English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
pervasiveness U قوه سرایت یا اشباع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pervasion U سرایت
contagion U سرایت
contagions U سرایت
infectiousness U سرایت
contaminates U سرایت دادن
contaminating U سرایت دادن
contaminated U سرایت دادن
contaminate U سرایت دادن
infects U سرایت کردن
infecting U سرایت کردن
infect U سرایت کردن
permeating U سرایت کردن
permeates U سرایت کردن
permeated U سرایت کردن
impenetrableness U سرایت ناپذیری
infection U سرایت مرض
transmittancy U انتقال سرایت
transmittance U انتقال سرایت
transitivity U سرایت پذیری
pervasivenness U قوه سرایت
mass contagion U سرایت جمعی
imperviousness U سرایت ناپذیری
imperviable U سرایت ناپذیر
group contagion U سرایت گروهی
infections U سرایت مرض
permeate U سرایت کردن
transmittal U انتقال سرایت
penetrates U بداخل سرایت کردن
transitivity principle U اصل سرایت پذیری
plague U سرایت مرض طاعون
plagued U سرایت مرض طاعون
plagues U سرایت مرض طاعون
plaguing U سرایت مرض طاعون
contagion U سرایت ناخوشی واگیر
incommunicable U غیر قابل سرایت
contagions U سرایت ناخوشی واگیر
amebiasis U سرایت مرض در اثرامیب
penetrate U بداخل سرایت کردن
penetrated U بداخل سرایت کردن
transmissible U قابل سرایت مسری
water permeates the ground U اب در زمین نفوذ یا سرایت میکند
contagium U میکرب سرایت دهنده مرض
transmissibility U انتقال پذیری قابلیت سرایت
transmissions U سرایت اسبابی که بوسیله ان نیروی موتور اتومبیل بچرخهامنتقل میشود
transmission U سرایت اسبابی که بوسیله ان نیروی موتور اتومبیل بچرخهامنتقل میشود
satiation U اشباع
impregnation U اشباع
concentration U اشباع
concentrations U اشباع
saturation U اشباع
suffusion U اشباع
saturated U اشباع
magnetic saturation U اشباع اهن
steepest U اشباع کردن
ingraft U اشباع کردن
plate saturation U اشباع اند
filament saturation U اشباع دمایی
impregnant U اشباع شده
color saturation U اشباع رنگ
saturates U اشباع شدن
degree of saturation U درجه اشباع
saturation capacity U گنجایش اشباع
filament saturation U اشباع افروزه
magnetic saturation U اشباع مغناطیسی
steep U اشباع کردن
saturation state U رژیم اشباع
saturator U اشباع کننده
subsaturated U نزدیک به اشباع
subsaturation U شبه اشباع
voltage saturation U اشباع ولتاژی
unsaturated U اشباع نشده
unsaturate U اشباع نشده
saturant U اشباع شده
saturation factor U ضریب اشباع
saturation current U جریان اشباع
overfull employment U اشباع اشتغال
pervasivenness U قوه اشباع
satiable U اشباع شدنی
satiable U قابل اشباع
saturable U اشباع شدنی
saturated zone U منطقه اشباع
zine of saturation U منطقه اشباع
voltage saturation U اشباع اند
temperature saturation U اشباع دمایی
imbibed U اشباع کردن
imbibe U اشباع کردن
satiating U اشباع شدن
imbues U اشباع کردن
satiates U اشباع شدن
satiated U اشباع شدن
satiate U اشباع شدن
waterlogged U ازاب اشباع
saturating U اشباع شدن
saturating U اشباع کردن
saturates U اشباع کردن
saturate U اشباع کردن
saturate U اشباع شدن
imbued U اشباع کردن
imbibing U اشباع کردن
imbue U اشباع کردن
imbibes U اشباع کردن
anode saturation U اشباع اند
neural satiation U اشباع عصبی
current saturation U اشباع اند
imbuing U اشباع کردن
sodden U اشباع شده
saturated U اشباع شده
chalk-line U [ریسمان اشباع شده با گچ]
chroma U درجه اشباع رنگ
unsaturated fat U چربی اشباع نشده
suffuse U پوشاندن اشباع کردن
unsaturated U ترکیب اشباع نشده
suffused U پوشاندن اشباع کردن
suffuses U پوشاندن اشباع کردن
suffusing U پوشاندن اشباع کردن
under szturated rock U سنگ زیر اشباع
subsaturated U نیمه اشباع شده
unsaturate U ترکیب اشباع نشده
collector saturation voltage U ولتاژ اشباع کلکتور
saturated fats U چربی اشباع شده
saturated fat U چربی اشباع شده
indoctrinates U اغشتن اشباع کردن
indoctrinated U اغشتن اشباع کردن
indoctrinate U اغشتن اشباع کردن
indoctrinating U اغشتن اشباع کردن
saturated air U هوای اشباع شده
saturated transistor U ترانزیستور اشباع شده
saturant U بحد اشباع رسیده
saturated soil paste U خمیر خاک اشباع
poly unsaturated fat U پلی چربی اشباع نشده
ethylene U هیدرو کربن اشباع نشده
polyunsaturated U دارای حلقههای اشباع نشده
soak U بوسیله مایع اشباع شدن
soaks U بوسیله مایع اشباع شدن
inundate U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
geraniol U الکل اشباع شده مایع و معطر
acetylene U هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
inundates U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundated U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundating U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
oilite bushing U بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
condensation shock U چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
age hardening U سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
zero air voids unit weight U وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
impregnate U لقاح کردن اشباع کردن
impregnates U لقاح کردن اشباع کردن
impregnating U لقاح کردن اشباع کردن
imbrue U مرطوب کردن اشباع کردن
chroma U اندازه رنگ کم رنگ و اشباع
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com