رشدکامل کرده
fucate
U
رنگ کرده
ghee
U
کره اب کرده
ghi
U
کره اب کرده
full grown
U
رشدکامل کرده
tumescent
U
ورم کرده
puffed
<adj.>
U
ورم کرده
fecit
U
درست کرده
farthingale
U
دامن پف کرده
farcie
U
دلمه کرده
farci
U
دلمه کرده
began
U
شروع کرده
tumid
<adj.>
U
ورم کرده
turgid
<adj.>
U
ورم کرده
they have done their work
U
را کرده اند
testate
U
وصیت کرده
turgid
<adj.>
U
آماس کرده
tumid
<adj.>
U
آماس کرده
fretty
U
اماس کرده
puffy
<adj.>
U
آماس کرده
puffed out
<adj.>
U
آماس کرده
puffed
<adj.>
U
آماس کرده
turgid
<adj.>
U
باد کرده
tumid
<adj.>
U
باد کرده
unruffled
U
ارام کرده
puffed out
<adj.>
U
باد کرده
puffed
<adj.>
U
باد کرده
grown
U
رشد کرده
bunged up
U
باد کرده
getting
U
کسب کرده
fried
U
سرخ کرده
he is worn with travel
U
سفراوراخسته کرده
tumid
U
اماس کرده
deep-rooted
U
ریشه کرده
self taught
U
تحصیل کرده
enrooted
U
ریشه کرده
ventricular
U
باد کرده
indrawn
U
جذب کرده
smoothfaced
U
صاف کرده
hidden
U
پنهان کرده
gets
U
کسب کرده
painted
U
رنگ کرده
get
U
کسب کرده
shot
U
اصابت کرده
shots
U
اصابت کرده
iced ppa
U
خنک کرده
worked
[been successful]
<past-p.>
U
کار کرده
neutralized
U
بیطرف کرده شده
saute
U
در روغن سرخ کرده
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .
U
خودش را گه کرده است
Now you are picking on me.
U
حالادیگر به من بند کرده ای
ingrained
U
دیرینه ریشه کرده
shaveling
U
ادم اصلاح کرده
they are on strike
U
اعتصاب کرده اند
cursed with porerty
U
نفرین کرده به گدایی
the tribes are all up
U
طغیان کرده اند
school drop out
U
ترک تحصیل کرده
self educated
U
پیش خودتحصیل کرده
I have lost my wallet .
U
کیف پولم را گه کرده ام
made up
U
مصنوعی بزک کرده
ranker
U
افسر سربازی کرده
made-up
U
مصنوعی بزک کرده
self-educated
U
پیش خودتحصیل کرده
angrier
U
ورم کرده دژم
stum
U
اب انگورتازه درخم کرده
angry
U
ورم کرده دژم
cultured
U
مهذب تحصیل کرده
de-
U
کرده را خنثی کردن
angriest
U
ورم کرده دژم
tumescent
U
اماس کرده اماسیده
you are mistaken
U
اشتباه کرده اید
foreseen
U
پیش بینی کرده
borne
U
تحمل کرده یاشده
tumid
U
ورم کرده متورم
forgotten
U
فراموش کرده یا شده
turgescent
U
باد کرده پرطمطراق
frying
U
گوشت سرخ کرده
married
U
عروسی کرده متاهل
fry
U
گوشت سرخ کرده
begun
U
شروع کرده یا شده
fries
U
گوشت سرخ کرده
trigmous
U
سه بار عروسی کرده
broiled meat
U
گوشت سرخ کرده
fresco a wall
U
دیوار سفید کرده را
cecils
U
قیمه سرخ کرده
grenadine
U
مرغ دلمه کرده
a fried sausage
U
یک سوسیس سرخ کرده
hidden information
U
اطلاعات پنهان کرده
The door is jammed.
در گیر کرده است.
i am f.caught
U
عجب گیری کرده ام
clerisy
U
طبقه تحصیل کرده
dried fruit
U
میوه خشک کرده
newlywed
U
تازه ازدواج کرده
magdalen or lene
U
فاحشه توبه کرده
cowslip tea
U
گل گاو زبان دم کرده
i own to having done it
U
اقرار دارم که ان کار را کرده ام
French fries
U
سیب زمینی سرخ کرده
I'm fed up with it.
<idiom>
U
من و خسته ام کرده.
[ازش بریدم.]
melba toast
U
نان سرخ کرده وبرشته
chips
U
سیب زمینی سرخ کرده
pullet
U
مرغ تازه تخم کرده
yuppies
U
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
chip
U
سیب زمینی سرخ کرده
pullets
U
مرغ تازه تخم کرده
d. butter
U
کره اب کرده و امیخته با ارد
it needs to be done carefully
U
باید بدقت کرده شود
drawn butter
U
کره اب کرده وامیخته با ارد
if he has found it
U
اگر ان را پیدا کرده باشد
contended
U
مخالفت کرده با رقابت کردن
contend
U
مخالفت کرده با رقابت کردن
dressed up to the nines
U
هفت قلم ارایش کرده
i was in an awkword p
U
بد جوری گیر کرده بودم
i have served in the navy
U
در نیروی دریایی خدمت کرده ام
I'm tired of it.
<idiom>
U
ازش بریدم.
[من و خسته ام کرده.]
I'm sick of it.
<idiom>
U
ازش بریدم.
[من و خسته ام کرده.]
I'm fed up with it.
<idiom>
U
ازش بریدم.
[من و خسته ام کرده.]
it is f. wrought
U
کارفریف روی ان کرده اند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com