English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
throphogen U لایه خوراک ساز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
thropholyt U لایه خوراک کاه
Other Matches
services U توابعی که در یک لایه DSI برای استفاده در لایه بالاتر به کار می روند
blanket course U لایه ضد میک لایه در برابر کشش موئی روکش پادرس
gastronome U EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
collapse pressure U حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند
underlay U در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
underlays U در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
media U زیر لایه در لایه اتصال داده از مدل شبکه OSI که دستیابی به رسانه ارسال را ممکن می سازد
die U قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
blanket course U لایه محافظ در مقابل رس لایه پادرس
permafrost U لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
delamination U لایه لایه کردن
delamination U لایه لایه شدگی
delaminate U لایه لایه شدن
lamination U لایه لایه سازی
delamination U لایه لایه شدن
interlayer U لایه بین دو لایه
argillite U خاک رس لایه لایه
the food was smoked U خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
gas plasma display U صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
gas discharge display U صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
fared U خوراک
feeds U خوراک
feed U خوراک
meat U خوراک
fares U خوراک
meats U خوراک
faring U خوراک
tucker U خوراک
pabulum U خوراک
passage money U خوراک
victuals U خوراک
messmate U هم خوراک
viands U خوراک
at mess U سر خوراک
nutriment U خوراک
nutriments U خوراک
repast U خوراک
food U خوراک
foods U خوراک
oligotrophic U کم خوراک
nourishment U خوراک
fare U خوراک
intakes U خوراک
messes U :یک خوراک
tacking U خوراک
tacked U خوراک
tack U خوراک
mess U :یک خوراک
chows U خوراک
chow U خوراک
keep U خوراک
butterpump U غم خوراک
nutrition U خوراک
repasts U خوراک
keeps U خوراک
intake U خوراک
tacks U خوراک
piece de resistance U خوراک اصلی
viand U خوراک ماکولات
slops U خوراک ابکی
dosing U یک خوراک دارو
dose U یک خوراک دارو
boarding house U خوابگاه و خوراک
dish U سینی خوراک
dishes U سینی خوراک
treat U خوراک رایگان
treated U خوراک رایگان
treats U خوراک رایگان
recipe U خوراک دستور
recipes U خوراک دستور
cannon fodder U خوراک توپ
doses U یک خوراک دارو
dosed U یک خوراک دارو
boarding houses U خوابگاه و خوراک
preparation of food U تهیه خوراک
slipslop U خوراک ابکی
sitophobia U خوراک هراسی
grubs U خوراک خواربار
grubbed U خوراک خواربار
grub U خوراک خواربار
nourish U خوراک دادن
to give to eat U خوراک دادن
nourished U خوراک دادن
to d. up U خوراک گذاردن
timbale U خوراک دلمه
nourishes U خوراک دادن
regale U خوراک لذیذ
dosage U یک خوراک دارو
regaled U خوراک لذیذ
dosages U یک خوراک دارو
feed U خوراک علوفه
regaling U خوراک لذیذ
hors d'oeuvre U پیش خوراک
hors d'oeuvres U پیش خوراک
suave U خوش خوراک
feeders U خوراک دهنده
feeder U خوراک دهنده
regales U خوراک لذیذ
queasiness U سنگینی خوراک
he partook of fare U در خوراک ما شریک شد
feed U خوراک دادن
food gathering U خوراک اوری
feeds U خوراک دادن
feeds U خوراک علوفه
plats du jour U خوراک روز
plat du jour U خوراک روز
junk foods U گنده خوراک
junk food U گنده خوراک
health foods U خوراک بهداشتی
health food U خوراک بهداشتی
eating house U خوراک پزخانه
snacks U خوراک سرپایی
chop house U خوراک خانه
menus U فهرست خوراک
menu U فهرست خوراک
kingfisher U ماهی خوراک
frugal food U خوراک ساده
snack U خوراک مختصر
snack U خوراک سرپایی
snacks U خوراک مختصر
eating U خورد و خوراک
meal time U وقت خوراک
meal time U موقع خوراک
insects U کرم خوراک
aliment U خوراک دادن
insect U کرم خوراک
heterotroph U خوراک گیر
gourmets U خوراک شناس
food stamp U تمبر خوراک
support [nourish, feed] U خوراک دادن
eating U خوش خوراک
feedstuff U خوراک حیوانات
gourmet U خوراک شناس
food stamps U تمبر خوراک
at meat U سر خوراک یا غذا
autotroph U خوراک ساز
doze U دوز یک خوراک دارو
doses U خوراک دوا یا شربت
sanguification U تبدیل خوراک بخون
feed belt U نوار خوراک دهنده
cresture conforts U خوراک و پوشاک خوب
dosing U خوراک دوا یا شربت
dozes U دوز یک خوراک دارو
he cannot earn his own keep U اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
rotisserie U مغازه خوراک پزی
dozed U دوز یک خوراک دارو
dosed U خوراک دوا یا شربت
cooker U چراغ خوراک پزی
cuisine U روش اشپزی خوراک
heaters U چراغ خوراک پزی
heater U چراغ خوراک پزی
Primus U چراغ خوراک پزی
Primuses U چراغ خوراک پزی
feeding group U قسمت خوراک دهنده
dozing U دوز یک خوراک دارو
cookers U چراغ خوراک پزی
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
dose U خوراک دوا یا شربت
kitchens U محل خوراک پزی
kitchen U محل خوراک پزی
convenience food U خوراک پیش پخته
trencherman U ادم خوش خوراک
nosh U خوراک سبک خوردن
vegetable diet U خوراک سبزی دار
dainty U گوشت یا خوراک لذیذ
hopper U محفظه خوراک دستگاه
helping U یک وعده یا پرس خوراک
hoppers U محفظه خوراک دستگاه
pitch into U به خوراک حمله کردن
piece deresistance U بخش عمده خوراک
fast food U تند خوراک تندکار
recipes U دستور خوراک پزی
recipe U دستور خوراک پزی
receiver U جعبه خوراک دهنده
receiver U دستگاه خوراک دهنده
receivers U جعبه خوراک دهنده
receivers U دستگاه خوراک دهنده
to eat one's mutton U یا کسی خوراک خوردن
gratin U خوراک ته دیم دار
revalenta U خوراک عدس واردجو
chillies U خوراک لوبیای پر ادویه
holozoic U جانور خوراک گیر
chili U خوراک لوبیای پر ادویه
Chile U خوراک لوبیای پر ادویه
kickshaw U خوراک خوش مزه
chilies U خوراک لوبیای پر ادویه
helpings U یک وعده یا پرس خوراک
chilli U خوراک لوبیای پر ادویه
larders U گنجه خوراک خوراکی
larder U گنجه خوراک خوراکی
spaghetti U خوراک رشته فرنگی
kitchener U بخاری خوراک پزی
convenience foods U خوراک پیش پخته
tiers U لایه
lamellose U لایه لایه
ribband U لایه
layer line U خط لایه
lamellar U لایه لایه
three-ply U سه لایه
tier U لایه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com