Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
levy a tax on
U
مالیات بر چیزی بستن
levy a tax on something
U
مالیات بر چیزی بستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
overtax
U
مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
overtaxed
U
مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
overtaxes
U
مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
overtaxing
U
مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
Other Matches
Scot
U
مالیات بستن بر
impose
U
مالیات بستن بر
imposes
U
مالیات بستن بر
assessing
U
مالیات بستن بر
excise
U
مالیات بستن بر
assessing
U
مالیات بستن به
assesses
U
مالیات بستن به
assess
U
مالیات بستن بر
assess
U
مالیات بستن به
assessed
U
مالیات بستن بر
assesses
U
مالیات بستن بر
assessed
U
مالیات بستن به
overtax
U
مالیات سنگین بستن بر
overtaxed
U
مالیات سنگین بستن بر
overtaxing
U
مالیات سنگین بستن بر
overtaxes
U
مالیات سنگین بستن بر
agist
U
مالیات بستن برچراندن
to lay on
U
بستن مالیات تحمیل کردن
tax
U
سخت گیری مالیات بستن
taxed
U
سخت گیری مالیات بستن
taxes
U
سخت گیری مالیات بستن
levy
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levying
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levied
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levies
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
put one's money on something
<idiom>
U
بر سر چیزی شرط بستن
to stick something
U
چیزی را سفت و پابرجا بستن
To set ones hopes on something.
U
امید خودرا به چیزی بستن
to back
U
روی چیزی شرط بستن
hasp
U
بستن دور چیزی پیچیدن
hasps
U
بستن دور چیزی پیچیدن
scat
U
مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
To pin something on someone .
U
چیزی را به کسی بستن (نسبت دادن )
to occlude
U
بستن
[جلو چیزی راگرفتن ]
[مسدود کردن]
seals
U
بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
seal
U
بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
to put somebody in chains
<idiom>
U
دست و پای کسی
[چیزی]
را بستن
[اصطلاح]
To bet on something .
U
روی چیزی شرط بستن (مانند مسابقات وغیره )
peg
U
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
ability to pay principle of taxation
U
اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
incidence of taxation
U
تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
advalorem tax
U
مالیات بر مبنای ارزش مالیات براساس قیمت کالا
remission of taxes
U
صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
clip-on
<adj.>
U
گیره دار
[چیزی با گیره برای بستن]
excise
U
مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
excise tax
U
مالیات برفروش مالیات غیر مستقیم
assessments
U
ممیزی مالیات وضع مالیات
assessment
U
ممیزی مالیات وضع مالیات
tax evasion
U
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
nonneutralities of income taxation
U
خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
mach hold
U
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
levying
U
اخذ مالیات مالیات
levied
U
مالیات بندی مالیات
levy
U
اخذ مالیات مالیات
levying
U
مالیات بندی مالیات
taxation
U
مالیات بندی مالیات
levy
U
مالیات بندی مالیات
levies
U
اخذ مالیات مالیات
levies
U
مالیات بندی مالیات
levied
U
اخذ مالیات مالیات
regressive income tax
U
مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
To be out to do some thing .
U
کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
producers burden of tax
U
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
impost
U
مالیات
Scot
U
مالیات
taxes
U
مالیات
taxation
U
مالیات
taxed
U
مالیات
tax
U
مالیات
sess
U
مالیات
tithing
U
مالیات ده یک
gabel
U
مالیات
cess
U
مالیات
gabelle
U
مالیات
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
rental tax
U
مالیات مستغلات
regressive taxation
U
مالیات کاهنده
sales tax
U
مالیات بر فروش
liable to tax
U
مشمول مالیات
mise
U
مالیات خرج
sales tax
U
مالیات فروش
sale tax
U
مالیات بر فروش
regressive taxation
U
مالیات نزولی
scatt
U
مالیات عوارض
stress
U
مالیات زیادبستن
stresses
U
مالیات زیادبستن
levy tax
U
وضع مالیات
stressing
U
مالیات زیادبستن
single tax
U
مالیات واحد
assessments
U
تعیین مالیات
scot free
U
معاف از مالیات
single tax
U
مالیات انفرادی
tax shifting
U
انتقال مالیات
shift of a tax
U
انتقال مالیات
regressive tax
U
مالیات نزولی
poll tax
U
مالیات سرانه
progressive tax
U
مالیات تصاعدی
profits tax
U
مالیات بر سود
per head tax
U
مالیات سرانه
levying of taxes
U
وضع مالیات
octroi
U
مالیات دم دروازه
occupation tax
U
مالیات شغل
occupation tax
U
مالیات اصناف
land tax
U
مالیات ارضی
profit tax
U
مالیات بر سود
nuisance tax
U
مالیات پردردسر
neutral tax
U
مالیات خنثی
real estate tax
U
مالیات بر مستغلات
quint
U
مالیات پنج یک
proportional taxation
U
مالیات تناسبی
proportional tax
U
مالیات نسبی
neutral tax
U
مالیات بی طرف
tax-exempt
<adj.>
U
بدون مالیات
proportional tax
U
مالیات تناسبی
property tax
U
مالیات دارایی
property tax
U
مالیات مستقلات
progressive taxation
U
مالیات تصاعدی
excise tax
U
مالیات بر مصرف
death tax
U
مالیات بر ارث
death duties
U
مالیات بر ارث
compulsory levies
U
مالیات اجباری
commercial tax
U
مالیات بازرگانی
zero-rated
<adj.>
U
معاف از مالیات
tax-free
<adj.>
U
معاف از مالیات
capital tax
U
مالیات بر سرمایه
tax-exempt
<adj.>
U
معاف از مالیات
death duty
U
مالیات بر ارث
deductible
U
مالیات پذیر
double taxation
U
مالیات مضاعف
free of tax
[only after nouns]
<adj.>
U
معاف از مالیات
estate tax
U
مالیات مستغلات
exempt from taxes
[only after nouns]
<adj.>
U
معاف از مالیات
estate tax
U
مالیات بر املاک
exempt from taxation
[only after nouns]
<adj.>
U
معاف از مالیات
estate duty
U
مالیات ارث
estate duty
U
مالیات بر ارث
duty free
U
معاف ار مالیات
non-taxable
<adj.>
U
معاف از مالیات
non-assessable
<adj.>
U
معاف از مالیات
taxpayer
U
مالیات بده
taxpayer
U
مالیات دهنده
taxpayer
U
مالیات پرداز
free from taxes
<adj.>
U
بدون مالیات
surtax
U
اضافه مالیات
surtax
U
مالیات اضافی
taxpayers
U
مالیات پرداز
taxpayers
U
مالیات دهنده
taxless
<adj.>
U
معاف از مالیات
capital levy
U
مالیات بر سرمایه
capital levy
U
مالیات برسرمایه
burdensome tax
U
مالیات مزاحم
basis of tax
U
ماخذ مالیات
assessor
U
ممیز مالیات
after tax
U
پس از وضع مالیات
taxpayers
U
مالیات بده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com