Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 186 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He swore to having paid for the goods .
U
قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
equation of exchange
U
متوسط قیمت کالاها و خدمات نهائی و مقدار تولید کالاها وخدمات
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything.
U
او
[زن]
گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او
[زن]
کلا همه چیز می خورد.
finished
U
پرداخته
polished
U
پرداخته
duty paid
U
گمرک پرداخته
omittance is no quit tance
U
بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
cancelled cheque
U
چکی که وجه ان را بانک به اورنده چک پرداخته است
He had a nast fall.
U
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
goods
U
کالاها
class of suplies
U
طبقه کالاها
dunnage
U
حفاظ کالاها
commodity agreements
U
قرارداد کالاها
subsitute
U
جانشینی کالاها
complete substitution
U
جانشینی کالاها
materiel cognizance
U
مدیریت کالاها
class of suplies
U
گروه کالاها
goods and services
U
کالاها و خدمات
shipping
U
ارسال کالاها
packing
U
ماده محافظ کالاها.
consolidate goods
U
کالاها را ادغام کردن
prestowage plan
U
طرح باربندی کالاها
shipment sponsor
U
مسئول ارسال کالاها
supplied
U
تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
supply
U
تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
supplying
U
تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
quality control
U
کنترل کیفیت مواد و یا کالاها
shipment unit
U
یکان مسئول ارسال کالاها
marshalling yard
U
محوطه تفکیک و دسته بندی کالاها
materiel history
U
خلاصه وضعیت قطعات ووسایل یا کالاها
The goods were shipped by air .
U
کالاها از راه هوا ( هوائی ) حمل شد
daily movement summary
U
خلاصه وضعیت حرکت کشتیهادر روز یا کالاها
shipping
U
امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
point of sale
U
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
port of embarkation
U
بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
pos
U
محلی در مغازه که قیمت کالاها پرداخت میشود
service marking
U
علایم و مشخصات تجارتی که روی کالاها یا مهمات حک میشود
marshalling yard
U
محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
management coding
U
سیستم کد بندی و علامت گذاری کالاها و ذخایر از نظرمدیریت توزیع
honey combing
U
روش انبار کردن و تخلیه کالاها به طریقه لانه زنبوری و خوشهای
packing
U
عمل قرار دادن کالاها در جعبه و بسته بندی آنها برای مغازه ها
staging base
U
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
veil of money
U
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
free trade
U
شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
punch-ups
U
زد و خورد
prize fighting
U
زد و خورد
passage of arms
U
زد و خورد
engagements
U
زد و خورد
punch-up
U
زد و خورد
engagement
U
زد و خورد
ate
U
خورد
encounters
U
زد و خورد
encountering
U
زد و خورد
feedback
U
پس خورد
encountered
U
زد و خورد
encounter
U
زد و خورد
feeds
U
خورد
feed
U
خورد
passage at arms
U
زدو خورد
parallel feed
U
خورد موازی
misfeed
U
سوء خورد
melec
U
زدو خورد
pin feed
U
خورد سنجاقی
feedback
U
باز خورد
drank
U
نوشابه خورد
pulverizer
U
خورد کننده
regulating slack
U
خورد دادن
to sinister in
U
خورد رفتن
to rub a thing in
U
چیزیرا خورد
the timber warped
U
تیرپیچ خورد
waterline
U
خط بر خورد اب باکشتی
squish
U
خورد کردن
drank
U
خورد سرکشید
self absorbed
U
در خورد فرورفته
in-fighting
U
زد و خورد از فاصلهی کم
eating
U
خورد و خوراک
face up feed
U
خورد رو به بالا
face down feed
U
خورد رو به پایین
he partook of fare
U
ازخوراک ما خورد
he drank himself to death
U
خورد که مرد
cross feed
U
خورد متقابل
it ran into ten editions
U
ده چاپ خورد
drank
U
عرق خورد
feedback circuit
U
مدار پس خورد
card feed
U
خورد کارت
My head hit the wall.
U
سرم خورد به دیوار
overwhelming
U
خورد کننده پرقدرت
He is good for nothing.
U
به هیچ دردنمی خورد
the ship struck a arock
U
کشتی بسنگ خورد
the ship was snagged
U
کشتی بچیزی خورد
eating disorder
U
اختلال خورد و خوراک
overwhelmingly
U
خورد کننده پرقدرت
It wI'll pass off without one single incident
U
آب از آب تکان نخواهد خورد
It melts in the mouth.
U
مثل آب مشروب می خورد
whang
U
صدای بر خورد دو جسم
He fell on his face.
U
با صورت خورد زمین
I don't believe that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
I don't expect that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
He sprained (twisted) his ankle.
U
پایش پیچ خورد
I am in a good mood today.
U
حالش بهم خورد
It is of no use to me. I have no use for it.
U
بدرد من نمی خورد
diners
U
کسی که شام می خورد
diner
U
کسی که شام می خورد
he sprained his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
it is quite another story now
U
ان دفتر را گاو خورد
warfare
U
نزاع زدو خورد
THere is not even a ripple in the water .
<proverb>
U
آب از آب تکان نمى خورد .
The stone struch me on the face.
U
سنگ خورد به صورتم
he wrenched his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
a dog in the manger
<idiom>
U
نه خود خورد نه کس دهد
At the beginning of the month (year).
U
سرش ؟ بسنگ خورد
I wont budge an inch.
U
من که از جایم تکان نخواهم خورد
She eats extraordinary quantities.
U
او
[زن]
مقدار فوق العاده ای را می خورد.
pain in the neck
U
آدم
[چیز]
اعصاب خورد کن
You're a pain in the neck!
U
اعصاب آدم را خورد می کنی!
I heard a sound .
U
صدائی به گوشم خورد( رسید )
He drank himself to death.
U
آنقدر مشروب خورد تامرد
Appearances are deceptive.
U
فریب ظاهر رانباید خورد
They became estranged . They fell out .
U
میانه آنها بهم خورد
He is as cool as a cucumber.
<idiom>
U
آب تو دلش تکان نمی خورد.
Where does this street lead on to ?
U
این خیابان یکجا می خورد ؟
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
U
نان را به نرخ روز مى خورد .
The ball hit the wall and bounced back.
U
توپ خورد به دیوار وبرگشت
force-feeds
U
به زور به خورد کسی دادن
he was given 0 lashes
U
بیست ضربه شلاق خورد
it puckered up in sewing
U
درضمن دوختن چین خورد
window panes
U
باران با صدا به پنجره می خورد
they came to a rupture
U
میانه انها بهم خورد
to blow out one's brains
U
اعصاب کسی را خورد کردن
The bell goes at 9 .
U
ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
force-feed
U
به زور به خورد کسی دادن
abstemious
U
ممسک در خورد ونوش و لذات
force-fed
U
به زور به خورد کسی دادن
force-feeding
U
به زور به خورد کسی دادن
S HTTP
U
سیستمی که خط امنیتی بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده ایجاد تا به کاربران امکان پرداخت قیمت کالاها از طریق اینترنت بدهد
cumulative delivery diagram
U
منحنی تحویل تراکمی نموداری که نحوه تحویل کالاها را نشان میدهد
open storage
U
انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
circulation control
U
کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
secure encryption payment protocol
U
سیستمی که یک اتصال امن بین جستجوگرکاربر ووب سایت فروشنده ایجاد میکند تا کاربران بتوانند قیمت کالاها را روی اینترنت بپردازند
cousins
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
engrain
U
درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
we missed our mark
U
تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
He tripped and fell .
U
پایش گیر کرد وزمین خورد
The blow made my head swin.
U
در اثر ضربه سرم گیج خورد
He is most suitable for brain work .
U
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
numbly
U
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
cousin
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
A few spelling errors caught my eye.
U
چند غلط املایی به چشمم خورد
pabulum
U
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
the door banged
U
درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.
U
من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)
U
بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
income effect
U
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
This car wI'll do beautifully .
U
این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
He swore off smoking cigarettes .
U
قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?
U
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
The way he eats his food disgusts
[revolts]
[repulses]
me.
U
به نحوه ای که او
[مرد]
غذا می خورد حال من را بهم می زند.
bounce shot
U
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
If you criticize him, it's like a red rag to a bull.
U
اگر از او
[مرد]
انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
SEPP
U
سیستم تامین کننده خط امن بین جستجوگری کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان فروش کالاها از طریق اینترنت میدهد
income velocity of money
U
سرعت گردش درامدی پول متوسط تعداد دفعاتی که یک واحد پول روی کالاها وخدمات در طول سال مصرف میشود
alley shot
U
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
half volley
U
پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
He lost control of the car and swerved towards a tree.
U
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
to interlock levers
U
اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
fish cake
U
نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
secure transaction technology
U
سیستم ساخت ماکروسافت برای ایجار اتصال ایمن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت کالاها روی اینترنت میدهد
packaging
U
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
slap shot
U
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouse
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
collective goods
U
کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
releasing officer
U
افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
This stone wont lift.
U
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov.
<proverb>
U
چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
my words hurt his feelings
U
سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
berber knot
U
گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
perjurer
U
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
you shall rue it
U
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
that will not serve ourp
U
این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
labor theory of value
U
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
Memling motif
U
طرح گل مملینگ
[این طرح الهام گرفته شده از آثار هنرمند بلژیکی قرن پانزدهم میلادی، هانس مملینگ است که در فرش های آن ناحیه به چشم می خورد.]
Mother-daughter boteh design
U
طرح بته جقه مادر و بچه
[این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com