Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
macronutrient
U
ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mag
U
ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
mags
U
ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
slow pill
U
ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
photoresist
U
ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
hydroponics
U
رشد ونمو گیاهان درابهای مغذی برای تقویت ان
log wood
U
درخت بقم
[در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
half life period
U
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
dope
U
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
dopes
U
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
positioned
U
مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
position
U
مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
chemical agent
U
ماده شیمیایی
mulches
U
ماده شیمیایی
mulch
U
ماده شیمیایی
oxides
U
ماده شیمیایی از اکسیژن
oxide
U
ماده شیمیایی از اکسیژن
chemical
U
ماده شیمیایی دارویی
chemicals
U
ماده شیمیایی دارویی
oxime
U
ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
flavone
U
ماده شیمیایی بیرنگ ومتبلور
stabilisers
U
ماده ثبات دهنده شیمیایی
stabilizer
U
ماده ثبات دهنده شیمیایی
tartan
U
ماده شیمیایی مورد استفاده در پیست
doping
U
افزودن ماده شیمیایی خاص به یک قطعه
doped
U
قطعهای که به آن ماده شیمیایی خاصی اضافه شده است
self execuiting
U
دارای ماده لازم الاجرا
d , top concept
U
تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
resisted
U
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisting
U
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resist
U
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resists
U
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
podophyllin
U
ماده صمغی وتلخ ومسهلی مستخرجه از ریشه مهر گیاه
cold thrust
U
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test
U
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
turnaround time
U
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
sensitivities
U
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivity
U
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
switch
U
یچ برای اتصال خط وط منبع تغذیه به مدار
switched
U
یچ برای اتصال خط وط منبع تغذیه به مدار
switches
U
یچ برای اتصال خط وط منبع تغذیه به مدار
dye-stuff
U
ماده رنگی در رنگرزی الیاف
[این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
second best theory
U
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
bleaching materiel
U
پودر شستشو برای رفع الودگی عوامل شیمیایی
raptatorial
U
لازم برای شکار
raptatory
U
لازم برای شکار
hydration water
U
اب لازم برای ابش
to paynize wood
U
چوب را با محلول ویژه شیمیایی اندون برای اینکه زودنپوسد
danc solution
U
نوعی محلول شیمیایی برای رفع الودگی عوامل تاول زا
anti-
U
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
magic number
U
امتیاز لازم برای قهرمانی
climate for growth
U
شرایط لازم برای رشد
draw weight
U
نیروی لازم برای کشیدن زه
quorum
U
اکثریت لازم برای مذاکرات
mantling
U
مواد لازم برای پوشش
spray attack
U
پخش مواد شیمیایی وبیولوژیکی از راه هوا برای تولید تلفات
troop space
U
جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
operates
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
check out time
U
زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
check out time
U
زمان لازم برای تخلیه محل
operated
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
light is necessary to life
U
روشنایی برای زندگی لازم است
product
U
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
operate
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
products
U
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
barrier material
U
مواد لازم برای ساختن موانع
access time
U
زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
user freindly
U
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
garden galss
U
مردنگی برای پوشاندن گیاه
housekeeping
U
امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
ineligibly
U
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
compacts
U
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
aircraft mission equipment
U
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
storage
U
فضای لازم برای ذخیره سازی داده
compacting
U
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacted
U
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
proceed time
U
زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
compact
U
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
aircraft role equipment
U
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
developments
U
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
canonical time unit
U
زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
quorum
U
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
engineered performance
U
زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
adds
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
development
U
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
radar mile
U
زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
adding
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
add
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
herbescent
U
اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
refire time
U
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
limen
U
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
compacts
U
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
cure time
U
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
meanest
U
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
mean
U
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meaner
U
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
compacted
U
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compact
U
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacting
U
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
entrance head
U
بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
footprints
U
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
execute
U
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executes
U
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executing
U
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
gibberish
U
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
externals
U
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
half thickness
U
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
shook
U
: مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
executed
U
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
external
U
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
footprint
U
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
disorderly close down
U
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
dystrohpy
U
تغذیه معیوب یاناقص نقص تغذیه
carried
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
sizes
U
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
size
U
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
pit board
U
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
warm-ups
U
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
orbital injection
U
دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
decompression table
U
جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
cycles
U
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
warm-up
U
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
cycled
U
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
carry
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
cycle
U
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
carrying
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
worded
U
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
current asset cycle
U
زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
multimedia
U
CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
word
U
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
isolation
U
مبدلی که برای جدا کردن قط عات از اتصال مستقیم با منبع تغذیه الکتریسیته اصلی به کار می رود
fetched
U
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetches
U
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
allocations
U
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
articled
U
کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
fetch
U
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
allocation
U
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
mastered
U
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
foot pound
مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
masters
U
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
master
U
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
circularization
U
تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
conduction
U
توانایی یک ماده برای هدایت جریان
Daphne
U
گیاه دافنی
[که از برگ های آن برای تهیه رنگ زرد استفاده می شود.]
chemical survey
U
بررسی منطقه از نظر شیمیایی تجسس از نظر وجود عوامل شیمیایی
languages
U
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
kernels
U
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
jobs
U
دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
jcl
U
دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
job
U
دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
language
U
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
MCA
U
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA
kernel
U
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
fly dope
U
ماده اغشته به طعمه ماهیگیری برای شناورشدن
conductive
U
مربوط به توانایی ماده برای هدایت جریان
Micro Channel Architecture
U
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
stand off
U
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off
U
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs
U
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
carriage control tape
U
نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
uninterruptable power supply
U
منبع تغذیه که میتواند یک منبع متناوب برای قطعه تولید کند حتی پس از یک خرابی اصلی
isomorph
U
جانور یا گیاه ویاگروهی که مشابه گیاه یاگروه دیگری است
fast pill
U
ماده محرک غیرمجاز برای افزایش سرعت اسب
media
U
هر ماده فیزیکی که برای ذخیره داده به کار می رود
ear
U
خوشه
[بخشی از ساقه گیاه غلاتی]
[گیاه شناسی]
gametophyte
U
گیاه یا نژادی از گیاه که دارای عضو جنسی تناوبی
redundancy check
U
تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
mttr
U
متوسط زمانی که انتظار می رود برای تشخیص و تصحیح یک خطا در سیستم کامپیوتری لازم باشدRepair To Time ean
fumigant
U
ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
additive
ماده ای که برای افزایش خواص مادهء دیگری به آن اضافه شود
capacitor
U
وسیلهای از که فرفیت یک ماده برای ذخیره سازی داده استفاده میکند
strip
U
لایه ماده مغناطیسی در سطح کارت پلاستیکی برای ضبط داده
core binder
U
ماده چسبی که برای تقویت به ماسه ریخته گری اضافه میشود
rhubarb
U
گیاه ریواس
[از برگ های این گیاه در چین و هند جهت تهیه رنگ زرد لیمویی استفاده می شود.]
preventive justice
U
قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
text
U
کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
texts
U
کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
mission , oriented
U
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
toolbox
U
جعبه حاوی قط عات لازم برای تعمیر , نگهداری و نصب قط عات
descentheight
U
ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما
access time
U
زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی
reserve factor
U
نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
papers
U
ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papering
U
ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papered
U
ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
paper
U
ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
heads up
U
در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
shop supply
U
وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
mobilization base
U
حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
weight
U
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
friction feed
U
تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
gallium arsenide
U
ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
lasers
U
روش ذخیره سازی دیجیتالی با استفاده از لیزر برای برانگیختن ماده حساس به نور
medium
U
هر ماده فیزیکی که قادر به ذخیره سازی داده برای برنامههای کاربردی کامپیوتری باشد
mediums
U
هر ماده فیزیکی که قادر به ذخیره سازی داده برای برنامههای کاربردی کامپیوتری باشد
laser
U
روش ذخیره سازی دیجیتالی با استفاده از لیزر برای برانگیختن ماده حساس به نور
combustion starter
U
مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
propagation delay
U
1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
planar
U
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com