English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
predecease U قبل از دیگری مردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
demise U مردن
to cross the styx U مردن
to snuff out U مردن
to lose plant U مردن
to lie low U مردن
pop off U مردن
die U : مردن
knock off U مردن
decease U مردن
drop off U مردن
gasp out life U مردن
go off U مردن
pass on <idiom> U مردن
kick the bucket <idiom> U مردن
pass away U مردن
to kick off U مردن
to join the majority U مردن
to come to ones end U مردن
expire U مردن
perish U مردن
perished U مردن
perishes U مردن
expiring U مردن
to bite the dust U مردن
to be no more U مردن
to be food for worms U مردن
to kick the bucket U مردن
to hop the perch U مردن
to end one's days U مردن
expires U مردن
to lose one's life U مردن
to hand in ones checks U مردن
to go west U مردن
to give up the ghost U مردن
to g. out life U مردن
to die in harness U مردن
to die or to live U مردن یازیستن
to d. from wound U از زخم مردن
to d. in poverty U درفقر مردن
strave U از گرسنگی مردن
To die like a dog . U بروزگار سگ مردن
to die in ones shoes U ناگهان مردن
starving U از گرسنگی مردن
to die hard U سخت مردن
ready to die U اماده مردن
quail U ترسیدن مردن
to starve to death U از گرسنگی مردن
to die [of] or [from] U مردن [از] یا [در اثر]
electrocute U مردن در اثربرق
electrocuted U مردن در اثربرق
electrocutes U مردن در اثربرق
electrocuting U مردن در اثربرق
to die young U جوان مردن
tamper U ناخنک مردن
dying U مردن مرگ
quails U ترسیدن مردن
starves U از گرسنگی مردن
starved U از گرسنگی مردن
starve U از گرسنگی مردن
to die without issue U بدون اولاد مردن
pass out U مردن ضعف کردن
to die of an illness U در اثر بیماری مردن
to peg out [British E] U مردن [تحقیر آمیز ]
to pass a way U مردن نابود شدن
to die a miserable death U مردن [تحقیر آمیز ]
to snuff it [British E] U مردن [تحقیر آمیز ]
to die in ones bed U بمرگ طبیعی مردن
to croak U مردن [تحقیر آمیز ]
to d. a matural death U بمرگ طبیعی مردن
to die of f. U ازقحطی یاگرسنگی مردن
necrosis U مردن نسوج زنده
die down U روبزوال نهادن مردن
to die of hunger [thirst] U از گرسنگی [تشنگی] مردن
d. wish U خواهش هنگام مردن
countersignature U امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
the block U مردن بوسیله گردن زنی
to bleed to death U ازبسیاری خون امدن مردن
to go to the shades U مردن سایه دار کردن
to conk out U مردن [تحقیر آمیز] [اصطلاح]
to d. in one's bed U دراثر پیری یا بیماری مردن
predecease U پیش ازواقعه معینی مردن
give up the ghost <idiom> U مردن ،دست کشیدن از کار
to die a thousand deaths U هزار مرگ و میر مردن
to die a natural death U در اثر مرگ طبیعی مردن
the dying father said U پدر که درحال مردن بود گفت
i would sooner die than lie U مردن را به دروغ گفتن ترجیح میدهم
to die from an injury [a wound] U به علت آسیب دیدگی [زخمی] مردن
to die a violent death U مردن ناشی ازمرگ غیر طبیعی
short shrift U مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
picking U پاک مردن سطح فلزات بوسیله محلولهای شیمیائی
d. of macabre U تصویری که دسته مردن راازپست و بلند نشان میدهد
to be broken on the wheel U روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
to die a dry death U مردن بدون انکه علت مرگ غرق شدن یاکشته شدن باشد
third U به دیگری
thirds U به دیگری
t' other U دیگری
tother U دیگری
another U دیگری
onother's money U پول دیگری
at another time U در زمان دیگری
others U متفاوت دیگری
other U متفاوت دیگری
We have no other way (alternative). U را ه دیگری نداریم
in turn <idiom> U یکی پس از دیگری
follow suit <idiom> U از دیگری تقلیدکردن
common of pasturage U حق چرادرزمین دیگری
at second hand U از قول دیگری
consecutively U یکی پس از دیگری
heteronomous U پیروقانون دیگری
personifies U رل دیگری بازی کردن
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
assumpsit U تقبل دیون دیگری
another U کسی [چیز] دیگری
one country or another U این یا یک کشور دیگری
transplanting U درجای دیگری نشاندن
through the grapevine <idiom> U از اشخاص دیگری پرسیدن
take the words out of someone's mouth <idiom> U حرف دیگری راقاپیدن
eye baby U دیگری که به او نگاه میکند
release U اعراض از حق به نفع دیگری
released U اعراض از حق به نفع دیگری
releases U اعراض از حق به نفع دیگری
heteronomy U پیروی از قانون دیگری
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
alternately U تغییر از یکی به دیگری
subtraction U کم کردن یک عدد از دیگری
detinue U ضبط مال دیگری
personify U رل دیگری بازی کردن
personifying U رل دیگری بازی کردن
impersonating U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonate U خودرابجای دیگری جا زدن
transplants U درجای دیگری نشاندن
transplanted U درجای دیگری نشاندن
transplant U درجای دیگری نشاندن
another kettle of fish <idiom> U کاملا متفاوت از دیگری
transports U انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting U انتقال از یک مسیر به دیگری
transported U انتقال از یک مسیر به دیگری
transport U انتقال از یک مسیر به دیگری
ratio U نسبت یک عدد به دیگری
ratios U نسبت یک عدد به دیگری
personified U رل دیگری بازی کردن
i had no a U چاره دیگری نداشتم
i had no a U شق دیگری نبودکه اختیارکنم
predecease U مرگ قبل از دیگری
sequentially U یکی پس از دیگری به ترتیب
serially U یکی پس از دیگری یا در سری
shuffle off U بدوش دیگری گذاردن
pestiferous U فاسدکننده اخلاق دیگری
convert U تغییر چیزی به دیگری
copycat <idiom> U تقلید از شخص دیگری
to feel for another U برای دیگری متاثرشدن
one after a U یکی درپی دیگری
metonymy U ذکرکلمهای بمنظور دیگری
it is of a different kind U قسم دیگری است
converting U تغییر چیزی به دیگری
converts U تغییر چیزی به دیگری
converted U تغییر چیزی به دیگری
let a praise thee U بگذارد دیگری تورابستاید
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> U دنبال روی دیگری
transubstantiate U بجسم دیگری تبدیل کردن
reword U باواژههای دیگری بیان کردن
vicarious authority U اختیار از طرف دیگری نمایندگی
to connect with a flight U به پرواز [دیگری] وصل شدن
vicariousness U خود را به جای دیگری گذاشتن
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
pur autre vie U برای مدت عمر دیگری
unless you are otherwise engaged U اگر کار دیگری نداری
personator U کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
rehousing U به جای دیگری اسکان دادن
transfusible U قابل تزریق در جسم دیگری
to shift a burden U کاری رابدوش دیگری گذاشتن
to t. U بحقوق دیگری تجاوز کردن
suffragan U تابع منطقه یاقسمت دیگری
transfusable U قابل تزریق در جسم دیگری
sublease U به مستاجر دیگری اجاره دادن
to transubstantiate U به جسم دیگری تبدیل کردن
be a carbon copy <idiom> U دقیقا مثل دیگری بودن
staged U اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
girlfriend U زنی که دوست زن دیگری است
augmenter U مقداری که به دیگری اضافه میشود
passing off U به اسم دیگری معامله کردن
rephrases U به طرز دیگری بیان کردن
rephrasing U به طرز دیگری بیان کردن
common of piscary U حق ماهی گیری درابهای دیگری
new person <idiom> U شخص دیگری شدن ،بهترشدن
throw down the gauntlet <idiom> U به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
drag in <idiom> U پا فشاری روی موضوع دیگری
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
multiplicand U عددی که در دیگری ضرب شود
ghostwrite U بنام شخص دیگری نوشتن
he took a different view U نظریه دیگری اتخاذ کرد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com