English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ratified U قبول کردن تصویب کردن
ratifies U قبول کردن تصویب کردن
ratify U قبول کردن تصویب کردن
ratifying U قبول کردن تصویب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
pass U تصویب کردن قبول شدن
passed U تصویب کردن قبول شدن
passes U تصویب کردن قبول شدن
Other Matches
ok U تصویب کردن موافقت کردن
homologate U تصدیق کردن تصویب کردن
okay U تصویب کردن موافقت کردن
allowing U تصویب کردن
sanction U تصویب کردن
allow U تصویب کردن
ratify U تصویب کردن
allows U تصویب کردن
ratifying U تصویب کردن
grant U تصویب کردن
resolute U تصویب کردن
sanctions U تصویب کردن
ratifies U تصویب کردن
sanctioning U تصویب کردن
sanctioned U تصویب کردن
allow U تصویب کردن
approves U تصویب کردن
approving U تصویب کردن
approve U تصویب کردن
approbate U تصویب کردن
subscribing U تصویب کردن
subscribes U تصویب کردن
ratified U تصویب کردن
subscribed U تصویب کردن
subscribe U تصویب کردن
disapproves U رد کردن تصویب نکردن
disapprove U رد کردن تصویب نکردن
approval to the treaty U معاهدهای را تصویب کردن
enacts U تصویب کردن نمایش دادن
voted U با اکثریت اراء تصویب کردن
vote U با اکثریت اراء تصویب کردن
authorises U اختیار دادن تصویب کردن
enacted U تصویب کردن نمایش دادن
enacting U تصویب کردن نمایش دادن
authorising U اختیار دادن تصویب کردن
authorize U اختیار دادن تصویب کردن
enact U تصویب کردن نمایش دادن
authorizes U اختیار دادن تصویب کردن
authorizing U اختیار دادن تصویب کردن
votes U با اکثریت اراء تصویب کردن
adopts U قبول کردن اتخاذ کردن
adopting U قبول کردن اتخاذ کردن
entertained U قبول کردن
admit U قبول کردن
accords U قبول کردن
honoured U قبول کردن
passed U قبول کردن
honouring U قبول کردن
pass U قبول کردن
honors U قبول کردن
admitting U قبول کردن
accorded U قبول کردن
passes U قبول کردن
admits U قبول کردن
entertains U قبول کردن
accord U قبول کردن
entertain U قبول کردن
to take in U قبول کردن
honours U قبول کردن
honoring U قبول کردن
adhibit U قبول کردن
accepts U قبول کردن
adopts U قبول کردن
adopt U قبول کردن
honored U قبول کردن
adopting U قبول کردن
accepting U قبول کردن
honour U قبول کردن
accept U قبول کردن
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
honour U یاحوالهای را قبول کردن
acceptance of goods U قبول کردن کالا
accepting U پسندیدن قبول کردن
take to <idiom> U سریعا قبول کردن
disapproves U قبول نکردن رد کردن
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
disapprove U قبول نکردن رد کردن
honours U یاحوالهای را قبول کردن
honouring U یاحوالهای را قبول کردن
matriculate U قبول کردن پذیرفتن
honors U یاحوالهای را قبول کردن
honoured U یاحوالهای را قبول کردن
accepts U پسندیدن قبول کردن
matriculated U قبول کردن پذیرفتن
matriculates U قبول کردن پذیرفتن
matriculating U قبول کردن پذیرفتن
honoring U یاحوالهای را قبول کردن
honored U یاحوالهای را قبول کردن
to incur a risk U ریسکی را قبول کردن
To accept an invitation . دعوتی را قبول کردن
To assume responsibility . U قبول مسئولیت کردن
passes U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
vicarious U به نیابت قبول کردن جانشین
keep an appointment U قبول کردن قرار ملاقات
To adopt a child ( an infant ) . U کودکی را بفرزندی قبول کردن
shell out U هزینه چیزی را قبول کردن
refusing U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuse U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
pooler U وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
privacy act of قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
approval by acclamation U تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
naturalizing U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalises U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
communication U بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
resolution U تصویب
okay U تصویب
approval U تصویب
resolutions U تصویب
approbation U تصویب
sanctioned U تصویب
ok U تصویب
sanction U تصویب
sanctioning U تصویب
enactment U تصویب
enactments U تصویب
sanctions U تصویب
ratification U تصویب
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
disapprobation U عدم تصویب رد
approvable U قابل تصویب
acted U تصویب نامه
approval of plan U تصویب نقشه
to meet the a of U به تصویب رسیدن
passage U تصویب قطعه
passages U تصویب قطعه
meet of approval of U به تصویب ..... رسیدن
act U تصویب نامه
discountenance U تصویب نکردن
acceptances U تصویب یک پیشنهاد
pass U تصویب شدن
to be approved U به تصویب رسیدن
indorsation U تصویب نمودن
approvingly U تصویب شده
imprimatur U تصویب پذیرش
disapprove U تصویب نکردن
passed U تصویب شدن
acceptance U تصویب یک پیشنهاد
disapproves U تصویب نکردن
disapproval U عدم تصویب
passes U تصویب شدن
to have approved U به تصویب رساندن
agreed <adj.> <past-p.> U تصویب شده
allowed <adj.> <past-p.> U تصویب شده
authorized <adj.> <past-p.> U تصویب شده
ratification U تصدیق و تصویب
passed <adj.> <past-p.> U تصویب شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U تصویب شده
approved <adj.> <past-p.> U تصویب شده
approved U تصویب شده
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com