Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
marshall
U
مارشال رئیس زندان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
warden
U
رئیس زندان
wardens
U
رئیس زندان
governor
U
حاکم رئیس زندان
governors
U
حاکم رئیس زندان
marshal
U
مارشال
marshalled
U
مارشال
marshaling
U
مارشال
marshals
U
مارشال
marshaled
U
مارشال
lord high stew of england
U
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
marshall plan
U
طرح مارشال
marshall plan
U
برنامه مارشال
Marshall Islands
U
جزایر مارشال
paymaster general
U
رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
breakaway
U
شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
marshall attack
U
حمله مارشال در روی لوپس
marshall defence
U
دفاع مارشال در گامبی وزیرشطرنج
letter of recall
U
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
emcees
U
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officer
U
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcee
U
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officers
U
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
republic
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
e r p
U
اجرا کرد وکمکهایی که در چهارچوب این برنامه به اروپا شدبیشتر کمکهای مارشال نامیده می شوند
recredential
U
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
gaoled
U
زندان
gaoling
U
زندان
tolbooth
U
زندان
gaols
U
زندان
prisons
U
زندان
pokey
U
زندان
slammer
U
زندان
presidio
U
زندان
tollbooth
U
زندان
qoud
U
زندان
quod
U
زندان
prison
U
زندان
jail
U
زندان
jailed
U
زندان
jailing
U
زندان
jails
U
زندان
grates
U
زندان
grated
U
زندان
grate
U
زندان
hothouse
U
زندان
hothouses
U
زندان
imprisonment
U
زندان
calaboose
U
زندان
bridewell
U
زندان
gaol
U
زندان
hoosegow
U
زندان
dungeon
U
زندان
house of correction
U
زندان
dungeons
U
زندان
penology
U
اداره زندان
confinement
U
زندان بودن
serve time
U
در زندان به سر بردن
cans
U
زندان کردن
can
U
زندان کردن
canning
U
زندان کردن
prison breaker
U
زندان گریز
prison breaking
U
زندان گریزی
black holes
U
زندان تاریک
black hole
U
زندان تاریک
put in jail
U
به زندان انداختن
put in jail
U
در زندان افکندن
bagnio
U
زندان شرقی
close confinement
U
زندان انفرادی
sweatbox
U
زندان مجرد
from out the prison
U
از توی زندان
dunggeon
U
زندان زیرزمین
imprison
U
زندان کردن
imprisoning
U
زندان کردن
imprisons
U
زندان کردن
disprison
U
از زندان دراوردن
disciplinary segregation
U
زندان انضباطی
disciplinary barracks
U
زندان دژبان
disciplinary barracks
U
زندان انضباطی
lockup
U
زندان کردن
incarcerate
U
در زندان نهادن
incarcerated
U
در زندان نهادن
incarcerates
U
در زندان نهادن
lockups
U
زندان کردن
incarcerating
U
در زندان نهادن
confinement facility
U
تاسیسات زندان
house of d.
U
زندان موقتی
state prison
U
زندان ایالتی
cell
U
زندان تکی
jailbreaks
U
فرار از زندان
cells
U
زندان تکی
cells
U
زندان انفرادی
prison
U
وابسته به زندان
solitary confinement
U
زندان مجرد
life sentence
حکم زندان
to cage up
U
در زندان افکندن
prison
U
زندان کردن
jailbreak
U
فرار از زندان
cell
U
زندان انفرادی
state prison
U
زندان دولتی
maximum security prison
U
زندان فوق امنیتی
ward
U
سلول زندان
to break the prison
U
گریختن از زندان
to serve time
U
در زندان بسربردن
wards
U
سلول زندان
prison camp
U
زندان صحرایی
prisons
U
زندان کردن
solitary confinement
U
زندان انفرادی
prison camps
U
زندان صحرایی
prisons
U
وابسته به زندان
clink
U
زندان
[اصطلاح روزمره]
jug
U
زندان
[اصطلاح روزمره]
dungeon
U
سیاه چال
[در زندان]
coop
U
اغل گوسفند زندان
ward
U
حیاط محوطه زندان
oubliette
U
سیاه چال
[در زندان]
oubliettes
U
سیاه چال ها
[در زندان]
wards
U
حیاط محوطه زندان
breach of prison
U
جرم فرار از زندان
bastille
U
زندان عمومی سابق در
dungeons
U
سیاه چال ها
[در زندان]
extra good time
U
وقت معافیت از زندان
to bail out
U
با ضمانت از زندان دراوردن
lay by the heels
U
در بند یا زندان نهادن
wardress
U
نگهبان و محافظ زن در زندان
prisoner of war cage
U
زندان زندانیان جنگی
prison psychosis
U
روان پریشی زندان
To beak jail .
U
از زندان فرار کردن
He was sent to jail.
U
اورابه زندان انداختند
recommit
U
دوباره زندان کردن
lay fast by the heels
U
در بند یا زندان نهادن
extra good time
U
معافی مشروط از زندان
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
U
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
run (someone) in
<idiom>
U
به زندان بردن ،دستگیر کردن
send up
<idiom>
U
حکم به زندان انداختن کسی
to dungeon somebody
U
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
quad
U
زندانی کردن در زندان افکندن
quads
U
زندانی کردن در زندان افکندن
diversion
U
استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
diversion law
U
استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
penitentiaries
U
دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
prison bird
U
کسیکه زندان خانه او شده است
penitentiary
U
دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
jailŠetc
U
کسیکه زندان خانه اوشده است
oubiette
U
زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
negligent escape
U
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
turnkey
U
کلید دار زندان دستگاه انحراف سنج زاویه
court of record
U
در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
colony
U
موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم
[مانند زندان]
administers
U
رئیس
headsman
U
رئیس
syndic
U
رئیس
administer
U
رئیس
administered
U
رئیس
head master
U
رئیس
administering
U
رئیس
higher up
U
رئیس
warden
U
رئیس
masters
U
رئیس
chairmen
U
رئیس
chief
U
رئیس
provosts
U
رئیس
provost
U
رئیس
sheik
U
رئیس
mugwump
U
رئیس
chiefs
U
رئیس
headman
U
رئیس
head
U
رئیس
Deans
U
رئیس
sheikh
U
رئیس
rulers
U
رئیس سر
ruler
U
رئیس سر
Dean
U
رئیس
administrators
U
رئیس
sheikhs
U
رئیس
wardens
U
رئیس
presidents
U
رئیس
directors general
U
رئیس کل
headmen
U
رئیس
president
U
رئیس
leader
U
رئیس
leaders
U
رئیس
warden
U
رئیس
superintendent
U
رئیس
superintendents
U
رئیس
administrator
U
رئیس
header
U
رئیس
headers
U
رئیس
director general
U
رئیس کل
director generals
U
رئیس کل
superiors
U
رئیس
commandant
U
رئیس
superior
U
رئیس
director
U
رئیس
master
U
رئیس
chairman
U
رئیس
mastered
U
رئیس
sheiks
U
رئیس
directors
U
رئیس
commandants
U
رئیس
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com