English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He refused to acknowledge defeat . U قبول نمی کرد که شکست خورده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
failures U شکست خورده
failure U شکست خورده
turkeys U شکست خورده
stickit U شکست خورده
turkey U شکست خورده
underdog U سگ شکست خورده
underdogs U سگ شکست خورده
craven U شکست خورده
lost U شکست خورده گمراه
conceding U قبول شکست
concedes U قبول شکست
conceded U قبول شکست
concede U قبول شکست
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
turn the tide <idiom> U چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
hooligans U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligan U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
parallax U پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
atmospheric refraction U شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
little U خورده
eaten U خورده
irriguous U اب خورده
it was eaten U خورده شد
jiggly U تکان خورده
writhen U پیچ خورده
writhen U تاب خورده
indisposed U بهم خورده
patsy U فریب خورده
puckery U چین خورده
folded picture U تصویر تا خورده
crossed out U قلم خورده
stamped U تمبر خورده
fretted by rust U زنگ خورده
plicated U چین خورده
worm eaten U کرم خورده
dislocated U بهم خورده
cancelled U قلم خورده
dehiscent U ترک خورده
on oath U قسم خورده
engrained U پینه خورده
hammer hard U چکش خورده
crimpled U چوروک خورده
eaten U خورده شده
kinky U پیچ خورده
kinky U گره خورده
distempered U بهم خورده
aggresive U خورده شده
maggoty U کرم خورده
conglomerates U به هم جوش خورده
conglomerate U به هم جوش خورده
brushed U شانه خورده
belly pinched U گرسنگی خورده
butt welded U از سر جوش خورده
carious U کرم خورده
corrodible U خورده شدنی
mildewy U باد خورده
mussy U بهم خورده
messy U بهم خورده
clift U ترک خورده
wound U پیچ خورده
kaput U کاملا شک ست خورده
worm-eaten U کرم خورده
crackly U چین خورده
picked U کلنگ خورده
teched U بهم خورده
moth-eaten U بید خورده
cleft U ترک خورده
clefts U ترک خورده
callous U پینه خورده
thrawart U پیچ خورده
vermiculate U کرم خورده
tetched U بهم خورده
symphsis U عضوجوش خورده
withered U چروک خورده
grubbier U کرم خورده
deluded U فریب خورده
grubbiest U کرم خورده
grubby U کرم خورده
wounds U پیچ خورده
wounding U پیچ خورده
corrosion U خورده شدن
moth eaten U بید خورده
starveling U گرسنگی خورده
twisty U پیچ خورده
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
spun glass U شیشه تاب خورده
chartered accountant U حسابدار قسم خورده
it is sufficiently stamped U کم تمبر خورده است
certified public accountant U حسابدار قسم خورده
interwrought U بهم جوش خورده
to be fooled U فریب خورده بودن
indurate U پینه خورده کردن
bound barrel U لوله تاب خورده
common ashlar U سنگ چکش خورده
inure or en U پینه خورده کردن
to be deluded U فریب خورده بودن
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
Today I took laxatives. U امروز مسهل خورده ام.
rolled iron or steel U فولاد نورد خورده
rolled glass U شیشه نورد خورده
impacted U باهم جوش خورده
rancid U باد خورده فاسد
deep dyed U زیاد رنگ خورده
weldment U چیز جوش خورده
chiselled U چوب اسکنه خورده
I have a cold. U من سرما خورده ام. [پزشکی]
foul anchor U لنگر تاب خورده
chiseled U چوب اسکنه خورده
rolled profile U نیمرخ نورد خورده
beaten U چکش خورده فرسوده
seared conscience U وجدان پینه خورده
thraw U پیچ خورده دررفته
cat gets one's tongue <idiom> U گربه زبونش را خورده
cut in U چاک خورده شکافته
sclerous U متصلب پینه خورده
patsy U شخص گول خورده
wrounght iron mill bar U اهن جوش خورده
Are you daft ? U مگر مغز خر خورده ای ؟
grounded U توپ به زمین خورده
a man in his forties U مرد چهل و خورده ساله
Our business has become tangled up. U کارمان پیچ خورده است
foul hawse U زنجیرها تاب خورده اند
fused ring system U سیستم حلقهای جوش خورده
Like a bear with a sore head. U مثل گرگ تیر خورده
fusion principle U اصل ترکیبات جوش خورده
Chartered ( certified public ) accountant . U حسابدار قسم خورده ( مجاز )
weather stained U هوا خورده ورنگ پریده
to twist one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
buckled wheel U چرخ خم شده [تاب خورده]
weldment U قطعات بهم جوش خورده
gyrus U برامدگی چین خورده مغز
to sprain one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
self deceived U فریب نفس خورده خود فریفته
not up U توپ دوبار به زمین خورده دبل
vulcanite U لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
they are sworn frends U بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
macadam blinding U خورده سنگ بخورد راه دادن
There is a hitch somewhere. U یک جای کار گره خورده است
With a long face . U با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
acid corrosion of concrete U خورده شدن بتن بوسیله اسید
tailfly U طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
breaker U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
perjured U سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
hard handed U دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
breakers U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
swallow tail coat U جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
quaternion U ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
Which son of a bitch (son of a gun)did it? U کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
choppers U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
brushed U برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
chopper U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
shot group U گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
hole in one U گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
littleneck clam U نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
short round U فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
defeature U شکست
gap U شکست
gaps U شکست
breakage U شکست
unsuccessful U شکست
breakages U شکست
flunking U شکست
defeasance U شکست
flunk U شکست
unsuccessfully U شکست
fall U شکست
flunked U شکست
flunks U شکست
miscarriage U شکست
unsuccess U شکست
defeated U شکست
miscarriages U شکست
deflection U شکست
deflections U شکست
defeats U شکست
refraction U شکست
break U شکست
plumper U شکست
set back U شکست
failure U شکست
prosternation U شکست
loss U شکست
flopper U شکست
breaks U شکست
three successive defeats U سه شکست پی در پی
defeat U شکست
defeating U شکست
failures U شکست
compliance U قبول
intromission U قبول
admission U قبول
admissions U قبول
reception U قبول
imprimatur U قبول
receptions U قبول
acknowledgment U قبول
acceptance U قبول
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com