Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
masquerade
U
قیافه فاهری بخوددادن
masqueraded
U
قیافه فاهری بخوددادن
masquerades
U
قیافه فاهری بخوددادن
masquerading
U
قیافه فاهری بخوددادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pontify
U
سیمای اسقفی یا پاپی بخوددادن
to take trouble to do anything
U
زحمت کردن کاری را بخوددادن
volt ampere meter
U
دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
apparent recession
U
انحراف سمت فاهری ژیروسکوپ انحراف فاهری محور ژیروسکوپ
snoot
U
قیافه
looked
U
قیافه
unfavorable
U
بد قیافه
countenances
U
قیافه
look
U
قیافه
gesturing
U
قیافه
gestured
U
قیافه
gesture
U
قیافه
sight
U
قیافه
countenancing
U
قیافه
countenanced
U
قیافه
countenance
U
قیافه
sights
U
قیافه
looks
U
قیافه
expression
U
قیافه
facial expression
U
قیافه
expressions
U
قیافه
leers
U
قیافه
leering
U
قیافه
leered
U
قیافه
leer
U
قیافه
mien
U
قیافه
gauntly
U
با قیافه بدsmear
physignomy
U
قیافه شناسی
gest
U
قیافه اشاره
geste
U
قیافه اشاره
goodlooking
U
خوش قیافه
death mask
U
قیافه مرده
grimness
U
قیافه سبع
death masks
U
قیافه مرده
expressionless
U
قیافه ناگویا
pose
U
قیافه گرفتن
To strike an a attitude . To put on a stern look .
U
قیافه گرفتن
semblance
U
قیافه فن قوی
posed
U
قیافه گرفتن
poses
U
قیافه گرفتن
physiognomist
U
قیافه شناس
posing
U
قیافه گرفتن
pull a long face
<idiom>
U
قیافه گرفتن
good-looking
<adj.>
U
خوش قیافه
outward
U
فاهری
apparent
U
فاهری
skin deep
U
فاهری
superficially
U
فاهری
self-styled
U
فاهری
self styled
U
فاهری
nominal
U
فاهری
formfitting
U
فاهری
surface
U
فاهری
surfaced
U
فاهری
surfaces
U
فاهری
outwards
U
فاهری
seeming
U
فاهری
poseur
U
ژستو قیافه گیر
poseurs
U
ژستو قیافه گیر
leered
U
رنگ قیافه منظر
as plain as a pikestaff
<idiom>
U
مثل شیربرنج
[قیافه]
leering
U
رنگ قیافه منظر
leers
U
رنگ قیافه منظر
leer
U
رنگ قیافه منظر
poser
U
ژستو قیافه گیر
posers
U
ژستو قیافه گیر
disguises
U
تغییر قیافه دادن
deadpan
U
قیافه خشک و بی روح
disguised
U
تغییر قیافه دادن
disguise
U
تغییر قیافه دادن
disguising
U
تغییر قیافه دادن
to have the g.in one's face
U
قیافه شوم داشتن
handsome
U
خوش قیافه زیبا
looker
U
خوش قیافه نگهدار
to keep one's countenance
U
قیافه خودراتغییر دادن
physiognomy
U
قیافه شناسی سیما
physiognomies
U
قیافه شناسی سیما
false parallax
U
پارالاکس فاهری
false horizon
U
افق فاهری
bulk gravity
U
چگالی فاهری
externality
U
احوال فاهری
engineering stress
U
تنش فاهری
exteriorize
U
فاهری دانستن
pepper corn rent
U
اجاره فاهری
glitz
U
گیرایی فاهری
indicated horsepower
U
توان فاهری
impedance
U
مقاومت فاهری
prime facie evidence
U
قرائن فاهری
assentation
U
رضایت فاهری
artificial daylight
U
فلق فاهری
apparent wind
U
باد فاهری
external
U
فاهری پدیدار
apparent power
U
توان فاهری
apparent motion
U
حرکت فاهری
apparent magnitude
U
قدر فاهری
apparent luminosity
U
درخشندگی فاهری
apparent horizon
U
افق فاهری
externals
U
فاهری پدیدار
apparent error
U
خطای فاهری
superficial
U
سرسری فاهری
apparent density
U
تکاتف فاهری
admittance
U
هدایت فاهری
apparent diameter
U
قطر فاهری
apparent velocity
U
سرعت فاهری
externalised
U
فاهری ساختن
externalises
U
فاهری ساختن
externalising
U
فاهری ساختن
externalize
U
فاهری ساختن
externalized
U
فاهری ساختن
externalizes
U
فاهری ساختن
externalizing
U
فاهری ساختن
apparent resistivity
U
مقاومت فاهری
posing
U
قیافه گیری برای عکسبرداری
physiognomically
U
موافق علم قیافه شناسی
poses
U
قیافه گیری برای عکسبرداری
posed
U
قیافه گیری برای عکسبرداری
pokerface
U
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
pose
U
قیافه گیری برای عکسبرداری
guises
U
تغییر قیافه لباس مبدل
solid looking
U
دارای قیافه جامد وبیروح
to change one's countenance
U
تغییر قیافه یا رنگ دادن
guise
U
تغییر قیافه لباس مبدل
She is beginning to lose her looks .
U
قیافه اش را دارد از دست می دهد
snooty
U
دارای قیافه تحقیر امیز
She is a good – looker .
U
دختر خوش قیافه ای است
deadpan
U
قیافه خشک و بی روح داشتن
snoot
U
شکلک دراوردن قیافه گرفتن
disguisement
U
تغییر قیافه یا جامه پوشیدگی
volt ampere hour meter
U
کنتور مصرف فاهری
reactance
U
مقاومت فاهری خازنها
redesign
U
سر وصورت فاهری دادن به
simulative
U
دارای شباهت فاهری
extern
U
فاهری واقع در خارج
impedance matrix
U
ماتریس مقاومت فاهری
soil morphology
U
شکل فاهری خاک
terrain relief
U
شکل فاهری زمین
capacitive resistance
U
مقاومت فاهری خازن
coupling impedance
U
مقاومت فاهری پیوست
apparent solar year
U
سال فاهری شمسی
impedance ratio
U
نسبت مقاومت فاهری
on the surface
U
فاهری نمادادن رودادن
of the surface
U
فاهری نمادادن رودادن
inductive impedance
U
مقاومت فاهری القائی
pro forma
U
منباب فاهر فاهری
input impedance
U
مقاومت فاهری اولیه
inductive resistance
U
مقاومت فاهری القایی
physiognomic
U
وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
physiognomical
U
مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده
There were some angry looks in the crowd .
U
قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
physiognomonic
U
تشخیس دهنده وابسته به قیافه شناسی
straight face
U
چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
The town has a European look.
U
این شهر قیافه اروپایی دارد
exteriors
U
فاهری واقع در سطح خارجی
apparent precession
U
انحراف فاهری محور ژایرو
relief
U
شکل فاهری و پست و بلندی
indicated airspeed
U
سرعت فاهری نسبت به هوا
inductive impedance
U
مقاومت فاهری با جزء القائی
mechanical move
U
حرکت مکانیکی یا فاهری شطرنج
apparent solar
U
روز شمسی فاهری روزشمسی
impedance compensator
U
متعادل کننده مقاومت فاهری
exterior
U
فاهری واقع در سطح خارجی
She flirts with every handsome man she meets .
U
برای هر مرد خوش قیافه ای قر وغمزه می آید
You look ridiculous in that old hat .
U
با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
can not judge a book by its cover
<idiom>
U
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
feints
U
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feint
U
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
signalment
U
تعیین هویت باشرح علائم فاهری شخص
feinting
U
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feinted
U
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
formalization
U
انطباق با ایین واداب فاهری رسمی سازی
false parallax
U
تغییر محل فاهری اشیاء به علت شکست نور
limiting speed
U
بیشترین سرعت نسبی فاهری هواپیمایی با شکل معین
parallax
U
اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
coriolis force
U
نیروی اینرسی فاهری که روی یک جسم با سرعت زاویهای داخل یک سیستم دوار در حرکت است
stroboscope
U
وسیلهای برای بی حرکت کردن فاهری جسم دوار یانوسان دار توسط پرتوافکنی متناوب
radio bearing
U
زاویه بین جهت فاهری ایستگاه ثابت و جهت مرجع
external good order
U
اصطلاحی در حمل و نقل که دال بر وضعیت فاهری مناسب کالای مورد حمل میباشد
zincky
U
بشکل روی دارای فاهری شبیه فلز روی
zinky
U
بشکل روی دارای فاهری شبیه فلز روی
zincy
U
بشکل روی دارای فاهری شبیه فلز روی
high oblique
U
عکس هوایی موربی که ازارتفاع زیاد گرفته شده و افق فاهری عکس در ان مشاهده میشود
choke impedance
U
امپدانس یا مقاومت فاهری چوک مقاومت پیچک
impedance
U
مقاومت فاهری الکتریسیته مقاومت سیم امپدانس
editing run
U
در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند
pseudo random
U
قط عات حافظه RAM پویا , که قادر به تنظیم مجدد هستند و بنابراین فاهری مشابه قطعه , RAM ایستا دارند
pitot static system
U
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
smiley
U
فاهری که با حروف متن ایجاد میشود که به پیام پست الکترونیکی معنای واقعی دهد مثلاگ به معنای خنده و - غیگین است
virtual mass
U
مجموع جرم واقعی و جرم فاهری
pin money
U
وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
aberration
جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
ostensible
U
شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
apparent altitude
U
ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com