English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stalk U قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalked U قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalking U قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalks U قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
army reserve command U فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
logy U سنگین درفکر وحرکت
to take in a reef U احتیاط کردن
to be on guard U بودن احتیاط کردن
to keep guard U بودن احتیاط کردن
Ton play safe . To tread cautiously. U با احتیاط عمل کردن
precaution U حزم احتیاط کردن
precautions U حزم احتیاط کردن
gas trubine U توربینی که توسط گاز کار وحرکت میکند
to handle something with care U چیزی را با احتیاط جابجا کردن
to play it safe U با احتیاط عمل کردن [اصطلاح روزمره]
back slide U شناورشدن روی اب به پشت با بازوهای چسبیده به بدن وحرکت به عقب با فشار پا
returns U کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
returning U کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
returned U کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
return U کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
gesticulant U اشاره کننده وحرکت کننده
anti balance tab U بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
cautioning U احتیاط
discreet <adj.> U با احتیاط
precaution U احتیاط
reserve U احتیاط
careful U با احتیاط
reserves U احتیاط
nicety U احتیاط
niceties U احتیاط
cautions U احتیاط
yogurts U احتیاط
reservations U احتیاط
prudish U با احتیاط
reservation U احتیاط
improvident U بی احتیاط
indiscreet U بی احتیاط
discrete <adj.> U با احتیاط
discretional <adj.> U با احتیاط
prudent [discreet] <adj.> U با احتیاط
closeness U احتیاط
well-advised U با احتیاط
guardless U بی احتیاط
retenv U احتیاط
canniness U احتیاط
yoghurts U احتیاط
discretion U احتیاط
reserving U احتیاط
precautious U با احتیاط
incautious U بی احتیاط
yoghourts U احتیاط
injudicious U بی احتیاط
yoghurt U احتیاط
circumspection U احتیاط
circumspective U با احتیاط
caution U احتیاط
ciecumspect U با احتیاط
cautel U احتیاط
prudence U احتیاط
imprudent U بی احتیاط
incosiderate U بی احتیاط
incircumspect U بی احتیاط
cautioned U احتیاط
precautions U احتیاط
forgetter U بی احتیاط
rashes U بی احتیاط
vigilance U احتیاط
for fealty of U با احتیاط
rash U بی احتیاط
indiscreet U بی تمیز بی احتیاط
cautiousness U احتیاط کاری
reserve force U نیروی احتیاط
reserve officer U افسر احتیاط
reservedness U احتیاط کاری
reserving U احتیاط یدکی
prudential U از روی احتیاط
fabian U احتیاط کار
battle reserve U احتیاط جنگی
cautiously U از روی احتیاط
for the sake of precaution U برای احتیاط
reservedly U از روی احتیاط
reserve center U مرکز احتیاط
reserve echelon U رده احتیاط
warily U احتیاط کار
prudently U از روی احتیاط
general reserve U احتیاط عمومی
wariness U احتیاط کار
prudent U از روی احتیاط
in case U برای احتیاط
cautelous U احتیاط کار
with reserve U بقید احتیاط
charily U از روی احتیاط
tactical reserve U احتیاط تاکتیکی
mobile reserve U احتیاط متحرک
ca'canny U با احتیاط جلورفتن
chary U با احتیاط ودقیق
cannily U از روی احتیاط
hands down U بدون احتیاط
discreetness U احتیاط کاری
floating reserve U احتیاط سیال
discreetnss U احتیاط کاری
operational reserve U احتیاط عملیاتی
reserves U احتیاط یدکی
circumspectly U ازروی احتیاط
reserve U احتیاط یدکی
prudentially U از روی احتیاط
unresponsive U بدون احتیاط
measure of prevention U احتیاط کاری
if you don't watch it U اگر احتیاط نکنید
army reserve U احتیاط نیروی زمینی
over caution U احتیاط بیش اندازه
tactical reserve U نیروهای احتیاط تاکتیکی
boldest U خشن وبی احتیاط
bolder U خشن وبی احتیاط
bold U خشن وبی احتیاط
wariness U از روی احتیاط محتاطانه
warily U از روی احتیاط محتاطانه
Mind what you're doing! [Be careful!] U احتیاط کن [مواظب باش ] !
forethought U مال اندیشی احتیاط
To err on the side of caution. U جانب احتیاط راگرفتن
He drives recklessly. U بی احتیاط رانندگی می کند
Caution demands that . . . U شرط احتیاط آنست که …
reserve center U مرکز اموزش احتیاط
reserve components U قسمتهای احتیاط ارتش
Be careful ! U احتیاط کن ( مواظب باش )!
reserve mobilization U بسیج نیروهای احتیاط
army reserve U قسمت احتیاط نیروی زمینی
base reserves U ذخایرپادگانی نیروی احتیاط پادگانی
floating reserve U نیروی ذخیره احتیاط متحرک
unadvised U تند وبی ملاحظه بی احتیاط
To be on the safe side. U خیلی احتیاط بخرج دادن
guarded U احتیاط امیز ملاحظه کار
assembly U محل بسیج افراد احتیاط
mincingly U با احتیاط با فرو گذاری حقیقت
unadvied U تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
ready reservist U جزو احتیاط اماده به خدمت
precautions U درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
reserved list U صورت افسران دریایی ذخیره یا احتیاط
to edge one's way [towards something] U [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
guards U احتیاط نرده روی عرشه کشتی
guard U احتیاط نرده روی عرشه کشتی
Handle the boxes with care. U جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
precaution U درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
affiliated unit U یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
guarding U احتیاط نرده روی عرشه کشتی
mobilization U به حرکت دراوردن تحرک بخشیدن بسیج احتیاط ها
yellow arc U محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
reservoirs U سرباز احتیاط یا ذخیره روغن ذخیره توپ
reservoir U سرباز احتیاط یا ذخیره روغن ذخیره توپ
initial reserves U ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
ready reserve U ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com