English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rading party U قسمت مامور دستبرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
raiding party U قسمت مامور دستبرد یا تاخت
Other Matches
rading party U قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
raiding party U قسمت مامور کمین
task element U قسمت مامور اجرای عملیات
delegate U مامور فرستاده مامور کردن
delegating U مامور فرستاده مامور کردن
delegates U مامور فرستاده مامور کردن
delegated U مامور فرستاده مامور کردن
sneak raid U دستبرد
larceny U دستبرد
robbery U دستبرد
rapine U دستبرد
misappropriation U دستبرد
robberies U دستبرد
defalcation U دستبرد
peculation U دستبرد
housebreaking U دستبرد بخانه
steal U دستبرد زدن
move in on <idiom> U دستبرد زدن
embezzles U دستبرد زدن به
burgling U دستبرد زدن
sneak raid U دستبرد سریع
burgle U دستبرد زدن
burgles U دستبرد زدن
burgled U دستبرد زدن
rob U دستبرد زدن
robbing U دستبرد زدن
robs U دستبرد زدن
robbed U دستبرد زدن
steals U دستبرد زدن
embezzling U دستبرد زدن به
embezzle U دستبرد زدن به
embezzled U دستبرد زدن به
peculation U دستبرد در مال دولت
butted U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
quartersaw U الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terneplate U ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora U پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terne U ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
plank U قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling U حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone U که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section U رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing U انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
sections U قسمت قسمت کردن برش دادن
section U قسمت قسمت کردن برش دادن
fanfold U یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttles U حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles U قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled U حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled U قسمت قسمت حرکت کردن
executing agency U قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttle U حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle U قسمت قسمت حرکت کردن
safety lock U قفل بی خطر مخصوص حفظ محلی از خطر دستبرد
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachments U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
army nurse corps U قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section U قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
to sell in lots U قسمت قسمت فروختن
parts per million U قسمت در میلیون قسمت
throttle U عبور قسمت به قسمت
shuttle U بمباران قسمت به قسمت
throttled U عبور قسمت به قسمت
p.p.m U قسمت در یک میلیون قسمت
shuttled U بمباران قسمت به قسمت
throttling U عبور قسمت به قسمت
shuttle U راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles U راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles U بمباران قسمت به قسمت
throttles U عبور قسمت به قسمت
shuttled U راهپیمائی قسمت به قسمت
officer U مامور
commissioners U مامور
official U مامور
commissioner U مامور
officers U مامور
appointed U مامور
functionaries U مامور
missionary U مامور
pursuivant U مامور
missionaries U مامور
commissionaire U مامور
commissionaires U مامور
agents U مامور
bedell U مامور
ranksman U مامور صف
bedel U مامور
functionery U مامور
agent U مامور
functionary U مامور
forward overlap U پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
envoys U فرستاده مامور
appoints U مامور کردن
envoys U مامور نماینده
scouted U مامور اکتشاف
envoy U فرستاده مامور
tollman U مامور نواقل
bailiffs U مامور اجرا
scout U مامور اکتشاف
appoint U مامور کردن
attackman U مامور حمله
assignee U نماینده مامور
auditor U مامور رسیدگی
auditors U مامور رسیدگی
envoy U مامور نماینده
typographer U مامور چاپخانه
secret agent U مامور مخفی
emissary U مامور مخفی
emissary U مامور سری
emissaries U مامور مخفی
emissaries U مامور سری
secret agents U مامور مخفی
executors U مامور اجرا
communicant U مامور ابلاغ
executor U مامور اجرا
communicants U مامور ابلاغ
bureaucrats U مامور اداری
bureaucrat U مامور اداری
High Commissioners U مامور عالیرتبه
hangmen U مامور اعدام
police officers U مامور پلیس
bailiff U مامور اجرا
sergeants U مامور اجرا
inquisitors U مامور تحقیق
inquisitor U مامور تحقیق
investigators U مامور تحقیق
investigator U مامور تحقیق
sergeant U مامور اجرا
waggoner U مامور واگن
police officer U مامور پلیس
policemen U مامور پلیس
policeman U مامور پلیس
officers U مامور متصدی
officer U مامور متصدی
scouts U مامور اکتشاف
hangman U مامور اعدام
High Commissioner U مامور عالیرتبه
he was ordered to europe U او مامور اروپا شد
diplomatic officer U مامور سیاسی
diplomatic agent U مامور سیاسی
customs officer U مامور گمرک
customs appraisor U مامور گمرک
counterspy U مامور ضد جاسوسی
consular officer U مامور کنسولی
revenuer U مامور مالیاتی
send on duty U مامور کردن
envoi U مامور نماینده
executive bailiff U مامور اجرا
paymaster U مامور پرداخت
paymasters U مامور پرداخت
file clerk U مامور بایگانی
sergeant at arms U مامور اجرا
defector in place U مامور مخفی
mole U مامور مخفی
lictor U مامور اجرا
custom assersor U مامور گمرک
censoring U مامور سانسور
bumbailiff U مامور اجرا
censors U مامور سانسور
purchasing officer U مامور خرید
executioner U مامور اعدام
pointsman U مامور راهنمائی
executioners U مامور اعدام
probation officer U مامور نافر
censored U مامور سانسور
probation officers U مامور نافر
on sentry U مامور نگهبانی
censor U مامور سانسور
dustmen U مامور تنظیف خاکروبه بر
barrier patrol U گشتی مامور موانع
he was appointed to inspect it U مامور شد ان را بازرسی کند
catchpole U مامور اخذ مالیات
bailiwick U ناحیه قلمرو مامور
scambler U مدافع مامور مانوربالا
scrutineer U مامور شمارش ارا
lifeguards U مامور نجات غریق
lifeguard U مامور نجات غریق
sergeant at arms U مامور اجرا و انتظامات
officer U مامور کارمند اداری
publicans U مامور وصول مالیات
publican U مامور وصول مالیات
officers U مامور کارمند اداری
pontonier U مامور پل موقت سازی
pontoneer U مامور پل موقت سازی
firefighter U مامور اتش نشانی
firefighters U مامور اتش نشانی
fireguard U مامور اتش نشانی
fireguards U مامور اتش نشانی
fire fighter U مامور اتش نشانی
catchpoll U مامور اخذ مالیات
apparitor U چاووش مامور اجراء
affiliation with the department of defen U مامور به وزارت جنگ
justiciar U مامور قضایی عالیرتبه
press agent U مامور اگهی و تبلیغ
pursuivant U مامور ابلاغ یا اخطاریه
aid man U مامور کمکهای اولیه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com