Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
alethiology
U
قسمتی از منطق که باحقیقت سروکار دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
footprint
U
قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
bay
U
قسمتی از پل شناور که بین دو پانتون قرار دارد
footprints
U
قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
bayed
U
قسمتی از پل شناور که بین دو پانتون قرار دارد
baying
U
قسمتی از پل شناور که بین دو پانتون قرار دارد
bays
U
قسمتی از پل شناور که بین دو پانتون قرار دارد
parish
U
قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
parishes
U
قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
restricted propellant
U
سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
profit centre
U
قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
ionosphere
U
قسمتی از فضای جوزمین که از ارتفاع 52 میل شروع میشود و تا00022میل ادامه دارد
soiothfast
U
باحقیقت
preventive justice
U
قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
organum
U
کتاب منطق منطق ارسطو
propositional calculus
U
منطق گزاره ای
[ریاضی]
[منطق]
trucked
U
سروکار داشتن با
truck
U
سروکار داشتن با
trucks
U
سروکار داشتن با
trucking
U
سروکار داشتن با
treat
U
بحث کردن سروکار داشتن با
treats
U
بحث کردن سروکار داشتن با
treated
U
بحث کردن سروکار داشتن با
formal logic
U
منطق صوری
[منطق]
paleozoology
U
شعبهای از دیرین شناسی که باسنگواره ها وجانوران فسیل شده سروکار دارند
scalar
U
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
shank
U
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
logistic
U
منطق نمادی مربوط به منطق نمادی
inept
U
بی منطق
reasons
U
منطق
reason
U
منطق
logic
U
منطق
novum organum
U
منطق
rationale
U
منطق
shared resource
U
منطق اشتراکی
threshold logic
U
منطق استانهای
logicians
U
منطق دان
negative logic
U
منطق منفی
frame
U
منطق اسکلت
logical empiricism
U
منطق عملی
logical positivism
U
منطق عملی
to chop logic
U
منطق بافتن
n level logic
U
منطق N سطحی
logic
U
منطق ریاضی
sequential logic
U
منطق ترتیبی
logician
U
منطق دان
nonsense
U
خارج از منطق
novum organum
U
منطق بیکن
shared logic
U
منطق اشتراک
single rail logic
U
منطق تک خطی
transistor transistor logic
U
منطق TTL
mathematical logic
U
منطق ریاضی
propositional logic
U
منطق گزارهای
affective logic
U
منطق عاطفی
afortiori
U
با منطق محکمتر
dialectician
U
منطق دان
boolean logic
U
منطق بولی
canonic
U
منطق اپیکوری
computer logic
U
منطق کامپیوتر
proposition
U
گزاره
[منطق]
formal logic
U
منطق صوری
formal logic
U
منطق مجرد
control logic
U
منطق کنترل
cryptologic
U
منطق رمز
fluid logic
U
منطق سیلانی
current mode logic
U
منطق جریانی
dialectics
U
منطق جدلی
double rail logic
U
منطق دو خطی
formmal logic
U
منطق صوری
formal logic
U
منطق رمزی
illogic
U
خلاف منطق
positive logic
U
منطق مثبت
fuzzy logic
U
منطق نامعلوم
symbolic logic
U
منطق نمادی
two level logic
U
منطق دوسطحی
structural logic
U
منطق ساختی
symbolic logic
U
منطق سمبلیک
symbolic logic
U
منطق رمزی
well advised
U
ازروی عقل و منطق
dialectology
U
علم منطق جدلی
reactionary
U
مخالفت گرای بی منطق
dialectically
U
مطابق قواعد منطق
arithmetically
U
منطق قاعده حساب
dialectician
U
پیرو منطق استدلالی
inference rule
U
قواعد استنتاج
[منطق]
logistic
U
محاسبهای علم منطق
reactionaries
U
مخالفت گرای بی منطق
arithmetic logic unit
U
واحد حساب و منطق
logic arithmetic unit
U
واحد منطق و حساب
denying the consequent
U
نفی تالی
[منطق]
[ریاضی]
truth table
U
جدول ارزش
[منطق]
[ریاضی]
De Morgan's laws
U
قوانین دومورگان
[ریاضی]
[منطق]
De Morgan's laws
U
قوانین دومورگان
[ریاضی]
[منطق]
To be amenable to reason .
U
اهل منطق ودلیل بودن
modus tollendo tollens
U
نفی تالی
[منطق]
[ریاضی]
rule of inference,
U
قواعد استنتاج
[منطق]
[ریاضی]
transformation rule
U
قواعد استنتاج
[منطق]
[ریاضی]
. The car is gathering momentum.
U
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
propositional calculus
U
حساب گزاره ها
[فلسفه]
[منطق]
[ریاضی]
propositional calculus
U
حساب گزاره ای
[فلسفه]
[منطق]
[ریاضی]
scholastically
U
موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
plato
U
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
arithmetic logic unit
U
بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
partite
U
قسمتی
portion
U
قسمتی
portions
U
قسمتی
triploidy
U
سه قسمتی
triplex
U
سه قسمتی
Walls have ears
<idiom>
U
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
U
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
sectors
U
قسمتی ازجبهه
triploid
U
سه قسمتی سه بخشی
plank
U
قسمتی ازبرنامه
spirit
U
حمیت قسمتی
tripartition
U
سه قسمتی کردن
sector
U
قسمتی ازجبهه
pate
U
سر یا قسمتی از سرانسان
partial
U
بخشی قسمتی
spiriting
U
حمیت قسمتی
flat
U
قسمتی از یک عمارت
flattest
U
قسمتی از یک عمارت
esprit de corps
U
روحیه قسمتی
esprit de corps
U
حمیت قسمتی
legs
U
قسمتی از مسابقه
leg
U
قسمتی از مسابقه
split second
U
قسمتی از ثانیه
double cloister
U
راهرو دو قسمتی
spirit de corps
U
روحیه قسمتی
spirit de corps
U
حمیت قسمتی
haxamerous
U
شش بخشی شش قسمتی
esprit
U
حمیت قسمتی
another guess
U
قسمتی دیگر
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
neck of the woods
<idiom>
U
ناحیه یا قسمتی از کشور
aliquot part charge
U
خرج چند قسمتی
rebates
U
پرداخت قسمتی از بدهی
rebate
U
پرداخت قسمتی از بدهی
part
[ial]
payment of a fine
U
پرداخت قسمتی از جریمه
expansion joint
U
اتصال چند قسمتی
winging
U
قسمتی از یک بخش یا ناحیه
wing
U
قسمتی از یک بخش یا ناحیه
helmeted
U
دارای قسمتی که مانندخودباشد
striking out pleading
U
حذف قسمتی از مدافعات
fractions
U
کسر درصدی از قسمتی از
fraction
U
کسر درصدی از قسمتی از
creases
U
قسمتی از زمین کریکت
module
U
قسمتی از سفینه فضایی
march unit
U
قسمتی ازستون راهپیمایی
ram's horn
U
قسمتی ازاستحکامات خندق
lobotomy
U
برش قسمتی از مغز
creasing
U
قسمتی از زمین کریکت
lobotomies
U
برش قسمتی از مغز
crease
U
قسمتی از زمین کریکت
section charge
U
خرج چند قسمتی
creased
U
قسمتی از زمین کریکت
modules
U
قسمتی از سفینه فضایی
alu
U
Unit Logic Arithmetic بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
dtl
U
Logic Transistor Diod منطق میکروالکترونیکی که براتصالات میان دیودهای نیمه هادی و ترانزیستور استواراست
aliquot propelling charge
U
خرج پرتاب چند قسمتی
pneumonectomy
U
قطع وبرداشتن ریه با قسمتی از ان
whipped
U
پوشاندن قسمتی از کمان بانخ
whip
U
پوشاندن قسمتی از کمان بانخ
displacement hull
U
قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
lobectomy
U
برداشتن قسمتی ازیک عضو
fractional damage
U
خسارت وارده به قسمتی از وسیله
baron
U
شخص مهم وبرجسته در هر قسمتی
freeboard
U
قسمتی از قایق که بیرون اب است
group rendezvous
U
نقطه الحاق گروهی یا قسمتی
hash mark
U
قسمتی از زمین پس از عبوراز خط یک یاردی
aft flap
آخرین قسمت فلپهای سه قسمتی
zapping
U
پاک نمودن قسمتی از برنامه
zapped
U
پاک نمودن قسمتی از برنامه
zap
U
پاک نمودن قسمتی از برنامه
zaps
U
پاک نمودن قسمتی از برنامه
neck
U
قسمتی از سر چوب گلف ولاکراس
slot charter
U
اجاره قسمتی از وسیله نقلیه
barons
U
شخص مهم وبرجسته در هر قسمتی
whips
U
پوشاندن قسمتی از کمان بانخ
necks
U
قسمتی از سر چوب گلف ولاکراس
open ice
U
قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
dairies
U
قسمتی ازمزرعه که لبنیات تهیه میکند
dairy
U
قسمتی ازمزرعه که لبنیات تهیه میکند
gastrectomy
U
عمل برداشتن تمام یا قسمتی از معده
fat bits
U
بزرگ کردن قسمتی از صفحه نمایش
faubourg
U
قسمتی ازشهر که بیرون دروازه باشد
lectionary
U
ایات منتخبه یا قسمتی از کتاب مقدس
flushing
U
خالی کردن قسمتی از حافظه و محتویات ان
judea
U
یهودیه که قسمتی از جنوب فلسطین بوده
crops
U
حذف قسمتی از یک تصویر درگرافیکهای کامپیوتری
cymric
U
وابسته به سیمر قسمتی ازبریتانیای کبیر
flushes
U
خالی کردن قسمتی از حافظه و محتویات ان
flush
U
خالی کردن قسمتی از حافظه و محتویات ان
crop
U
حذف قسمتی از یک تصویر درگرافیکهای کامپیوتری
cropped
U
حذف قسمتی از یک تصویر درگرافیکهای کامپیوتری
contract termination
U
فسخ یا خاتمه تمام یا قسمتی از قرارداد
tail skid
U
قسمتی که وزن دم هواپیما رامتحمل میشود
table flap
U
قسمتی از میزکه خوابانیده یابلند میشود
paleocene
U
قسمتی از دوران سوم زمین شناسی
saddleback
U
قسمتی از پشته کوه که مانندزین گاواست
enclave economices
U
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears
U
دیوار موش دارد موش گوش دارد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com