English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nutrient U ماده مقوی از لحاظ غذایی
nutrients U ماده مقوی از لحاظ غذایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
food dtufe stuff U ماده غذایی
foodstuffs U ماده غذایی
foodstuff U ماده غذایی
cordial U مقوی
tonic U مقوی
tonics U مقوی
reconstituent U مقوی
nourishing U مقوی
invigorating U مقوی
cordials U مقوی
altertive U مقوی
healthful U مقوی
roborant U مقوی
stoutish U مقوی
corrobrant U مقوی
heartiest U دلچسب مقوی
pick-me-up U نوشابه مقوی
hearty U دلچسب مقوی
restorative food U غذای مقوی
pick-me-ups U نوشابه مقوی
pick me up U نوشابه مقوی
roborant U دوای مقوی
alterative U تغییردهنده مقوی
heartier U دلچسب مقوی
aphrodisiac U مقوی باء
aphrodisiacs U مقوی باء
Benedictines U نوعی کنیاک مقوی
Benedictine U نوعی کنیاک مقوی
aphrodisiacs U داروی مقوی غرایزجنسی
aphrodisiac U داروی مقوی غرایزجنسی
compost U مواد مقوی نباتات کود دادن
thermite U ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset U ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
photoresist U ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
materialism U فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
eryngo U ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
dope U معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
dopes U معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
coolant U ماده سرماساز ماده خنک کننده
coolants U ماده سرماساز ماده خنک کننده
female connector U دوشاخه ماده متصل کننده ماده
gunk U ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
with a view to U از لحاظ
perspectives U لحاظ
perspective U لحاظ
in the light of U از لحاظ
with the view of U از لحاظ
points of view U لحاظ
every way U از هر لحاظ
viewpoint U لحاظ
for purposes of U از لحاظ
viewpoints U لحاظ
point of view U لحاظ
fuelled U ماده انرژی زا ماده کارساز
pigments U ماده رنگی ماده ملونه
pigment U ماده رنگی ماده ملونه
fuel U ماده انرژی زا ماده کارساز
fuels U ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelling U ماده انرژی زا ماده کارساز
fueled U ماده انرژی زا ماده کارساز
sanitarily U از لحاظ بهداشت
criminally U از لحاظ جنائی
for brevity's sake U از لحاظ اختصار
medically U از لحاظ طبی
surgically U از لحاظ جراحی
socially U از لحاظ اجتماعی
nationally U از لحاظ ملی
technically speaking U از لحاظ فنی
sexually U از لحاظ جنس
theologically U از لحاظ الهیات
to all intents and purposes U ازهر لحاظ
militarily U از لحاظ نظامی
politically U از لحاظ سیاسی
exofficio U از لحاظ سمت
pro forma U از لحاظ فاهر
phases U لحاظ پایه
phase U لحاظ پایه
in all respects U ازهر لحاظ
in every respect U ازهر لحاظ
from an economical standpoint U از لحاظ اقتصاد
juridically U از لحاظ قضائی
of U از طرف از لحاظ
juridically U از لحاظ حقوقی
juristically U از لحاظ حقوقی
materialistically U از لحاظ مادیت
modally U از لحاظ چگونگی
morbid anatomy U از لحاظ ناخوشی
municipally U از لحاظ شهرداری
orthographically U از لحاظ املا
economically U از لحاظ اقتصاد
qualitatively U از لحاظ کیفیت
professionally U از لحاظ پیشه
phased U لحاظ پایه
mess U هم غذایی
alimental U غذایی
trophic U غذایی
dietetical U غذایی
alimentary U غذایی
messes U هم غذایی
nautically U از لحاظ کشتی رانی
therapeutically U از لحاظ درمان شناسی
politically involved U از لحاظ سیاسی پرتحرک
hierarchically U از لحاظ رئیسی و مرئوسی
theoretically U از لحاظ فرض علمی
mineralogically U از لحاظ کان شناسی
on principle U از لحاظ قیود اخلاقی
internationally U از لحاظ بین المللی
strategically U از لحاظ سوق الجیشی
geologically U از لحاظ زمین شناسی
politically active U از لحاظ سیاسی پرتحرک
nutritiveness U خاصیت غذایی
lymph U شیره غذایی
food poisoning U مسمویت غذایی
diet U رژیم غذایی
food chain U زنجیره غذایی
diets U برنامه غذایی
dieting U رژیم غذایی
dieting U برنامه غذایی
dieted U رژیم غذایی
dieted U برنامه غذایی
diet U برنامه غذایی
food chains U زنجیره غذایی
food deprivation U محرومیت غذایی
food program U برنامه غذایی
food pyramid U هرم غذایی
food web U شبکه غذایی
rations U جیره غذایی
rationed U جیره غذایی
ration U جیره غذایی
diets U رژیم غذایی
regimen U پرهیز غذایی
regimens U پرهیز غذایی
food packet U بسته غذایی
food perference U رجحان غذایی
food preference U پسند غذایی
food industries U صنایع غذایی
exofficio U از لحاظ تصدی مقام و غیره
wood craft U جنگل شناسی از لحاظ شکار
ornamentally U از لحاظ تزئین منباب زینت
ornamentallyr U از لحاظ تزئین میناب زینت
symmetry allowed reaction U واکنش مجاز از لحاظ تقارن
I'm on a diet. من رژیم غذایی دارم.
provision room U انبار مواد غذایی
Adulterated foodstuff. U مواد غذایی تقلبی
botulism U مسمومیت غذایی حاد
grazing food chain U زنجیره غذایی چرندگان
dietetics U برنامه ریزی غذایی
macronutrient U عنصر غذایی پر مصرف
annual food plan U برنامه غذایی سالیانه
dietary U مربوط به رژیم غذایی
dailgy food allowance U جیره غذایی روزانه
micronutrient U عنصر غذایی کم مصرف
dietetic U وابسته به رژیم غذایی
to rely on somebody for your income U از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
popularly U از لحاظ توده مردم بزبان ساده
baseball throw U مسابقه پرتاب توپ از لحاظ مسافت
Mentally retarded children. U کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
white wool U [مرغوب ترین نوع پشم از لحاظ رنگ]
master menu U برنامه غذایی اصلی یکان
ration basis U مبنای محاسبه جیره غذایی
ration factor U ضریب اماد جیره غذایی
sitology U علم تغذیه ورژیم غذایی
stirabout U غذایی شبیه اش جو جنب وجوش
table of food equivalents U جدول ارزش جیره غذایی
cleaned U شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
cleans U شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
exegesis U تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
exegeses U تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
cleanest U شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
clean U شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
malnutrition U تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
I musn't eat food containing ... من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
self digestion U جذب خود بخود مواد غذایی
convenience food U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience foods U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
commissary store annex U شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
cure meat U نمک سود کردن مواد غذایی
ration scale U مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
master menu U لیست مبنای جیره غذایی اصلی
dietetics U فن پرهیز یا رژیم غذایی مبحث اغذیه
to have the munchies for something U یکدفعه هوس چیزی [غذایی] را کردن
psychological moment U موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
advantaged U کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
unlimited U وسیله مسابقه بدون محدودیت از لحاظ حجم یا نوع موتور
ration credit U تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
packed lunch غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
gynandromorph U جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti- U ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
commissary U فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissaries U فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
historcicism U فرضیهای که معتقداست کلیه پدیدههای اجتماعی وفرهنگی باید از لحاظ تاریخی مطالعه شود
oogamete U سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
In the long run fatty food makes your arteries clog up. U در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
k ration U بسته کوچک مواد غذایی ارتشی برای موارد فوق العاده
cereal U حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereals U حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
fudging U غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudge U غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudges U غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudged U غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com