English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
queendom U قلمرو ملکه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
queens U ملکه
constitutional monarch U ملکه
queen U ملکه
queen U ملکه شدن
empresses U ملکه امپراتریس
empress U ملکه امپراتریس
queenliness U ملکه منشی
monarchs U ملکه شهریار
lady-in-waiting U ندیمه ملکه
queens U ملکه شدن
queenlike U ملکه وار
queenhood U سمت ملکه
queen dowager U ملکه بیوه
her majesty U در گفتگوی ملکه
queenly U درخور ملکه
ladies-in-waiting U ندیمه ملکه
lady in waiting U ندیمه ملکه
monarch U ملکه شهریار
queens bench division U دادگاه ملکه
reginal U ملکه منش
queenvictoria U ملکه ویکتوریا
rial U پادشاه ملکه
reginal U در خور ملکه
reginal U لایق ملکه
reigining beauty U ملکه وجاهت
tzarina U ملکه روسیه تزاری
dido U ملکه افسانهای کارتاژ
to queen it U ملکه وار رفتارکردن
ladies-in-waiting U مستخدمه مخصوص ملکه
lady in waiting U مستخدمه مخصوص ملکه
styled queen U ملقب یا موسوم به ملکه
regina U ملکه سلطنت کننده
lady-in-waiting U مستخدمه مخصوص ملکه
Victoriana U وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
queen can do no wrong U ملکه نمیتواند خطا کند
Elizabethan U مربوط به بدوره ملکه الیزابت
the rose of tehran U زیباترین زن یادختردرتهران ملکه وجاهت تهران
Victorian U مربوط به زمان سلطنت ملکه ویکتوریا
infanta U دختر پادشاه و ملکه اسپانیا یاپرتقال
queen's bounty U دستلافی که ملکه بزن سه قلوزاییده میدهد
Elizabethan architecture U معماری دوره ملکه الیزابت [انگلستان]
infante U جوانترین پسر پادشاه و ملکه اسپانیا و پرتقال
victorianism U سبک نویسندگی و شعر و طرزتفکر زمان ملکه ویکتوریا
queen of U دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
order of council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
shrievalty U قلمرو
circling U قلمرو
circle U قلمرو
circled U قلمرو
circles U قلمرو
milieu U قلمرو
kingdom U قلمرو
count palatine U قلمرو
bourgeon U قلمرو
home range U قلمرو
spheres U قلمرو
sphere U قلمرو
milieux U قلمرو
milieus U قلمرو
zones U قلمرو
orbits U قلمرو
area U قلمرو
orbit U قلمرو
areas U قلمرو
territories U قلمرو
realm U قلمرو
realms U قلمرو
zone U قلمرو
orbited U قلمرو
dominion U قلمرو
domain U قلمرو
territory U قلمرو
domains U قلمرو
queen can do no wrong U بیان اصل عدم مسئوولیت ملکه یاپادشاه است در سیستم مشروطه
territory of state U قلمرو دولت
subkingdom U قلمرو تابعه
realms U قلمرو سلطان
scope U قلمرو حوزه
regality U سلطنت قلمرو
realm U قلمرو سلطان
satrapy U قلمرو ساتراپ
viscounty U قلمرو ویکنت
dukedom U قلمرو دوک
popedom U قلمرو پاپ
lieutenancy U قلمرو ستوانی
archdeaconry U قلمرو و سرشماس
heathendom U قلمرو کفار
sultanates U قلمرو سلطان
jurisdication U حق قضاوت قلمرو
abbacy U قلمرو راهب
principality U قلمرو شاهزاده
principalities U قلمرو شاهزاده
sultanate U قلمرو سلطان
duchies U قلمرو دوک
grand duchy U قلمرو دوک
pashalic U قلمرو پاشا
diocese U قلمرو اسقف
dukedoms U قلمرو دوک
duchy U قلمرو دوک
knowledge domain U قلمرو اگاهی
dioceses U قلمرو اسقف
knowledge domain U قلمرو دانش
Aesthetic Movement U [جنبش هنرمندان آمریکایی و انگلیسی در احیای طراحی های باشکوه عصر ملکه ویکتوریا]
title of territory U مالکیت قلمرو کشور
barony U ملک یا قلمرو بارون
bailiwick U ناحیه قلمرو مامور
archbishopric U مقام یا قلمرو اسقف
diocesan U وابسته به قلمرو اسقف
prelature U قلمرو اسقف اعظم
purview U قلمرو اجراء چشم رس
kaiserdom U قلمرو حکومت قیصر
khanate U قلمرو حکومت خان
parsonage U قلمرو کشیش بخش
parsonages U قلمرو کشیش بخش
palatinate U ناحیه قلمرو کنت
seigneury U قلمرو حکومت لرد
archdiocese U قلمرو مذهبی اسقف اعظم
sovereignty U اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
in claisum U دریایی که در قلمرو کشورویژهای باشد
archduchy U قلمرو و حکومت دوک بزرگ
dominion U قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
seigniory U قلمرو امرای دوره ملوک الطوایفی
parish U بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
parishes U بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
closed sea U دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
count palatine U قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
extraterritorial U واقع درخارج قلمرو داخلی خارج مملکتی
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
vicariate U قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
vicarate U قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
reporting by axception U گزارشی که فقط حاوی اقلام خارج از قلمرو عادی بوده ونیازمند توجه مدیریت است
king dom U کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
sheikdom U شیخ نشین قلمرو شیخ
sheikhdom U شیخ نشین قلمرو شیخ
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com