Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
campaign
U
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigned
U
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigning
U
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigns
U
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
election campaign
U
مبارزه انتخاباتی
electioneering
U
مبارزه انتخاباتی
The campaign was considered to have failed.
U
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
logistics
U
شعبهای از فنون نظامی که درباره فن لشکرکشی و وسائط نقلیه وتهیه اردوگاه واذوقه ومهمات لازمه درطی لشکرکشی بحث میکند
strategy
U
فن لشکرکشی
strategies
U
فن لشکرکشی
geostrategy
U
لشکرکشی
generalship
U
علم لشکرکشی
to wage a campaign
U
لشکرکشی کردن
strategics
U
علم لشکرکشی
military campaign
U
لشکرکشی
[ارتش]
constituencies
U
حوزه انتخاباتی
constituency
U
حوزه انتخاباتی
running mates
U
متحد انتخاباتی
running mate
U
متحد انتخاباتی
candidate
U
نامزد انتخاباتی
election propaganda
U
تبلیغات انتخاباتی
poll
U
فهرست نامزدهای انتخاباتی
electioneer
U
فعالیت انتخاباتی کردن
polled
U
فهرست نامزدهای انتخاباتی
slated
U
فهرست نامزدهای انتخاباتی
slate
U
فهرست نامزدهای انتخاباتی
polls
U
فهرست نامزدهای انتخاباتی
slates
U
فهرست نامزدهای انتخاباتی
plateform
U
برنامه کار نامزدهای انتخاباتی
pocket borough
U
حوزه انتخاباتی تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
gerrymander
U
تقسیم حوزههای انتخاباتی وغیره بطور غیر عادلانه
campaign
U
مبارزه
struggling
U
مبارزه
turn to
U
مبارزه
bu
U
مبارزه
campaigns
U
مبارزه
campaigned
U
مبارزه
fight
U
مبارزه
fights
U
مبارزه
kumite
U
مبارزه
struggles
U
مبارزه
struggle
U
مبارزه
campaigning
U
مبارزه
struggled
U
مبارزه
ippon kumite
U
مبارزه تک ضربهای
passive
U
مبارزه منفی
sensei
U
مبارزه مسابقهای
passives
U
مبارزه منفی
economic warfare
U
مبارزه اقتصادی
combativeness
U
مبارزه طلبی
literacy campaign
U
مبارزه با بی سوادی
jisen
U
مبارزه واقعی
Anti – corruption campaign .
U
مبارزه با فساد
to take up the gauntlet
U
مبارزه راپذیرفتن
face down
<idiom>
U
به مبارزه طلبیدن
sambon kumite
U
مبارزه سه ضربهای
press campaign
U
مبارزه مطبوعاتی
the campaign against terrorism
U
مبارزه با تروریسم
challengers
U
مبارزه طلب
outdare
U
به مبارزه طلبیدن
kyorougei
U
مبارزه تکواندو
kachi make
U
مبارزه تا مرگ
jiya kumite
U
مبارزه ازاد
class struggle
U
مبارزه طبقهای
class struggle
U
مبارزه طبقاتی
defied
U
به مبارزه طلبیدن
defies
U
به مبارزه طلبیدن
defy
U
به مبارزه طلبیدن
challenger
U
مبارزه طلب
defying
U
به مبارزه طلبیدن
brave
U
به مبارزه طلبیدن
jousts
U
مبارزه کردن
jousting
U
مبارزه کردن
jousted
U
مبارزه کردن
joust
U
مبارزه کردن
braved
U
به مبارزه طلبیدن
braving
U
به مبارزه طلبیدن
bravest
U
به مبارزه طلبیدن
braves
U
به مبارزه طلبیدن
braver
U
به مبارزه طلبیدن
combats
U
مبارزه کردن
combating
U
مبارزه کردن
battles
U
مبارزه ستیز
budo
U
روش مبارزه
battled
U
مبارزه ستیز
battling
U
مبارزه ستیز
defiance
U
مبارزه طلبی
battle
U
مبارزه ستیز
challengo
U
مبارزه کردن
combat
U
مبارزه کردن
combated
U
مبارزه کردن
to take up the glove
U
قبول مبارزه کردن
to take up the gauntlet
U
قبول مبارزه کردن
champion
U
مبارزه دفاع کردن از
championed
U
مبارزه دفاع کردن از
championing
U
مبارزه دفاع کردن از
champions
U
مبارزه دفاع کردن از
combatants
U
جنگی مبارزه طلب
combatant
U
جنگی مبارزه طلب
tatemi
U
میدان مبارزه کاراته
struggle for survival
U
مبارزه برای بقاء
go dan kumite
U
مبارزه با ضربههای 5 تایی
hajime
U
اغاز مبارزه کاراته
jia ippon kumite
U
مبارزه ازاد تک ضربهای
swordplay
U
مبارزه زور ازمایی
gage
U
مبارزه طلبی گروگذاشتن
struggle for existence
U
مبارزه برای زندگی
challenge round
U
مبارزه با صاحب عنوان
fuku shiki kumite
U
بکارگیری کاتا در مبارزه
sparring match
U
مبارزه تمرینی بوکس
campaign
U
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
attentions
U
شمشیرباز اماده برای مبارزه
conflicts
U
ناسازگار بودن مبارزه کردن
pits
U
درگود مبارزه قرار دادن
to conduct
[run]
a campaign
U
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را اجرا کردن
attention
U
شمشیرباز اماده برای مبارزه
pit
U
درگود مبارزه قرار دادن
in a battle for world domination
U
مبارزه برای سلطه جهان
to launch
[start]
a campaign
U
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را آغاز کردن
conflict
U
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicted
U
ناسازگار بودن مبارزه کردن
throw down the gauntlet
<idiom>
U
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
tiltyard
U
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
rematch
U
مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
tilting yard
U
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
power struggle
U
مبارزه برای صاحب مقام شدن
bushwhack
U
ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
gantelope
U
باند برای دست دعوت به مبارزه
crusade
[against somebody or something]
U
مبارزه
[با کسی یا چیزی]
[اصطلاح مجازی]
trench knitfe
U
چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
press campaingn or stunt
U
مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The
[main]
protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France.
U
بریتانیا و فرانسه سردمداران
[اصلی]
در مبارزه مستعمراتی بودند.
jiujitsu
U
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
down
U
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
appel
U
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
jujitsu
U
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujutsu
U
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
third area conflict
U
جنگ در منطقهای غیر ازسرزمین دو طرف جنگ مبارزه در کشور سوم
To stay the course .
U
تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
fire fighting
U
عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
struggle
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggles
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggling
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggled
U
تلاش کردن مبارزه کردن
oppugn
U
مبارزه کردن با دعوا کردن
levee en masse
U
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com