English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
preordain U قبلا مقرر داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
adjudge مقرر داشتن
pass a resolution U مقرر داشتن
govern U مقرر داشتن
governed U مقرر داشتن
governs U مقرر داشتن
provide U مقرر داشتن
provides U مقرر داشتن
assigned U مقرر داشتن گماشتن
assigning U مقرر داشتن گماشتن
adjudges U مقرر داشتن دانستن
adjudged U مقرر داشتن دانستن
assign U مقرر داشتن گماشتن
assigns U مقرر داشتن گماشتن
adjudging U مقرر داشتن دانستن
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
resolve U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
award U مقرر داشتن اعطا کردن
resolves U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
avouch U مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
premonish U قبلا برحذر داشتن
preexist U قبلا وجود داشتن
prepossess U تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
prefigure U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
regular U مقرر
due U مقرر
instruction U مقرر
instructions U مقرر
regulars U مقرر
statutory law U مقرر
statutory U مقرر
standard U مقرر قانونی
defaults U در موعد مقرر
due U لازم مقرر
agreed time U موعد مقرر
enactive U مقرر دارنده
thetic U مقرر معین
due date U موعد مقرر
statutory U قانونی مقرر
standards U مقرر قانونی
courier station U مقرر پیک
relevant time U موعد مقرر
thetical U مقرر معین
regular U معین مقرر
provision U مقرر کردن
defaulting U در موعد مقرر
defaulted U در موعد مقرر
regulars U معین مقرر
default U در موعد مقرر
prescript U مقرر شده
by work U کار غیر مقرر
code U قانون قاعده مقرر
exceed the deadline U گذشتن از مهلت مقرر
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
foreordinate U از پیش مقرر کردن
foreordain U از پیش مقرر کردن
standards U عیار قانونی استاندارد مقرر
standard U عیار قانونی استاندارد مقرر
The deadline is coming closer. U مهلت مقرر نزدیکتر می شود.
The prescribed time - limit expires tomorrow . U مهلت مقرر فردا منقضی می شود
To meet a deadline . U تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
erstwhile U قبلا
supra U قبلا
the reinbefore U قبلا
formerly U قبلا
already U قبلا
erst U قبلا
aforehand U قبلا
previously U قبلا"
essoin U بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
anticipation U سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
presentient U قبلا متوجه
prepay U قبلا پرداختن
prerecord U قبلا ضبط
foretoken U قبلا اگاهانیدن
heretofore U سابقا قبلا
beforehand U قبلا اماده
prescient U قبلا اگاه
pre arrange U قبلا قرارگذاشتن
presentient U قبلا مستعد
i went before U من قبلا` رفتم
cash discount U تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
preform U قبلا تصمیم گرفتن
foresees U قبلا تهیه دیدن
foresee U قبلا تهیه دیدن
as previously mentioned <adv.> U همانطور که قبلا اشاره شد
as already mentioned <adv.> U همانطور که قبلا اشاره شد
as previously mentioned <adv.> U همانطور که قبلا ذکر شد
previews U قبلا رویت کردن
preview U قبلا رویت کردن
advance U قبلا تجهیز شده
advances U قبلا تهیه شده
advances U قبلا تجهیز شده
advancing U قبلا تهیه شده
advancing U قبلا تجهیز شده
as already mentioned <adv.> U همانطور که قبلا ذکر شد
preselect U قبلا انتخاب کردن
predesignate U قبلا تعیین شده
preheat U قبلا گرم کردن
predestine U قبلا تعیین کردن
predetermine U قبلا مقدر کردن
predetermine U قبلا تعیین کردن
predigest U قبلا هضم کردن
preheat U قبلا حرارت دادن
preform U قبلا تشکیل دادن
preconceive U قبلا عقیده پیداکردن
preconceive U قبلا تصور کردن
to prerecord U قبلا ضبط کردن
preheats U قبلا گرم کردن
pre appoint U قبلا معین کردن
preheats U قبلا حرارت دادن
preheated U قبلا گرم کردن
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
preheated U قبلا حرارت دادن
prearrange U قبلا ترتیب دادن
preassigned U قبلا تعیین شده
preform U قبلا بشکل دراوردن
prepossess U قبلا بتصرف اوردن
primes U قبلا تعلیم دادن
forespeak U قبلا اماده کردن
as previously agreed upon <adv.> U همینطور که قبلا موافقت شد
prime U قبلا تعلیم دادن
pretypify U قبلا نشان دادن
prifixal U قبلا تعیین کردن
prifix U قبلا تعیین کردن
prepaid U قبلا" پرداخت شده
primed U قبلا تعلیم دادن
pretypify U قبلا اعلام کردن
destine U قبلا انتخاب کردن
prerecord U قبلا ثبت کردن
pretreat U قبلا معالجه کردن
presanctified U قبلا تقدیس شده
prearrange U قبلا تهیه کردن
advance U قبلا تهیه شده
prenominate U قبلا نامبرده شده
prenominate U قبلا ذکر شده
forearm U قبلا اماده کردن
prenominate U قبلا ذکر کردن
forearms U قبلا اماده کردن
over crowding U تعداد ساکنین از میزانی که قانون مسکن مقرر داشته است
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
predict U قبلا پیش بینی کردن
preconcert U قبلا فرار ومدار گذاردن
put in <idiom> U اضافه چیزی که قبلا گفته شد
preset U قبلا چیدن و قرار دادن
predicts U قبلا پیش بینی کردن
preassigned U قبلا تخصیص داده شده
predicting U قبلا پیش بینی کردن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
thereinbefore U در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
preexist U ازلی بودن قبلا موجود شدن
preform U قبلا شکل چیزی رامعین کردن
predefined U آنچه قبلا معرفی شده است
forebode U قبلا بدل کسی اثر کردن
postpaid U مخارج پستی قبلا پرداخت شده
prevue U قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
pre U آنچه قبلا توافق شده است
pre- U آنچه قبلا توافق شده است
preordain U قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there. U شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
ingrain U نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
revocation of probate U بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
Thats no news to me. U این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
rest on one's laurels <idiom> U خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
have a go at <idiom> U سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
postpaid U پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
cost indexes U ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
predestinate U قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
forlorn hope U دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
qualified indorsement U فهرنویسی برات یا سفته با ذکرمطلبی که مسئوولیت فهرنویس را نسبت به ان چه قانون مقرر داشته است محدودتر یا وسیعتر کند
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com