Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 53 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
virile strength
U
قوت مردی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
jilt
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
man
U
مردی
mans
U
مردی
manhood
U
مردی
masculinity
U
حالت مردی
masculinity
U
مردی
ladies' man
U
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' men
U
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
penis
U
الت مردی
penises
U
الت مردی
coiffure
U
مردی که سلمانی زنانه باشد
coiffures
U
مردی که سلمانی زنانه باشد
barman
U
مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
barmen
U
مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
unman
U
از مردی انداختن
unmanning
U
از مردی انداختن
unmans
U
از مردی انداختن
emasculate
U
از مردی انداختن
emasculated
U
از مردی انداختن
emasculates
U
از مردی انداختن
emasculating
U
از مردی انداختن
virility
U
مردی
virility
U
قوه مردی نیرومندی
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
co respondent
U
مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
desex
U
از مردی افتادن
desexualize
U
از مردی افتادن
emasculative
U
برنده نیروی مردی
emasculatory
U
برنده نیروی مردی
enslaver
U
زنی که مردی را اسیرزیبایی خودمیسازد
grass widower
U
مردی که از زنش جدا شده مرد بیوه
he is a man of queer habits
U
مردی است دارای عادتهای غریب
lady's man
U
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
man millner
U
مردی که بکارهای خرد وبیهوده می پردازند
membrum
U
الت مردی
penes
U
الت مردی
phallism
U
پرستش الت مردی
pintle
U
الت مردی
pudendal virile
U
اکت مردی
raftsman
U
مردی که الوار را بهم می چسباند
the man to whom you spoke
U
مردی که باوسخن گفتید
wirility
U
مردی رجولیت قوه مردی
wittol
U
مردی که میداند زن او خراب وفاحشه است
She married a man old eonugh to be her father.
U
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
I dare you to say it to his face.
U
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
I dare you tell her yourself .
U
اگر مردی خودت به او بگو؟
He has grown into a man .
U
برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
An old man.
U
پیر مردی.
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com