English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i p to arrange an intrriew U قصد دارم که مصاحبهای ترتیب دهم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
random processing U پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
iam p to of knowing him U از اشنایی او افتخار دارم افتخار دارم که او را می شناسم
iam proud to know him U از شناسایی او افتخار دارم افتخار دارم که او رامیشناسم
chain U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chains U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
firing order U ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
I have a carton of cigarettes U من یک ... دارم.
I have a headache. U من سر درد دارم.
i intend to stay here U خیال دارم که ...
I have a question. U من یک سئوال دارم.
I'm in a hurry. من عجله دارم
I'm in a hurry. من عجله دارم.
I need my e U من دوست دارم
I am standing by you . I am right behind you . U هوایت را دارم
close the door please U خواهش دارم
i maintain U عقیده دارم که ...
i wish to stay here U میل دارم ...
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
I have tobacco. من یک توتون دارم.
it is in my recollection U یاد دارم
my a is 0 years U من 04سال دارم
I'm in doubt about it. U من بهش شک دارم.
own a house U خانهای دارم
I agree. U قبول دارم.
i have a suit to the shah U به شاه عرض دارم
I have cigar U من یک سیگار برگ دارم.
i have a silk rug Štoo U یک قالیچه ابریشمی هم دارم
i have a hunch that U بیم یافن ان دارم که ...
I have a pain in my chest. U سینه درد دارم
I feel nauseated. U حالت تهوع دارم.
i humbly request that U خواهش عاجزانه دارم که ...
i have a hunch that U سخت گمان دارم که
i am on the wrong side of 0 U من بیش از 05 سال دارم
I am over 50 years old. U من ۵۰ سال بیشتر دارم.
i am famishing U از گرسنگی دارم می میرم
i am rials in pocket U سه ریال در جیب دارم
i am reluctant to go U اکراه دارم از رفتن
I'm on a diet. من رژیم غذایی دارم.
I believe in God. U من به خدا ایمان دارم.
i am purposed to go U در نظر دارم بروم
I feel like throwing up. <idiom> U دارم بالا میارم.
i am busy at the moment U اکنون کار دارم
I have an appointment with the dentist. U با دندانساز قرار دارم
i stand to it that U جدا عقیده دارم که
I owe her a grudge U حق دارم که با اولج باشم
i yearn for U ارزوی استراحت دارم
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
I am positive that ... U من اطمینان کامل دارم که ...
I am staying at the hotel. U در هتل منزل دارم.
I am beginning to realize ( understand ) . U کم کم دارم متوجه می شوم
I am deae beat . I am tired out . U از خستگی دارم غش می کنم
I am in a great hurry . I am pressed for time . U خیلی عجله دارم
i am purposed to go U قصد دارم بروم
I have a credit card. من کارت اعتباری دارم.
I would like to know the truth. U من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
i am in a hurry for it U عجله دارم یا در شتاب هستم
i heed your help U به مساعدت شما احتیاج دارم
I am very busy today . U امروز خیلی کار دارم
i have worse to tell you U بدتر از این دارم که بشمابگویم
do tell me U خواهش دارم بمن بگویید
I have a date with my fiandee. U با نامزدم قرار ملاقات دارم
please dont forget it U خواهش دارم فراموش نکنید
i have a suit to the shah U عریضه برای شاه دارم
I have all kinds of problems. U هزار جور گرفتار ؟ دارم
He owes me some money. U از او پول می خواهم (طلب دارم )
I am thinding of going to Europe. U خیال دارم به اروپ؟ بروم
I am going on twenty. U دارم می روم توی 20سالگی ؟
I'll need a plot of land . U یک قطعه زمین لازم دارم
I like it. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
much as I'd like to <idiom> U با اینکه اینقدر دوست دارم
i have come on business U کاری دارم اینجا امدم
I'm working on it. U دارم روش کار میکنم.
I have to study U من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
i own to having done it U اقرار دارم که ان کار را کرده ام
I live a very regular life . U زندگی خیلی منظمی دارم
i intend to stay here U قصد دارم اینجا بمانم
I love her with my whole being . U با تمام وجود دوستش دارم
I have a steady monthly income. U درآمد ماهیانه ثابتی دارم
It pleases me. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
thank tou for that book U خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
pray consider my case U خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
I am working here non-stop. U یک بند دارم اینجا کار می کنم
I have a position ( post ) of great responsibility in this company . U دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
I would like to learn the truth. U من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
i have as many books as you U کتاب شما دارید منهم دارم
i insist that he is innocent U جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i life that better U انرا بیشتر از همه دوست دارم
i please to do it U خوش دارم که این کار را بکنم
i rely solely on god... U تنها به خدا تکیه ... دارم وبس
I intend to buy a car . U خیال دارم یک ماشین ( اتوموبیل ) بخرم
I am looking for work ( ajob). U دارم دنبال کار( شغل ) می گردم
I'm sure we can come to some arrangement. U من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
i insist on his innocence U جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
I'm starving [to death] . U از گرسنگی دارم میمیرم. [اصطلاح مجازی]
I have a son your age. U پسری دارم بسن ( وسال) شما
i intend my son for the bar U خیال دارم پسرم را بگذارم وکالت کند
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
My clothes are a witness to my poverty. U لباسی که بتن دارم شاهد فقر است
Can I go earlier today, just as a special exception? U اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
I have a free hand in this matter. U دراینکار دستم باز است ( اختیارات دارم )
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. U بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
Is there enough time to change trains? U آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
iam impatient to go U دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
i insist on your being present U جدا` عقیده دارم که شما بایدحضور داشته باشید
From your lips to God's ears! <idiom> U امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
I am in the habit of sleeping late on Friday mornings. U عادت دارم جمعه ها صبح دیر از خواب بیدار می شوم
AFAIK U خلاصه عبارت انگلیسی: تا آنجایی که خبر دارم که در ایمیل یا چت استفاده می شود
immethodical U بی ترتیب
organization U ترتیب
assortment U ترتیب
organizations U ترتیب
random U بی ترتیب
randomly U بی ترتیب
configuration U ترتیب
orderless U بی ترتیب
collocation U ترتیب
disorderly U بی ترتیب
configurations U ترتیب
regularity U ترتیب
assortments U ترتیب
organisations U ترتیب
kelter U ترتیب
anomaly U بی ترتیب
anomalies U بی ترتیب
ordering U ترتیب
arrangements U ترتیب
arrangement U ترتیب
kelter or kilter U ترتیب
in series U به ترتیب
arr U ترتیب
lay out U ترتیب
arramgement U ترتیب
arrangment U ترتیب
orderliness U ترتیب
respectively U به ترتیب
catenation U ترتیب
ataxic U بی ترتیب
managements U ترتیب
regularities U ترتیب
out of kelter U بی ترتیب
serialization U ترتیب
set up U ترتیب
ordonnance U ترتیب
system U ترتیب
to make an arrangement U ترتیب
order U ترتیب
to order <idiom> U به ترتیب
management U ترتیب
regvlarity U ترتیب
irregular U بی ترتیب
sequence U ترتیب
pial U بی ترتیب
sequences U ترتیب
systems U ترتیب
pans U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan- U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
critical assembly U ترتیب بحرانی
kelter U بی ترتیب مختل
connecting arrangement U ترتیب متصل
march order U ترتیب راهپیمایی
sequencing U ترتیب دهی
sort key کلید ترتیب
connecting arrangement U ترتیب پیوسته
collating sequence U ترتیب تلفیقی
compose sequence U ترتیب ساختگی
control sequence U ترتیب کنترل
sequencing U ترتیب گذاری
sequencer U ترتیب سنج
sequence control U کنترل ترتیب
sequence check U مقابله ترتیب
relative location U ترتیب نسبی
rearrngement U ترتیب مجد د
lighting scheme U ترتیب روشنایی
expandede order U ترتیب مبسوط
fifo U به ترتیب ورود
partial order U پاره ترتیب
firing order U ترتیب احتراق
partial order U ترتیب جزئی
random fill U خاکریز بی ترتیب
desultorily U بطور بی ترتیب
gradational U به ترتیب درجه
order of battle U ترتیب نیرو
indue order U به ترتیب صحیح
curialism U ترتیب دربارپاپ
sequence number U شماره ترتیب
data set U ترتیب داده
decreasing order U ترتیب کاهنده
in chronological order U به ترتیب تاریخ
sequence counter U ترتیب شمار
descending order U ترتیب نزولی
descending sort U ترتیب نزولی
first in first out U به ترتیب ورود
for this purpose <adv.> U به این ترتیب
arrangement U ترتیب تنظیم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com