English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
purpose U قصد داشتن پیشنهادکردن
purposes U قصد داشتن پیشنهادکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
motions U پیشنهادکردن
motion U پیشنهادکردن
motioned U پیشنهادکردن
motioning U پیشنهادکردن
suggesting U پیشنهادکردن
suggested U پیشنهادکردن
suggest U پیشنهادکردن
advances U پیشنهادکردن
suggests U پیشنهادکردن
submitted U ارائه دادن پیشنهادکردن
submits U ارائه دادن پیشنهادکردن
submit U ارائه دادن پیشنهادکردن
submitting U ارائه دادن پیشنهادکردن
to r.someone as a U کسی رابرای سمتی پیشنهادکردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
own U داشتن
bear U در بر داشتن
bear U داشتن
relieving U داشتن
relieves U داشتن
owns U داشتن
relieve U داشتن
to go hot U تب داشتن
bears U داشتن
bears U در بر داشتن
owned U داشتن
to hold U داشتن
wanted U کم داشتن
to have U داشتن
want U کم داشتن
to be feverish U تب داشتن
to have f. U تب داشتن
to have possession of U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
to hold a meeting U داشتن
redolence U بو داشتن
monogyny U داشتن یک زن
to possess U داشتن
owning U داشتن
lackvt U کم داشتن
doubts U شک داشتن
possesses U داشتن
possess U داشتن
doubt U شک داشتن
having U داشتن
have U داشتن
doubted U شک داشتن
doubting U شک داشتن
lacks U کم داشتن
possessing U داشتن
intercommon U داشتن
lack U کم داشتن
lacked U کم داشتن
withholds U دریغ داشتن
minds U تصمیم داشتن
affording U استطاعت داشتن
minding U در نظر داشتن
afforded U استطاعت داشتن
minding U تصمیم داشتن
minds U در نظر داشتن
abhor بیم داشتن از
outclass U برتری داشتن بر
outclassing U برتری داشتن بر
outclassed U برتری داشتن بر
outclasses U برتری داشتن بر
abhor U تنفر داشتن از
affords U استطاعت داشتن
loathes U نفرت داشتن از
overlaps U اصطکاک داشتن
overlaps U اشتراک داشتن
value U گرامی داشتن
loathed U نفرت داشتن از
values U گرامی داشتن
valuing U گرامی داشتن
overlapped U اشتراک داشتن
protrude U برامدگی داشتن
overlapped U اصطکاک داشتن
afford U استطاعت داشتن
protruding U برامدگی داشتن
overlap U اشتراک داشتن
correlation U ارتباط داشتن
overlap U اصطکاک داشتن
protrudes U برامدگی داشتن
protruded U برامدگی داشتن
loathe U نفرت داشتن از
abhorred U تنفر داشتن از
confides U اعتماد داشتن به
requires U لازم داشتن
requiring U لازم داشتن
represent U نمایندگی داشتن
fluctuate U نوسان داشتن
represented U نمایندگی داشتن
debts U بدهی داشتن
debt U بدهی داشتن
spared U دریغ داشتن
spare U دریغ داشتن
represents U نمایندگی داشتن
desire U میل داشتن
required U لازم داشتن
require U لازم داشتن
confided U اعتماد داشتن به
confide U اعتماد داشتن به
fluctuates U نوسان داشتن
roll U تلاطم داشتن
rolled U تلاطم داشتن
rolls U تلاطم داشتن
fluctuated U نوسان داشتن
affect U دوست داشتن
affect U تمایل داشتن
affects U دوست داشتن
affects U تمایل داشتن
importing U اهمیت داشتن
imported U اهمیت داشتن
import U اهمیت داشتن
declares U افهار داشتن
declaring U افهار داشتن
may U امکان داشتن
bestowed U ارزانی داشتن
bestow U ارزانی داشتن
like U دوست داشتن
abhors U تنفر داشتن از
liked U دوست داشتن
likes U دوست داشتن
abhorring U تنفر داشتن از
mind U تصمیم داشتن
declare U افهار داشتن
bestowing U ارزانی داشتن
raises U برپا داشتن
raise U برپا داشتن
suspends U معوق داشتن
suspending U معوق داشتن
suspend U معوق داشتن
lasts U دوام داشتن
lasted U دوام داشتن
last U دوام داشتن
desires U میل داشتن
bestows U ارزانی داشتن
desiring U میل داشتن
mind U در نظر داشتن
vibrate U ارتعاش داشتن
scoots U سرعت داشتن
scooting U سرعت داشتن
scooted U سرعت داشتن
scoot U سرعت داشتن
deserves U استحقاق داشتن
deserve U استحقاق داشتن
believes U گمان داشتن
believed U گمان داشتن
believe U گمان داشتن
liaising U بستگی داشتن
liaising U رابطه داشتن
liaises U بستگی داشتن
liaises U رابطه داشتن
vibrated U ارتعاش داشتن
vibrates U ارتعاش داشتن
vibrating U ارتعاش داشتن
contradicts U تناقض داشتن با
disguises U نهان داشتن
contradicted U تناقض داشتن با
contradict U تناقض داشتن با
implying U دلالت داشتن
to be under deadline pressure U عجله داشتن
imply U دلالت داشتن
implies U دلالت داشتن
tolerating U طاقت داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com