Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He swore off smoking cigarettes .
U
قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything.
U
او
[زن]
گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او
[زن]
کلا همه چیز می خورد.
He had a nast fall.
U
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
passage of arms
U
زد و خورد
engagement
U
زد و خورد
engagements
U
زد و خورد
prize fighting
U
زد و خورد
punch-up
U
زد و خورد
feedback
U
پس خورد
ate
U
خورد
punch-ups
U
زد و خورد
feed
U
خورد
feeds
U
خورد
encounter
U
زد و خورد
encountered
U
زد و خورد
encountering
U
زد و خورد
encounters
U
زد و خورد
passage at arms
U
زدو خورد
pulverizer
U
خورد کننده
he drank himself to death
U
خورد که مرد
he partook of fare
U
ازخوراک ما خورد
self absorbed
U
در خورد فرورفته
pin feed
U
خورد سنجاقی
it ran into ten editions
U
ده چاپ خورد
melec
U
زدو خورد
misfeed
U
سوء خورد
waterline
U
خط بر خورد اب باکشتی
to rub a thing in
U
چیزیرا خورد
to sinister in
U
خورد رفتن
the timber warped
U
تیرپیچ خورد
squish
U
خورد کردن
parallel feed
U
خورد موازی
regulating slack
U
خورد دادن
feedback circuit
U
مدار پس خورد
in-fighting
U
زد و خورد از فاصلهی کم
eating
U
خورد و خوراک
drank
U
عرق خورد
card feed
U
خورد کارت
cross feed
U
خورد متقابل
drank
U
نوشابه خورد
drank
U
خورد سرکشید
feedback
U
باز خورد
face down feed
U
خورد رو به پایین
face up feed
U
خورد رو به بالا
a dog in the manger
<idiom>
U
نه خود خورد نه کس دهد
He fell on his face.
U
با صورت خورد زمین
The stone struch me on the face.
U
سنگ خورد به صورتم
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
At the beginning of the month (year).
U
سرش ؟ بسنگ خورد
It is of no use to me. I have no use for it.
U
بدرد من نمی خورد
It wI'll pass off without one single incident
U
آب از آب تکان نخواهد خورد
He sprained (twisted) his ankle.
U
پایش پیچ خورد
THere is not even a ripple in the water .
<proverb>
U
آب از آب تکان نمى خورد .
whang
U
صدای بر خورد دو جسم
It melts in the mouth.
U
مثل آب مشروب می خورد
overwhelming
U
خورد کننده پرقدرت
I am in a good mood today.
U
حالش بهم خورد
My head hit the wall.
U
سرم خورد به دیوار
He is good for nothing.
U
به هیچ دردنمی خورد
the ship was snagged
U
کشتی بچیزی خورد
the ship struck a arock
U
کشتی بسنگ خورد
diner
U
کسی که شام می خورد
he sprained his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
I don't expect that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
it is quite another story now
U
ان دفتر را گاو خورد
eating disorder
U
اختلال خورد و خوراک
I don't believe that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
warfare
U
نزاع زدو خورد
he wrenched his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
diners
U
کسی که شام می خورد
overwhelmingly
U
خورد کننده پرقدرت
You're a pain in the neck!
U
اعصاب آدم را خورد می کنی!
I wont budge an inch.
U
من که از جایم تکان نخواهم خورد
Where does this street lead on to ?
U
این خیابان یکجا می خورد ؟
The bell goes at 9 .
U
ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
He is as cool as a cucumber.
<idiom>
U
آب تو دلش تکان نمی خورد.
I heard a sound .
U
صدائی به گوشم خورد( رسید )
abstemious
U
ممسک در خورد ونوش و لذات
Appearances are deceptive.
U
فریب ظاهر رانباید خورد
The ball hit the wall and bounced back.
U
توپ خورد به دیوار وبرگشت
He drank himself to death.
U
آنقدر مشروب خورد تامرد
they came to a rupture
U
میانه انها بهم خورد
to blow out one's brains
U
اعصاب کسی را خورد کردن
window panes
U
باران با صدا به پنجره می خورد
it puckered up in sewing
U
درضمن دوختن چین خورد
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
U
نان را به نرخ روز مى خورد .
he was given 0 lashes
U
بیست ضربه شلاق خورد
force-fed
U
به زور به خورد کسی دادن
force-feed
U
به زور به خورد کسی دادن
force-feeding
U
به زور به خورد کسی دادن
force-feeds
U
به زور به خورد کسی دادن
pain in the neck
U
آدم
[چیز]
اعصاب خورد کن
They became estranged . They fell out .
U
میانه آنها بهم خورد
She eats extraordinary quantities.
U
او
[زن]
مقدار فوق العاده ای را می خورد.
pabulum
U
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
The blow made my head swin.
U
در اثر ضربه سرم گیج خورد
He tripped and fell .
U
پایش گیر کرد وزمین خورد
He is most suitable for brain work .
U
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.
U
من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
numbly
U
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
engrain
U
درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
A few spelling errors caught my eye.
U
چند غلط املایی به چشمم خورد
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)
U
بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
cousins
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
we missed our mark
U
تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
the door banged
U
درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
cousin
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
This car wI'll do beautifully .
U
این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
He swore to having paid for the goods .
U
قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?
U
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
bounce shot
U
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
The way he eats his food disgusts
[revolts]
[repulses]
me.
U
به نحوه ای که او
[مرد]
غذا می خورد حال من را بهم می زند.
If you criticize him, it's like a red rag to a bull.
U
اگر از او
[مرد]
انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
He lost control of the car and swerved towards a tree.
U
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
half volley
U
پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
alley shot
U
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
fish cake
U
نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
to interlock levers
U
اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
slap shot
U
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouses
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouse
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov.
<proverb>
U
چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
This stone wont lift.
U
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
my words hurt his feelings
U
سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
you shall rue it
U
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
that will not serve ourp
U
این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
perjurer
U
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
berber knot
U
گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
Memling motif
U
طرح گل مملینگ
[این طرح الهام گرفته شده از آثار هنرمند بلژیکی قرن پانزدهم میلادی، هانس مملینگ است که در فرش های آن ناحیه به چشم می خورد.]
Mother-daughter boteh design
U
طرح بته جقه مادر و بچه
[این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com