Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
luggage lockers
U
قفس های اسباب و اثاثیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Will you have our luggage sent up?
U
آیا ممکن است اسباب و اثاثیه من را بالا بفرستید؟
Could you help me carry my luggage?
U
ممکن است در حمل اسباب و اثاثیه ام به من کمک کنید؟
There is one piece missing.
یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
Take this luggage to the taxi, please.
لطفا این اسباب و اثاثیه را تاکسی حمل کنید.
Please take this luggage.
خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
Take this luggage to the bus, please.
لطفا این اسباب و اثاثیه را تا اتوبوس / تاکسی حمل کنید.
this luggage
U
این اسباب و اثاثیه
Where are the luggage lockers?
U
قفسه های ویژه اسباب و اثاثیه کجاست؟
Luggage
U
اسباب و اثاثیه
luggage van
U
واگن اسباب و اثاثیه
I'd like to leave my luggage, please.
من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم.
Can you help me with my luggage?
U
ممکن است اسباب و اثاثیه ام را حمل کنید؟
Where are the luggage trolleys?
U
چرخ دستی اسباب و اثاثیه کجا هستند؟
Other Matches
furnishings
U
اثاثیه
equipment
U
اثاثیه
the f. of a room
U
اثاثیه اطاق
gas fittings
U
اثاثیه گاز
disfurnish
U
بی اثاثیه کردن
dixings
U
اثاثیه مخلفات
unfurnished
U
بدون اثاثیه
props
U
اثاثیه صحنه نمایش
accomodation
U
تدارک جا اثاثیه تطابق
To rearrange the futniture.
U
اثاثیه ( مبلمان ) راجابجا کردن
pantechnicon van
U
یکجوربارکش برای بردن اثاثیه
tackled
U
اسباب
apparel
U
اسباب
tackle
U
اسباب
dixings
U
اسباب
doodads
U
اسباب
doodad
U
اسباب
lash up
U
اسباب
fixings
U
اسباب
tackles
U
اسباب
apparatus
U
اسباب
devices
U
اسباب
device
U
اسباب
rig
U
اسباب
rigged
U
اسباب
rigs
U
اسباب
tool
U
اسباب
articles
U
اسباب
article
U
اسباب
instrument
U
اسباب
things
U
اسباب
rigging
U
اسباب
accouterment
U
اسباب
tackling
U
اسباب
freehand
U
بی اسباب
removers
U
اسباب کش
remover
U
اسباب کش
mountings
U
اسباب
contraptions
U
اسباب
valuables
U
اسباب
gadget
U
اسباب
outfits
U
اسباب
outfit
U
اسباب
whigmaleerie
U
اسباب
whigmaleery
U
اسباب
instrumentally
U
با اسباب
contrivance
U
اسباب
free hand
U
بی اسباب
gadgets
U
اسباب
contrivances
U
اسباب
appliances
U
اسباب
free handed
U
بی اسباب
appliance
U
اسباب
geap
U
اسباب
contraption
U
اسباب
traps
U
اسباب
fittings and fixtures
U
اسباب و اثاثه
conspiracies
U
اسباب چینی
conspiracy
U
اسباب چینی
impedimenta
U
اسباب تاخیرحرکت
utensils
U
وسایل اسباب
plaything
U
اسباب بازی
playthings
U
اسباب بازی
implement
U
اسباب اجراء
implemented
U
اسباب اجراء
implementing
U
اسباب اجراء
implements
U
اسباب اجراء
tools
U
اسباب کار
utensil
U
وسایل اسباب
appurtenance
U
اسباب جهاز
furniture
U
سامان اسباب
malice
U
اسباب چینی
resonator
U
اسباب ارتعاش
rectifier
U
اسباب تقطیر
crimper
U
اسباب فردادن مو
purofier
U
اسباب پاک کن
disfurnish
U
بی اسباب کردن
inhalator
U
اسباب استنشاق
discommodity
U
اسباب زحمت
enginery
U
اسباب جنگی
exerciser
U
اسباب ورزش
causes of revelation
U
اسباب نزول
stamper
U
اسباب کوبیدن
trocar
U
اسباب بزل
military device
U
اسباب ارتشی
gear
U
اسباب لوازم
geared
U
اسباب لوازم
gears
U
اسباب لوازم
(be) put out
<idiom>
U
اسباب زحمت
caboodle
U
اسباب سفر
fishing gear
U
اسباب ماهیگیری
paraphernalia
U
اسباب لوازم
moves
U
اسباب کشی
engine
U
موتور اسباب
dragged
U
اسباب لایروبی
inconvenience
U
اسباب زحمت
toy
U
اسباب بازی
inconvenienced
U
اسباب زحمت
toys
U
اسباب بازی
inconveniences
U
اسباب زحمت
inconveniencing
U
اسباب زحمت
dumbbells
U
اسباب ورزشی
dumbbell
U
اسباب ورزشی
thing
U
اسباب دارایی
appliances
U
اسباب کار
moved
U
اسباب کشی
move
U
اسباب کشی
kits
U
اسباب کار
drag
U
اسباب لایروبی
appliance
U
اسباب کار
spare
U
اسباب یدکی
drags
U
اسباب لایروبی
slides
U
اسباب لغزنده
spared
U
اسباب یدکی
slide
U
اسباب لغزنده
kit
U
اسباب کار
moonlight fliting
U
اسباب کشی شبانه
surveying insatrument
U
اسباب نقشه برداری
lay out
U
اسباب خرده ریز
mathematical instrument
U
اسباب نگاره کشی
hatcher
U
اسباب جوجه گیری
peelers
U
اسباب پوست کن پلیس
equipage
U
اسباب و لوازم جنگی
peeler
U
اسباب پوست کن پلیس
shear
U
اسباب برش قیچی
instrumental drawing
U
نقشه کشی با اسباب
part
U
اسباب یدکی اتومبیل
emcumber
U
اسباب زحمت شدن
move house
U
اسباب کشی کردن
to shift to the new building
U
اسباب کشی کردن
piano player
U
اسباب پیانو زنی
moved
U
اسباب کشی کردن
moves
U
اسباب کشی کردن
partition
U
وسیله یا اسباب تفکیک
trangam
U
اسباب عجیب وغریب
toylike
U
مثل اسباب بازی
toyer
U
سازنده اسباب بازی
to put to inconvenience
U
اسباب زحمت شدن
take your w to another room
U
اسباب کارخودراباطاق دیگرببرید
spurtle
U
اسباب اتش همزن
to form a plot
U
اسباب چینی کردن
partitions
U
وسیله یا اسباب تفکیک
purofier
U
اسباب تصفیه گاز
move
U
اسباب کشی کردن
appurtenence
U
اسباب چیزهای وابسته
charge coupled device
U
اسباب تزویج علامت
device
U
دستگاه اسباب وسیله
churn
U
بوسیله اسباب گردنده
devices
U
دستگاه اسباب وسیله
apparatus
U
اسباب و وسایل ژیمناستیک
bauble
U
اسباب بازی بچه
encumbrance
U
اسباب زحمت گرفتاری
encumbering
U
اسباب زحمت شدن
encumbrances
U
اسباب زحمت گرفتاری
vinifacteur
U
اسباب شراب سازی
encumbers
U
اسباب زحمت شدن
baubles
U
اسباب بازی بچه
encumbered
U
اسباب زحمت شدن
encumber
U
اسباب زحمت شدن
churned
U
بوسیله اسباب گردنده
leeches
U
اسباب خون گیری
powder puff
U
اسباب پودر زنی
powder puffs
U
اسباب پودر زنی
dentifactor
U
اسباب دندان سازی
cumbrous
U
اسباب زحمت پرزحمت
roulette
U
اسباب قمار چرخان
churns
U
بوسیله اسباب گردنده
coffee roaster
U
اسباب بودادن قهوه
leech
U
اسباب خون گیری
conspiratress
U
اسباب چینی کردن
glee
U
ساز و نواز اسباب موسیقی
moves
U
اسباب کشی کردن تکان
To collect (pack)the household goods.
U
اسباب خانه را جمع کردن
moved
U
اسباب کشی کردن تکان
yoyo
U
نوعی اسباب بازی بچگانه
toiletry
U
لوازم ارایش اسباب توالت
agitator
U
اسباب بهم زدن مایعات
resistors
U
اسباب مقاوم دربرابر برق
move
U
اسباب کشی کردن تکان
resistor
U
اسباب مقاوم دربرابر برق
agitators
U
اسباب بهم زدن مایعات
sander
U
اسباب شن زنی چرخ سنباده
sequencer
U
اسباب سنجش توالی وتسلسل
take away your things
U
اسباب خود را از اینجا ببرید
vaulting
U
پرش از روی اسباب ژیمناستیک
i am sorry to trouble you
U
ببخشید اسباب زحمت شدم
scoops
U
اسباب مخصوص دراوردن چیزی
glove stretcher
U
اسباب گشادکردن پنجههای دستکش
scooping
U
اسباب مخصوص دراوردن چیزی
colour hard copy device
U
اسباب نسخه چاپی رنگی
filterpress
U
اسباب روغن گیری ازماهی
adjustments
U
الت تعدیل اسباب تنظیم
scooped
U
اسباب مخصوص دراوردن چیزی
scoop
U
اسباب مخصوص دراوردن چیزی
dynameter
U
اسباب سنجش قوه دوربین
mounting
U
اسباب سوار شدن یا کردن
resisters
U
اسباب مقاوم دربرابر برق
adjustment
آلت تعدیل اسباب تنظیم
calisthenics
U
ورزشهای تمرینی بدون اسباب
lithophone
U
اسباب کشف ریگ درابدان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com