Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to show ones cards
U
قصد خودرا اشکارکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
wrathful
U
عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
Other Matches
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
wreaks
U
اشکارکردن
disclosing
U
اشکارکردن
discloses
U
اشکارکردن
disclose
U
اشکارکردن
unhood
U
اشکارکردن
unbonnet
U
اشکارکردن
wreak
U
اشکارکردن
airs
U
اشکارکردن
aired
U
اشکارکردن
air
U
اشکارکردن
wreaked
U
اشکارکردن
wreaking
U
اشکارکردن
to lay bare
U
اشکارکردن
display
U
اشکارکردن نمایش
displays
U
اشکارکردن نمایش
displayed
U
اشکارکردن نمایش
displaying
U
اشکارکردن نمایش
develop
U
توسعه دادن اشکارکردن
bare
U
برهنه کردن اشکارکردن
announced
U
اشکارکردن مدرک دادن
announce
U
اشکارکردن مدرک دادن
barer
U
برهنه کردن اشکارکردن
bares
U
برهنه کردن اشکارکردن
barest
U
برهنه کردن اشکارکردن
announces
U
اشکارکردن مدرک دادن
announcing
U
اشکارکردن مدرک دادن
baring
U
برهنه کردن اشکارکردن
develops
U
توسعه دادن اشکارکردن
bared
U
برهنه کردن اشکارکردن
opens
U
افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
opened
U
افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open
U
افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
to rangeoneself
U
خودرا
to d. oneself up
U
خودرا گرفتن
to dress up
U
خودرا اراستن
he pretended to be asleep
U
خودرا بخواب زد
to a onself
U
خودرا اراستن
to suppress one's propensities
U
خودرا فرونشاندن
to boure one's way
U
راه خودرا بزوربازکردن
self assertion
U
خودرا جلو اندازی
to compromise oneself
U
خودرا مظنون یا رسواکردن
off one's chest
<idiom>
U
خودرا خالی کردن
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
To go through fire and water.
U
خودرا به آب وآتش زدن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
to a. one selt
U
انتقام خودرا کشیدن
to a one's right
U
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to veil oneself
U
روی خودرا پوشاندن
to express one self
U
مقاصد خودرا فهماندن
To step aside . to shy from . To withdraw .
U
خودرا کنا رکشیدن
topull oneself together
U
خودرا جمع کردن
back-pedal
U
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalled
U
حرف خودرا پس گرفتن
to try one's luck
U
بخت خودرا ازمودن
to sun one self
U
خودرا افتاب دادن
to sow one's wild oats
U
چل چلی خودرا کردن
to slake one's revenge
U
انتقام خودرا گرفتن
to plume oneself
U
با پیرایه خودرا اراستن
to pay one's way
U
خرج خودرا دراوردن
to pick up oneself
U
خودرا نگاه داشتن
back-pedalling
U
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedals
U
حرف خودرا پس گرفتن
pontify
U
خودرا مقدس نمودن
one's accomplice
U
همدست خودرا لودادن
he betray himself
U
او خودرا رسوا ساخت
flattens
U
روحیه خودرا باختن
minces
U
حرف خودرا خوردن
flatten
U
روحیه خودرا باختن
insconce
U
خودرا جای دادن
mince
U
حرف خودرا خوردن
underplayed
U
دست خودرا ادا نکردن
to keep the wolf from the door
U
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to bridle one's own tongue
U
جلوی زبان خودرا گرفتن
To set ones hopes on something.
U
امید خودرا به چیزی بستن
to givein one's a.
U
موافقت خودرا اعلام کردن
to addict oneself
U
عادت کردن خودرا معتادکردن
To play ones part .
U
نقش خودرا بازی کردن
to detain one's due
U
بدهی خودرا نگه داشتن
underplaying
U
دست خودرا ادا نکردن
to lay down ones arms
U
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to play one's role
U
وفیفه خودرا انجام دادن
to use one's d.
U
عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to stay one's stomach
U
شکم خودرا اندکی سیرکردن
to stand to one's duty
U
وفیفه خودرا انجام دادن
underplays
U
دست خودرا ادا نکردن
to serve one's term
U
خدمت خودرا انجام دادن
to recover damages
U
خسارت خودرا جبران کردن
to protrude one's tongue
U
زبان خودرا بیرون انداختن
underplay
U
دست خودرا ادا نکردن
to provide oneself
U
خودرا اماده یا مجهز کردن
to play possum
U
خودرا بنا خوشی زدن
to declare oneself
U
قصد خودرا افهار کردن
To set ones watch .
U
ساعت خودرا میزان کردن
go to pieces
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
hold one's ground
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
say one's piece
<idiom>
U
آشکارا نظر خودرا گفتن
take in stride
<idiom>
U
خودرا به باد سرنوشت دادن
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
get out of hand
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
to cut ones way
U
راه خودرا ازموانع بازکردن
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
to change one's course
U
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
hold one's own
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
o bey your parents
U
والدین خودرا اطاعت کنید
for all one is worth
<idiom>
U
تمام سعی خودرا کردن
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
turn kings evidence
U
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
to repeat oneself
U
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
show him your ticket
U
بلیط خودرا باو نشان دهید
to a oneself
U
خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to carry oneself
U
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to calculate on
U
فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
to bridle one's anger
U
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
he lost his reason
U
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
To extend the scope of ones activities .
U
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
to perform one's oromise
U
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
slosh
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
sloshes
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
To consume all ones energy .
U
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
sloshing
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
to weigh one's word
U
سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
To perfect oneself in a foreign language .
U
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to take up one'sindentures
U
سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
preens
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preening
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preened
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preen
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to be even witn any one
U
انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
to lick one's
U
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
mudlark
U
اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
to continue one's progress
U
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
to do ones endeavour
U
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
jilted
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
He was engrossed in conversation .
U
فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
jilting
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilt
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to secure a debtby a mortagage
U
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to make a p of one's learing
U
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to ingratite oneself
U
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
flip one's lid
<idiom>
U
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
to cry peccavi
U
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
myrmidon
U
یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
doctrinaire
U
کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
to idulge oneself in drinking
U
بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
solipsism
U
فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
say's law
U
عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
limit state
U
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
curie point
U
دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
to express one's heartfelt
U
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
personate
U
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to pretend illness
U
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
to put oa a semblance of anger
U
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
To cast ones vote.
U
رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
to put in for
U
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
purgation
U
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com