English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
It is due to be signed this afternoon . قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He's due to arrive at ten. U او [مرد] قرار است ساعت ده برسد.
halts U وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halted U وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt U وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
never mind U چه برسد به
still less U چه برسد به
let [leave] alone <conj.> U چه برسد به
much less U چه برسد به
not to mention <conj.> U چه برسد به
not to speak of <conj.> U چه برسد به
to say nothing of <conj.> U چه برسد به
and certainly not <conj.> U چه برسد به
fee tail U برسد
let alone <idiom> U چه برسد به
Heaven help him this time. U خدابدادش برسد
attentions U برسد به دست
attention U برسد به دست
Let her attend to her work . U بگذار بکارش برسد
it is nowrooz to day U امروز
to day U امروز
toad eater U امروز
today U امروز
this day U امروز
accent mark U علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
postures U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
multimillionaire U میلیونری که ثروتش بچندمیلیون برسد
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
he wears a new suit to day U امروز جامه
there was no mail to day U امروز کاغذنداشتیم
nowaday U مال امروز
today of all days U مخصوصا امروز
this d. a week U یک هفته از امروز
Today me, tomarrow thee. <proverb> U امروز من,فردا تو .
this morning U امروز بامداد
This very day . U همین امروز
Wait up! U صبر بکن! [تا کسی بیاید یا برسد]
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
would be U کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد
iterative process U فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
would-be U کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد
to be a long time in the coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
render U گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
to be long in coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
rendered U گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
renders U گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
his days U عمرش نزدیک است به پایان برسد
finallist U کسی که درمسابقه به مرحله نهایی برسد
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
adventitious property U دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
Today I took laxatives. U امروز مسهل خورده ام.
there was no mail to day U امروز پست نبود
he is in to day U امروز در خانه است
What do you feel like having today? U امروز تو به چه اشتها داری؟
He was not supposed to come today . U قرارنبود امروز بیاید
I need them today. من آنها را امروز میخواهم.
i have no work today U امروز کاری ندارم
What is todays date ? U تاریخ امروز چیست ؟
A week from today U هفت روز پس از امروز
this da y month U یک ماه دیگر از امروز
truncation U حذف رقم یک عدد تا به یک طول مشخص برسد
lip U ضربهای که به لبه سوراخ گلف برسد و در ان نیفتد
We were afraid lest she should get here too late . ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد.
the press of modern life U فشارو نیازمندیهای زندگی امروز
Delays are dangerous. <proverb> U کار امروز به فردا مینداز.
He is in no condition (not fit)to work. U امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
She wont show up today. U امروز پیدایش نمی شود
My voice is not clear today. U صدایم امروز صاف نیست
I am very busy today . U امروز خیلی کار دارم
present maid prospective bride U دوشیزه امروز عروس فردا
Have you had a blowle movement today ? U شکمتان امروز کار کرده ؟
never put off till tomorrow what may be done today <proverb> U کار امروز به فردا مفکن
Never put off tI'll tomorrow what you can do today . U کار امروز را به فردا نیانداز
romaic U زبان بومی یونان امروز
romaika U رقص ملی یونان امروز
I'll be at home today . U امروز منزل خواهم بود
wait up for <idiom> U به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
bridged U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridge U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . U او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
bridges U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
the sands are running out U مدت ضرب الاجل نزدیک است بپایان برسد
I am in an exuberant mood today . U امروز خیلی کیفم کوک است
It is a cool day today. U امروز هوا خنک کرده است
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today . U کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
It is foul weather today . U امروز هوا خیلی گند است
We had a nice long walk today. U امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
To regain consciousness. to come to. U امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
I weighed myself today . U امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I'll get there when I get there. <proverb> U حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
do you want it done to day U ایا میخواهید امروز کرده شود
We wI'll be notified(informed)of the results today. U امروز جواب کار معلوم می شود
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Today's weather is mild by comparison. U در مقایسه هوای امروز ملایم است.
we had a heavy p to day U امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
Today is my lucky day. U امروز روز خوش بیاری من است
She was off hand with me today. U امروز بامن سر سنگین بود ( بی اعتنا ء )
necessary line U خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
Method to my madness <idiom> U هدفی که شخصی دارد هر چند دیوانه وار به نظر برسد
So what's today? U امروز چه خبر [تازه ای] است؟ [اصطلاح روزمره]
Can I go earlier today, just as a special exception? U اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
surface mount technology U روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
perfectionists U کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionist U کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
writ of error U قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
reentry vehicle U مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
assembly lines U دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly line U دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
padding U حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد.
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
pad character U حرف اضافی افزوده شده به رشته یا بسته یا فایل تا به اندازه مورد نظر برسد
This is important, not only today, but also and especially for the future. U این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb> U آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
there is no time like the present <idiom> U سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
classifies U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
Babbage U nelrhC Babbage مخترع انگلیسی اولین ماشین حساب خودکار و قالب اصلی کامپیوترهای دیجیتالی امروز
Thank God it's Friday! [TGIF] U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank goodness U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
linear U روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
echoing U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
tweening U محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
echoed U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoes U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echo U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
movable U نوک دیسک مغناطیسی که در روی دیسک حرکت میکند تا به شیار مورد نظر برسد
countershaft U محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
warm up U اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise <proverb> U از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise U از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
what day of the week is it? U امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years. U ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
wait state U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait condition U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
khamseh U خمسه [در جنوب غرب ایران و از پنج قبیله قدیمی ایران تشکیل شده که در گذشته با قبائل دیگر منطقه اتحادیه ای را در مقابل ایل قشقایی بوجود آورده بودند. امروز نقش خمسه بیشتر با طرح بهارلو شناخته می شود.]
swage U قرار
decisions U قرار
at U از قرار
writ U قرار
writs U قرار
variables U بی قرار
variable U بی قرار
restless U بی قرار
stipulation U قرار
decision U قرار
rates U قرار
rate U قرار
at the rate of U از قرار
dictums U قرار
dictum U قرار
concord U قرار
accommodations U قرار
accommodation U قرار
black smiths, top swage U قرار
equanimity U قرار
accords U قرار
accorded U قرار
arrangement U قرار
arrangements U قرار
moonish U بی قرار
arrangment U قرار
accord U قرار
lays U قرار دادن
new deal U قرار جدید
arrest warrants U قرار توقیف
negotiatory U قرار دادی
parked U قرار دادن
park U قرار دادن
parks U قرار دادن
put U قرار دادن
evidently U از قرار معلوم
broken weather U هوای بی قرار
puts U قرار دادن
row U قرار دادن
superpose U قرار دادن
putting U قرار دادن
writ of error U قرار تصحیحی
writ of attachment U قرار توقیف
destinations U را قرار می دهید
destination U را قرار می دهید
lay U قرار دادن
arrest warrant U قرار توقیف
rows U قرار دادن
stand (someone) up <idiom> U به سر قرار نرفتن
individuate U تک قرار دادن
fidgets U بی قرار بودن
fidgeting U بی قرار بودن
fidgeted U بی قرار بودن
fidget U بی قرار بودن
decreed U قرار دادگاه
decreeing U قرار دادگاه
decrees U قرار دادگاه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com