English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
enterprise U قدرت اقدام
enterprises U قدرت اقدام
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
empower U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
creativeness U قدرت خلاقه قدرت ابداع
dictatorship of proletariat U اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
authoritarainism U نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
radar discrimination U قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit U مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
enforcement U اقدام
action U اقدام
ploy U اقدام
interventions U اقدام
enterprises U اقدام
intervention U اقدام
actionless U بی اقدام
enterprise U اقدام
ploys U اقدام
move U اقدام
moved U اقدام
esteem U اقدام
moves U اقدام
proceeding U اقدام
emprise U اقدام
actions U اقدام
procedure U اقدام
preparations U اقدام مقدماتی
preparation U اقدام مقدماتی
counter-measure U اقدام متقابل
actions U فعل اقدام
expediency U اقدام مهم
demarche U اقدام سیاسی
expedience U اقدام مهم
action at low U اقدام قانونی
proceed with deliberations U اقدام به مذاکره
precautions U اقدام احتیاطی
emprize U اقدام کردن
start out U اقدام کردن
double action U اقدام دوجانبه
actions U کار اقدام
social action U اقدام اجتماعی
appropriate action U اقدام مقتضی
regular procedure U اقدام قانونی
action U کار اقدام
action U فعل اقدام
precaution U اقدام احتیاطی
action statement U دستورالعمل اقدام
the needful U اقدام لازم
to take steps U اقدام کردن
protective measure U اقدام حمایتی
action for cancellation U اقدام به لغو
deal U اقدام کردن
deals U اقدام کردن
proceed U اقدام کردن
proceeded U اقدام کردن
action for cancellation U اقدام به ابطال
to take measures U اقدام کردن
to bend effort U اقدام کردن
under way U دردست اقدام
counter-measures U اقدام متقابل
operation immediate U اقدام سریع
deal with U اقدام کردن
enterprises U اقدام کردن
to take of a U اقدام کردن
measure of prevention U اقدام احتیاطی
enterprise U اقدام کردن
legal action U اقدام قانونی
it wasprologue to the nextmove U اقدام بعدبود
countermeasure U اقدام متقابل
in hand U در دست اقدام
intercommunion U اقدام مشترک
initial movement U نخستین اقدام
measure U درجه اقدام
counteraction U اقدام متقابل
greenlight U اجازه حرکت و اقدام
venturing U اقدام یا مبادرت کردن به
ventures U اقدام یا مبادرت کردن به
action for avoidance U اقدام برای لغو
ventures U اقدام بکارمخاطره امیز
ventured U اقدام یا مبادرت کردن به
memorandums U اقدام به یادداشت کند
proceed U اقدام کردن پرداختن به
proceeded U اقدام کردن پرداختن به
memorandum U اقدام به یادداشت کند
to start out to do something U اقدام بکاری کردن
originators U اقدام کننده پیام
originator U اقدام کننده پیام
with measured step U با اقدام مناسب [سنجیده]
it was an incorrect procedure U یک اقدام غلطی بود
to put in hand U دایرکردن اقدام کردن
memoranda U اقدام به یادداشت کند
venture U اقدام بکارمخاطره امیز
enterprises U امرخطیر اقدام مهم
It is in progress. It is under way. U دردست اقدام است
counter-measures U اقدام جبران کننده
adventurism U اقدام به کاری کردن
enterprise U امرخطیر اقدام مهم
counter-measure U اقدام جبران کننده
measure U اندازه اقدام پیشگیری
ventured U اقدام بکارمخاطره امیز
venturing U اقدام بکارمخاطره امیز
venture U اقدام یا مبادرت کردن به
enterprise U اقدام به اجرای قوانین کردن
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
to proceed against a person U اقدام بر علیه کسی زدن
to play at U خواهی نخواهی اقدام کردن
pushful U متهور در اقدام بکارهای مهم
execution for debt U اقدام برای طلب وصول
enterprises U اقدام به اجرای قوانین کردن
exigent U محتاج به اقدام یا کمک فوری
do the necessary U اقدام لازم بعمل اورید
emergencies U حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency U حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
to act in self-defence U دفاع از خود اقدام [حرکت] کردن
zction for dammages U اقدام برای دریافت خسارت وارده
dilettantism U اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
emergency U پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergencies U پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
cross that bridge when you come to it <idiom> U [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct. U برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
to take action to prevent [stop] such practices U اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
prohibition U حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
strong arm U قدرت
commanding U با قدرت
capability U قدرت
vigour U قدرت
energy U قدرت
zing U قدرت
power takeoff U قدرت
energies U قدرت
nerve U قدرت
might U قدرت
nerves U قدرت
godown U قدرت
potency U قدرت
inauthoritative U بی قدرت
strong-arm U قدرت
abilities U قدرت
power U قدرت
ability U قدرت
authority U قدرت
powers U قدرت
powered U قدرت
powering U قدرت
force U قدرت
forces U قدرت
forcing U قدرت
strenght U قدرت
posse U قدرت
posses U قدرت
strength U قدرت
strengths U قدرت
tensions U قدرت
tension U قدرت
vigor U قدرت
vim U قدرت
sovereignty U قدرت
vis U قدرت
will power <idiom> U قدرت
exquatur U اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
conveying capacity U قدرت انتقال
combat power U قدرت رزمی
high power microscope U میکروسکوپ پر قدرت
power switch U کلید قدرت
countervailing power U قدرت همسنگ
high power engine U موتورپر قدرت
gripping power U قدرت مهارکنندگی
hiding power U قدرت پوشش
heam yoei vooly U تئوری قدرت
high power transformer U ترانسفورماتور قدرت
heavy current circuit breaker U کلید قدرت
high powerd money U پول پر قدرت
great power U کشور با قدرت
detectability U قدرت اشکارسازی
detection range U قدرت اکتشافی
diagonal power U قدرت قطری
dielectric power U قدرت دی الکتریکی
engine power U قدرت موتور
engine performance U قدرت موتور
driving power U قدرت محرکه
economic potential U قدرت اقتصادی
economic power U قدرت اقتصادی
effective power U قدرت موثر
destructivity U قدرت تخریب
explosive energy U قدرت انفجار
fasces U قدرت مجازات
cutting capacity U قدرت برش
cutting power U قدرت برش
explosive force U قدرت انفجار
damping power U قدرت میرایی
generator output U قدرت مولد
fluxing power U قدرت سیلان
fire power U قدرت تیراندازی
dielectric strength U قدرت دی الکتریک
deglutition U قدرت بلع
fire power U قدرت اتش
emissive power U قدرت صدور
high power transistor U ترانزیستور قدرت
world power U قدرت دنیوی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com