Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
transmutable
U
قلب ماهیت یافتنی
transmutative
U
قلب ماهیت یافتنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
detectable
U
یافتنی
acquirable
U
یافتنی
makable
<adj.>
U
دست یافتنی
stretchable
U
بسط یافتنی
salvable
U
نجات یافتنی
retrievable
U
باز یافتنی
get table
U
دست یافتنی
depletable
U
تقلیل یافتنی
achievable
U
دست یافتنی
terminable
U
پایان یافتنی
achievable
<adj.>
U
دست یافتنی
doable
<adj.>
U
دست یافتنی
workable
<adj.>
U
دست یافتنی
executable
<adj.>
U
دست یافتنی
accessible
U
دست یافتنی
practicable
<adj.>
U
دست یافتنی
possible
[doable, feasible]
<adj.>
U
دست یافتنی
manageable
<adj.>
U
دست یافتنی
contrivable
<adj.>
U
دست یافتنی
feasible
<adj.>
U
دست یافتنی
makable
[spv. makeable]
<adj.>
U
دست یافتنی
makeable
<adj.>
U
دست یافتنی
traceable
U
جستجو کردنی یافتنی
protractile
U
بسط وتوسعه یافتنی
get at able
یافتنی پیدا کردنی
getatable
U
قابل دسترس توفیق یافتنی
superable
U
تفوق یافتنی فائق شدنی
navigating
U
ماهیت
essence
U
ماهیت
nature
U
ماهیت
natures
U
ماهیت
navigate
U
ماهیت
navigated
U
ماهیت
quiddity
U
ماهیت
navigates
U
ماهیت
human nature
U
ماهیت آدم
nature of the operation
U
ماهیت عملیات
mertis of the case
U
ماهیت دعوی
transmutation
U
قلب ماهیت
mattered
U
ماهیت جوهر
nature
U
ماهیت خوی
matter
U
ماهیت جوهر
mattering
U
ماهیت جوهر
matters
U
ماهیت جوهر
denaturation
U
قلب ماهیت
natures
U
ماهیت خوی
essence
U
وجود ماهیت
transubstantiation
U
قلب ماهیت
transubstantiate
U
قلب ماهیت کردن
transmutation
U
قلب ماهیت تکامل
transshape
U
تغییر ماهیت دادن
substantiate
U
ماهیت جسمانی دادن به
substantiating
U
ماهیت جسمانی دادن به
substantiated
U
ماهیت جسمانی دادن به
substantivize
U
دارای ماهیت کردن
substantiates
U
ماهیت جسمانی دادن به
coessentiality
U
هم جوهری وحدت ماهیت
substantive
U
دارای ماهیت واقعی حقیقی
ipso facto
U
بواسطه ماهیت خود فعل
anthroposophy
U
علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی
denature
U
طبیعت یا ماهیت چیزی راعوض کردن
demurs
U
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurring
U
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurred
U
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demur
U
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
objectify
U
خاصیت و ماهیت چیزی رامعین کردن
qualities
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
nature
[of things]
U
سرشت
[ماهیت]
[خوی]
[ذات]
[طبیعت]
the nature of the case
U
ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
His speech was in the nature of an apology.
U
ماهیت سخنرانی او
[مرد]
عذرخواهی بود.
quality
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
transmute
U
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
identified
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifying
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
transmuting
U
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmutes
U
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmuted
U
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
identification
U
حرف که بر کامپیوتر میزبان ارسال میشود تا ماهیت و محل کامپیوتر دور یا ترمینال مشخص شود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com