English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nonfeasance U قصور در انجام امری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
postulancy U کاندید نامزد انجام امری
sin of omission U گناه فروگذاری از انجام امری
to commit yourself to do something U خود را به انجام امری متعهد نمودن
to engage yourself to do something U خود را به انجام امری متعهد نمودن
pooled U عده کارمند اماده برای انجام امری
pool U عده کارمند اماده برای انجام امری
pools U عده کارمند اماده برای انجام امری
mutualize U بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
cunctation U قصور
neglecting U قصور
defult U قصور
shortcomings U قصور
defaults U قصور
shortcoming U قصور
debt U قصور
debts U قصور
failing U قصور
pretermission U قصور
neglect U قصور
laches U قصور
failure U قصور
neglected U قصور
neglects U قصور
non feasnce U قصور
default U قصور
failures U قصور
defaulted U قصور
negligence U قصور
defaulting U قصور
delinquency U قصور
failings U قصور
negligence U قصور کوتاهی
failures U کوتاهی قصور
failed U قصور کردن
failure U کوتاهی قصور
fails U قصور کردن
fail U قصور کردن
fail U رد شدن قصور ورزیدن
failed U رد شدن قصور ورزیدن
fails U رد شدن قصور ورزیدن
default U عدم پرداخت قصور کردن
defaulted U عدم پرداخت قصور کردن
defaults U عدم پرداخت قصور کردن
defaulting U عدم پرداخت قصور کردن
lose face <idiom> U به خاطراشتباه ،با قصور خجالت زده بودن
deferred maintenance U قصور و تاخیر در تعمیرماشین الات و غیره
imperatives U امری
imperative U امری
fiat U امری
fiats U امری
magistral U امری
jussive U کلمهء امری
factual U حقیقت امری
factually U حقیقت امری
jussive U حالت امری
imperative statement U حکم امری
whipping boy U وجه المصالحه امری
committed U متعهدبانجام امری نمودن
committing U متعهدبانجام امری نمودن
commit U متعهدبانجام امری نمودن
prolepsis U تقدیم یا تقدم امری
commits U متعهدبانجام امری نمودن
bring about U سبب وقوع امری شدن
to evolve a fact U چگونگی امری را فاهر کردن
prerequisite U شرط قبلی لازمه امری
betoken U دلالت کردن بر دال بر امری
hunching U فن احساس وقوع امری در اینده
hunches U فن احساس وقوع امری در اینده
hunched U فن احساس وقوع امری در اینده
hunch U فن احساس وقوع امری در اینده
to make inquires into a matter U در امری تحقیقات بعمل اوردن
precognition U الهام قبل ازوقوع امری
that is a thing U این امری است علیحده
prerequisites U شرط قبلی لازمه امری
preordain U قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
hindsight U درک یا فهم امری که واقع شده
to regard something as a matter of course U چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
to thrash out the truth U حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
boggle U دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
remainder U حالتی که وجودیافتن امری منوط به تحقق امر دیگری باشد
acatalectic U قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
feasability study U مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
presentiments U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
verifies U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
reversion U هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
warp tension U کشش نخ های تار [میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
terminuse ad quem U انجام
end all U انجام
effectuation U انجام
fulfilment U انجام
fulfillment U انجام
achievement U انجام
accomplishment U انجام
achievements U انجام
execution U انجام
performance U انجام
consummation U انجام
compietion U انجام
sequels U انجام
implemented U انجام
implements U انجام
implementing U انجام
sequel U انجام
commissioning U انجام
completion U انجام
implementation U انجام
enforcement U انجام
commissions U انجام
at last U سر انجام
implement U انجام
implementation U انجام
performances U انجام
commission U انجام
transaction U انجام
perform U انجام دادن
repetition U باز انجام
to carry into execution U انجام دادن
performing U انجام دهنده
to bring to effect U انجام دادن
to bring to an issve U انجام دادن
do up U انجام دادن
chars U انجام دادن
charring U انجام دادن
to be fulfilled U انجام گرفتن
char U انجام دادن
pending U در دست انجام
unfulfilled U انجام نشده
performs U انجام دادن
the d. of duty U انجام وفیفه
thrust line U خط حمله خط انجام تک
performed U انجام دادن
non-starter U کار نا انجام
feasibility U توانایی انجام
accomplishable U انجام دادنی
accomplisher U انجام دهنده
non-starters U کار نا انجام
achiever U انجام دهنده
repeats U باز انجام
do-it-yourself U خود انجام
accomplished U انجام شده
time-honoured U انجام کاریدردرازمدت
to make good U انجام دادن
honoured U انجام تعهد
honouring U انجام تعهد
honours U انجام تعهد
to go through U انجام دادن
to put through U انجام دادن
to follow out U انجام دادن
repetitions U باز انجام
effectual U انجام شدنی
honour U انجام تعهد
honors U انجام تعهد
accomplish U انجام دادن
accomplishes U انجام دادن
accomplishing U انجام دادن
unaided U انجام چیزیبدونکمکدیگران
unsporting U انجام حرکاتغیرورزشیدربرابرحریفدریکبازی
complier U انجام دهنده
completion of a contract U انجام یک قرارداد
honored U انجام تعهد
honoring U انجام تعهد
effect U انجام دادن
effected U انجام دادن
effecting U انجام دادن
make out <idiom> U انجام دادن
to do a thing the right way U انجام دادن
pays U انجام دادن
unaccomplished U انجام نشده
paying U انجام دادن
pay U انجام دادن
to carry through U انجام دادن
actions U انجام کاری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com