Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
out
U
قطع کردن کشتن
out-
U
قطع کردن کشتن
outed
U
قطع کردن کشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
shoot
U
زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
shoots
U
زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
decimate
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
quench
U
کشتن یا خفه کردن
quenched
U
کشتن یا خفه کردن
quenches
U
کشتن یا خفه کردن
to nip or crush in the bud
U
در نخستین مرحله رشد کشتن یا پایمال کردن
to put any one out of the way
U
کسیرانهانی کشتن یابازداشت کردن
rub out
<idiom>
U
کاملا ویرا کردن ،کشتن
Other Matches
administers
U
کشتن
doin
U
کشتن
to send to glory
U
کشتن
kill
U
کشتن
dispatch
U
کشتن
despatches
U
کشتن
obtund
U
کشتن
despatching
U
کشتن
murders
U
کشتن
to put to the sword
U
کشتن
to carry off
U
کشتن
murdering
U
کشتن
murdered
U
کشتن
murder
U
کشتن
put to death
U
کشتن
dispatched
U
کشتن
killing
U
کشتن
capture
U
کشتن
to put out of the way
U
کشتن
administered
U
کشتن
captures
U
کشتن
killings
U
کشتن
to do to dcath
U
کشتن
capturing
U
کشتن
misdo
U
کشتن
benumb
U
کشتن
kills
U
کشتن
kill off
<idiom>
U
کشتن
administer
U
کشتن
dispatches
U
کشتن
to crush to death
U
کشتن
administering
U
کشتن
assassinated
U
کشتن
flesher
U
کشتن
to do for
U
کشتن
assassinating
U
کشتن
slay
U
کشتن
knock off
U
کشتن
assassinate
U
کشتن
burke
U
کشتن
assassinates
U
کشتن
smite
U
کشتن
smites
U
کشتن
smiting
U
کشتن
to put to death
U
کشتن
slake
U
کشتن
slaying
U
کشتن
amortize
U
کشتن
extinguish
U
کشتن
despatched
U
کشتن
extinguishes
U
کشتن
extinguishing
U
کشتن
slays
U
کشتن
slaked
U
کشتن
slakes
U
کشتن
to kill somebody
U
کسی را کشتن
cause to be kill
U
به کشتن دادن
to squeeze to death
U
با فشار کشتن
electrocuted
U
بابرق کشتن
shoot down
U
با گلوله کشتن
electrocute
U
بابرق کشتن
electrocutes
U
بابرق کشتن
pole ax
U
با تبرچکش کشتن
electrocuting
U
بابرق کشتن
kill
U
کشتن اهک
casue to be killed
U
به کشتن دادن
feticide
U
کشتن جنین
dispatches
U
کشتن شتاب
despatches
U
کشتن شتاب
slaying
U
باخشونت کشتن
slay
U
باخشونت کشتن
blood sport
U
کشتن شکار
blood sports
U
کشتن شکار
dispatch
U
کشتن شتاب
despatching
U
کشتن شتاب
prolicide
U
کشتن اخلاف
dispatched
U
کشتن شتاب
kills
U
کشتن اهک
slays
U
باخشونت کشتن
prey on (upon)
<idiom>
U
کشتن وخوردن
despatched
U
کشتن شتاب
to kill beef
U
گاو کشتن
to claim somebody's life
U
کسی را کشتن
put away
<idiom>
U
کشتن حیوانات
butcher
U
ادم خونریز کشتن
rat
U
موش گرفتن کشتن
mortifies
U
ریاضت دادن کشتن
mortified
U
ریاضت دادن کشتن
mortify
U
ریاضت دادن کشتن
in pride of grease
U
مناسب برای کشتن
butchers
U
ادم خونریز کشتن
butchering
U
ادم خونریز کشتن
murders
U
کشتن بقتل رساندن
attempt on somebody's life
U
قصد کشتن کسی
butchered
U
ادم خونریز کشتن
foredo
U
کشتن ویران ساختن
murder
U
کشتن بقتل رساندن
euthansia
U
کشتن از روی ترحم
fordo
U
کشتن ویران ساختن
murdering
U
کشتن بقتل رساندن
murdered
U
کشتن بقتل رساندن
coup de grace
U
کشتن از روی ترحم
to kill off
U
کشتن وازشران اسوده شدن
bite the dust
<idiom>
U
از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
To kI'll animals for food .
U
جانوران را برای غذا کشتن
electrocution
U
کشتن یا مرگ دراثر برق
prolicide
U
کشتن اولاد بچه کشی
self annihilation
U
کشتن نفس خود نابود سازی
spermatocide
U
منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
To kI'll someone in cold blood.
U
درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
lethal chamber
U
اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
spermatocidal
U
منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
spermicidal
U
منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
biocidal action
U
عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
antibiotic
U
مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
antibiotics
U
مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
moments of truth
U
هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
moment of truth
U
هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
to make ones blood run cold
U
کسی را از عصبانیت در اوردن یا کسی را کشتن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com